تراژدی انقلاب ایران

زمان تقریبی مطالعه متن ۵ دقیقه

کیث جونز، ۱۱ فوریۀ ۲۰۰۹ / ترجمه و تلخیص: آرام نوبخت

سی سال پیش در چنین روزی، رژیم استبدادی و تحت‌الحمایۀ امپریالیسم امریکا در ایران در مواجهه با خیزش مردمی خُرد شد و فروریخت.

سرنگونی شاه که اواسط ژانویۀ ۱۹۷۹ از ایران گریخت، بی‌تردید ضربه‌ای مهیب به امپریالیسم امریکا به شمار می‌رفت. سابقۀ دیرینۀ حمایت مالی و تسلیحاتی واشنگتن از دیکتاتوری شاه به‌عنوان ژاندارم امریکا در منطقۀ نفت‌خیز خاورمیانه، به یک ربعِ قرن پیش از این بازمی‌گشت؛ به روزهای سیاه کودتای ۱۹۵۳ سی آی‌ای که منجر به بازگشت محمدرضا شاه به تخت سلطنت شد.

جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت امریکا، اواخر سال ۱۹۷۷ رژیمِ خون‌آلودۀ شاه را «جزیرۀ ثبات» نامیده بود. اما این «ثبات» به زودی با موجی از اعتراضات توده‌ای متشنج شد. با آغاز سال ۱۹۷۸، میلیون‌ها تن در اعتراض به بیکاری و تورم فزاینده و ولخرجی و چپاول همه‌جانبۀ دربار و انگل‌های سربارش از ثروت نفتی کشور و مهم­تر از همه استبداد سلطنتی، هم­چون سیلِ خروشان به خیابان‌های تهران و دیگر شهرهای مهم کشور سرازیر شدند. برای مردم ایران، شاه تجسم فردیِ نه فقط حاکمیت مطلقه و فاسد، که همۀ خشونت‌ها و تحقیری بود که امپریالیسم به مدت یک قرن برای ملتی به ارمغان آورده بود.

سرکوب وحشیانۀ شاه- که فقط در یک قلم واقعۀ ۸ سپتامبر ۱۹۷۸ بود که قریب به ۱ هزار و ۶۰۰ تظاهرکننده ظرف تنها یک روز هدف گلوله قرار گرفتند- نتوانست ناآرامی‌ها را فروبنشاند. طبقۀ کارگر بیش از قبل با بکارگیری روش‌های پرولتری مبارزۀ طبقاتی، یعنی اعتصابات و اشغال کارخانه و محل کار، به‌ مثابۀ نیروی اجتماعی اصلی در پشت انقلاب قریب‌الوقوع پدیدار شد. نهایتاً اعتصاب کارگران نفت بود که کمر رژیم شاه را شکست.

به دنبال واژگونی شاه، انقلاب گسترده‌تر شد. اشغال کارخانه و زمین به دست کارگران و دهقانان، شباهت‌های خیره کننده‌ای را با انقلاب ۱۹۱۷ روسیه به نمایش می‌گذاشت.

اما برخلاف ۱۹۱۷، قدرت دولتی به دستان کارگران ایران نیفتاد؛ غیاب یک حزب انقلابی پرولتری، غیاب یک حزب بلشویکی که دهقانان و سایر بخش‌های خرده‌بورژوازی را به پشت رهبری طبقۀ کارگر بیاورد و برنامۀ انقلاب سوسیالیستی را به‌عنوان تنها ابزار تحقق رهایی حقیقی ملی و رفع نیازهای زحمتکشان ایران پیش ببرد، مسبب این امر بود.

در عوض آن­چه از دل انقلاب ظاهر شد، «جمهوری اسلامی» به‌عنوان یک رژیم بورژوا‌-ناسیونالیست به رهبری روحانیون بود که با بی‌رحمی و شقاوت تمام طبقۀ کارگر را منکوب کرد، نظم بورژوایی را از نو برقرار ساخت و دفاع از مالکیت سرمایه‌دارانه را در دستورکار قرار داد. سال ۱۹۸۳ و در اکثر موارد تا پیش از آن، تمامی اتحادیه‌های مستقل از رژیم به همراه سازمان‌های چپ­گرا، ممنوع و به طور فیزیکی متلاشی شدند.

روحانیت شیعه با پشتیبانی بازاریانی که رابطۀ همزیستی دیرینه‌ای داشتند، موفق شده بود که موقعیت سیاسی برتری برای خود فراهم کند. روحانیون برجسته توانستند مانع تصویب قوانین «غیراسلامی» شوند، نمایندگان «کافر» مجلس را از دایره بیرون کنند و نهایتاً از بین خود «رهبر معظم» کشور را انتخاب کنند. حقوق زنان و اقلیت‌های قومی و مذهبی محدود و لگدمال شد.

اصلاحات اجتماعیِ بسیار محدودی که بلافاصله به دنبال انقلاب اعطا شده بودند، تقریباً به طور کامل بازپس گرفته و برچیده شدند. تا اوایل دهۀ ۱۹۹۰، ملایان مشغول حذف سوبسید کالاهای اساسی و خصوصی‌سازی شرکت‌های تصرف‌شده از شاه و نزدیکان او و جلب سرمایه‌گذاری خارجی با ایجاد مناطق ویژۀ اقتصادی و اعطای دیگر امتیازات و خوش‌رقصی‌ها بودند.

ایران معاصر، با نابرابری اجتماعی و ناامنی اقتصادی و فقر و فلاکتی بازشناخته می شود که کم­تر از دورۀ شاه نیست. رژیم به روال معمول امریکا را «شیطان بزرگ» خطاب می‌کند، اما در عین حال خود همدست امریکا در تهاجم و اشغال نظامی عراق و افغانستان بوده است.

تراژدی انقلاب ایران در این است که طبقۀ کارگر نتوانست متناسب با وزن اجتماعی خودش در مبارزه علیه دیکتاتوری شاه، نقش سیاسی به عهده بگیرد.

مسئولیت این امر تماماً متوجه استالینیسم است. حزب کمونیست ایران یا حزب توده، زمانی ریشه‌های عمیقی درون طبقۀ کارگر ایران داشت. در سال‌های دهۀ ۱۹۴۰، این حزب در رأس یک جنبش توده‌ای قرار گرفت و در فاصلۀ سال‌های ۱۹۴۴-۴۷ و مجدداً ۱۹۵۳، در موقعیتی بود که بتواند قدرت حاکم را به چالش بکشد. اما حزب توده، تعلیم‌یافتۀ مکتب بوروکراسی شوروی بود. تئوری منشویکی‌-استالینیستیِ انقلاب دومرحله‌ای، چنین می‌آموخت که در کشورهایی با توسعۀ دیرهنگام سرمایه‌داری، طبقۀ کارگر نه فقط نباید سودای یک نقش مستقل را داشته باشد، که صرفاً باید همیار بورژوازی ملی برای انجام انقلاب «او» باشد.

استالینیست‌ها زمانی تماماً مبهوت و گیج شدند که در ماه اوت ۱۹۵۳، متحد بورژوای اصلی آن‌ها یعنی  مصدق، در مقابل فشارهای امریکا کمر خم کرد و از ارتش خواست که تظاهرات ضدّ سلطنتی را قلع و قمع کند. از همین رو بود که دو روز بعد در جریان سرنگونی مهندسی‌شدۀ مصدق به دست سی آی‌ای این حزب هیچ گونه مقاوتی از خود نشان نداد.

ظرف ۲۵ سال بعدی، استالینیست‌ها به مراتب بیش­تر به راست چرخش کردند. حزب توده از لاس زدن با هر ژنرال یا سیاستمداری که اندک بگو مگویی با شاه داشت، ابایی نداشت. در واقع حزب توده جاودانگی رژیم را مفروض پنداشته بود، منوط به این که رژیم شاه صرفاً به سلطنت مشروطه مبدل شود.

بوروکراسی‌های شوروی و چین در این میان به روابط تجاری و دیپلماتیک مبسوطی با سطلنت پهلوی مشغول بودند.

این­که خمینی به‌عنوان فردی که با اپوزیسیون عناصر محافظه‌کار و سنتی در مقابل شاه تداعی شده بود می‌توانست با موفقیت در دهۀ ۱۹۷۰ خود را مهم­ترین و قاطع­ترین مخالف دیکتاتوری رژیم شاه جا بزند، تنها به دلیل چندین دهه تلاش استالینیست‌ها برای انقیاد طبقۀ کارگر به سیاستمداران بورژوای بی‌اعتبار بود، همان سیاستمدارانی که اغلب به شاه التماس می کردند که زمام­ مطلق کشور را به دست بگیرد.

فوران اعتراضات توده‌ای علیه رژیم شاه در سال ۱۹۷۸-۷۹، حزب توده را کاملاً غافلگیر کرد. واکنش حزب این بود که خود را با خمینی و روحانیون وفق دهد. حزب توده از شکل­گیری جمهوری اسلامی حمایت کرد، هم­چنان به پشتیبانی از رژیم خمینی ادامه داد، حتی در حالی که رژیم به طور سیستماتیک هرگونه فعالیت مستقل طبقۀ کارگر را تار و مار کرد. نه فقط این، که حزب توده اغلب بلندگوی شعارهای اسلامی شِبه چپ رژیم اسلامی هم بود.

نسخۀ پوپولیستی‌ای که خمینی از اسلام شیعه ساخته بود، به چندین هدف خدمت می کرد. اول از همه کمک می کرد که منافعِ اساساً متضاد و ناهمخوانِ کارگران و دهقانان با بازاریان و سایر اقشار مالک تیره و مخدوش شود. اگر این دستۀ دوم از سلطۀ امپریالیستی و سرمایه‌داری خانوادگی شاه نفرت داشت، تنها به این دلیل بود که آن را مانعی در برابر امکان رشد خودش می‌دید. از سوی دیگر، اسلام خمینی لبۀ تیزی بود برای حملۀ خشن به مارکسیست‌های «بی‌خدا» و نهایتاً ضمانتی بود به بورژوازی تا بداند که رژیم جدید مالکیت آن‌ها را حفظ خواهد کرد. همان‌طور که خمینی اعلام کرد: «تا اسلام هست، آزادی سرمایه هم خواهد بود».

خمینی از لفاطی‌های ضدّ امپریالیستی و شعارهای جهان‌سوم‌گرا به‌عنوان ابزاری برای مهار خیزش مردمی در برابر شاه و تبدیل آن به اهرم فشار بر امپریالیسم بهره بُرد. تسخیر سفارت امریکا به‌عنوان پاسخی به تصمیم تحریک‌آمیز حکومت جیمی کارتر به اجازۀ ورود شاه به نیویورک، ترفندی بود تا هم برتری «انقلابی» رژیم به رخ کشیده شود و هم هرگونه انتقاد به رژیم خمینی به مثابۀ تضعیف تقابل ایران با امریکا محکوم و درهم شکسته شود.

در این اثنا اما مقامات ایران پشت پرده مشغول مانور دادن با حکومت امریکا بودند، از جمله توافق محرمانه‌ای برای عدم آزادی گروگان‌ها تا پیش از انتخابات ۱۹۸۰ امریکا. سه سال بعد، رژیم خمینی با استفاده از اطلاعات سرویس جاسوسی سی آی‌ای به حزب توده یورش برد.

از سپتامبر ۱۹۸۰ تا اوت ۱۹۸۸، رژیم خمینی غرق در جنگ مهیبی با رژیم صدام حسین شد. این جنگ با تشویق فعال امپریالیسم امریکا به‌عنوان ابزاری برای تضعیف رژیم‌های ناسیونالیستِ رقیب در منطقه، پیامدهای فاجعه باری برای مردم هر دو کشور داشت. روحانیون با دامن زدن به این جنگ ارتجاعی، دو هدف در سر داشتند: از یک سو خشم و سرخوردگی اجتماعی ناشی از تباهی تمام امیدها و آمال مردم برای رهایی را به سمت یک دشمن خارجی هدایت کنند و از سوی دیگر به جاه‌طلبی‌های دیرینۀ بورژوازی ایران برای تبدیل به قدرت منطقه‌ای تحقق بخشند.

در همان حال که سران جمهوری اسلامی گاه و بیگاه به نفع خود دیده‌اند که نوک واشنگتن را بچینند یا حتی به چالش بکشند، اما باب روابط پرمنفعتی را با آلمان و ژاپن و دیگر قدرت‌های امپریالیستی گشوده‌اند. عناصر مهم درون رژیم ایران به کرّات علائمی دالّ بر آمادگی‌شان به معامله با واشنگتن نشان داده‌اند، منتها مشروط به این­که آن‌ها هم از قلدری و تهدید دست بردارند.

چشم انداز انقلاب مداوم تروتسکی بار دیگری و این‌بار در شکست انقلاب ایران خود را به اثبات رسانید. در کشورهایی با توسعۀ دیرهنگام سرمایه داری، استقلال از امپریالیسم و تحقق و تکمیل وظایف ابتدایی انقلاب دمکراتیک، تنها از خلال یک انقلاب سوسیالیستی به رهبری طبقۀ کارگر امکان پذیر است.

کارگران ایران و جوانان و روشنفکران سوسیالیست قطعاً نه باید به اعطای امتیاز به امپریالیسم درندۀ امریکا و اروپا تن دهند و نه باید از مقابلۀ آشتی‌ناپذیر با کلّ این رژیم ارتجاعی برآمده از سقط انقلاب ضدّ امپریالیستی ۱۹۷۹ شانه خالی کنند. اما آن­چه نیاز است، یک حزب جدید انقلابی حول برنامۀ انقلاب سوسیالیستی است.

۵/۵ - (۱ امتیاز)

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

6 + 1 =