در پس جنگ سیاسی در امریکا: افزایش هراس از سقوط مالی و نارضایتی اجتماعی
نیک بیمز / برگردان: آرام نوبخت
نگرانی محافلِ مالیِ امریکا و جهان از اینکه بازار بورس امریکا که با انتخاب ترامپ شتاب گرفته بود اکنون در یک سراشیبیِ چشمگیر قرار بگیرد، رو به رشد است. این نگرانیها از برخی نیروهای محرکِ اصلیِ «جنگ داخلیِ» فعلی در درون هیئت سیاسی حاکم امریکا پرده برمیدارند.
بنا به دیدگاه رایج در بین محافل سوداگران وال استریت و مدیران شرکتها، پدیدۀ «ترامپ تِرِید» که شاخص داو جونز و سایر شاخصهای بورس را به اوج رسانده بود، اکنون به آخر خط رسیدهاست و رئیسجمهور کشور هرچه بیشتر دارد به یک مانع اقتصادی مبدل میشود. نقطۀ عطف این حال و هوای غالب بر کسب و کار، به دنبال درگیری خونین نازیها در شارلوتزویل سر رسید. ملاحظات ترامپ در دفاع از نئونازیها بهعنوان عاملی در جهت تضعیف منافع امپریالیسم امریکا در سطح بینالمللی و تهدیدی به بیثباتی اجتماعی و سیاسی در داخل دیده شد.
با این حال نگرانیها از بیثباتیای که ترامپ به بار آورده، انعکاسی است از ترسهایی عمیقتر. طبقۀ حاکم امریکا با مشکلاتی دست و پنجه نرم میکند که به مراتب فراتر از ساکنِ فعلی کاخ سفید میروند.
رِی دالیو، رئیس بزرگترین صندوق پوشش ریسک جهان، طی نظری که دیروز منتشر شد گفت که امروز سیاست «احتمالاً نقشی بزرگتر از آنچه در قبل تجربه کردهایم ایفا میکند، آنهم به شکلی که بسیار به سال ۱۹۳۷ شباهت دارد». به زعم او اینکه آیا امریکا میتواند بر تنازعات سیاسی غلبه کند یا خیر، تأثیری بزرگتر از «سیاستهای پولی و مالی کلاسیک» بر اقتصاد خواهد گذاشت.
اشاره به سال ۱۹۳۷ اهمیت دارد. نیمۀ نخست آن سال شاهد رکود چشمگیر اقتصاد امریکا بود. این افول با سرعتی بهمراتب بیشتر از سال ۱۹۳۲ در بحبوحۀ بحران بزرگ رخ داد. به علاوه این سال شاهد فوران مبارزۀ طبقاتی در صنایع خودروسازی و فولاد نیز بود.
دالیو مینویسد که شکافهای اقتصادی و اجتماعی در امریکا مشابه با طغیانهای انقلابیِ این دورۀ سابق هستند: «در چنین دورههایی، تنازعات (هم داخلی و هم خارجی) افزایش مییابند، پوپولیسم پدیدار میشود، دمکراسیها تهدید میشوند و جنگها رخ میدهند». او میافزاید: «اکنون تنازعات تا درجهای شدت گرفتهاند که نبردِ تا سر حدّ مرگ، محتملتر از آشتیجویی به نظر میرسد».
قریب به ۱۷۰ سال پیش مارکس در اثرِ «مبارزات طبقاتی در فرانسه» خاطر نشان کرد که فوران مبارزۀ طبقاتی، تأثیری مهم بر نظام مالی دارد؛ چرا که اعتماد به ماندگاریِ نظامِ اقتصادیِ تحتِ سلطۀ طبقۀ حاکم را زیر سؤال میبرد.
دالیو در نظر خود مینویسد که وقتی کسی به آمار و ارقام متوسط نگاه میکند «شاید به این نتیجه برسد که اقتصاد امریکا دارد خیلی خوب عمل میکند. با این حال وقتی به ارقامی که این متوسطها را میسازند نگاه کنید، روشن میشود که برخی فوقالعاده دارند خوب عمل میکنند و برخی دیگر شدیداً وحشتناک. شکاف ثروت و درآمد به بیشترین مقدار از دهۀ ۱۹۳۰ رسیدهاست».
دالیو و سایرین با بهکارگیری اصطلاحِ «پوپولیسم» اشارهای سربسته به رشد شکاف اجتماعی و سیاسی دارند، اما ترسِ واقعیشان از پیدایش تصادمِ طبقاتیِ آشکار و علنی است. او مینویسد که «به نظر میرسد اکثر امریکاییها قویاً و سرسختانه مخالفِ رهبری و سمتوسوی کشورمان باشند» و «بیشتر متمایلاند برای باورهایشان مبارزه کنند تا اینکه تلاش کنند بفهمند که چهطور از مخالفت فراتر بروند و بر مبنای اصول مشترک کاری سازنده انجام دهند».
به بیان دیگر نوشداروهای «رؤیای امریکایی» و امریکا بهعنوان «سرزمین فرصتهای اقتصادی» که تاریخاً بهمثابۀ نوعی چسبِ سیاسی شیرازۀ این جامعه را نگه میداشتند بیاثر شدهاند. آنچه طبقۀ حاکم را به هراس میاندازد این است که طبقۀ کارگر وارد مداخله شود، آنهم تحت شرایطی که تمامی قرائن و نشانهها به فروپاشی حباب مالیِ ساختۀ بانکهای مرکزی جهان از زمان بحران مالی ۲۰۰۸ اشاره دارند.
فروپاشی کامل بحران مالیِ نُه سال پیش تنها با تزریق تریلیونها دلار به نظام مالی جهانی به تعویق افتاد. بانک مرکزی امریکا به تنهایی بیش از ۴ تریلیون دلار پمپاژ کرد. اما اثر مهم این تمهیدات، نه تشویق بهبود قابلتوجه اقتصاد «واقعی» (میزان سرمایهگذاری در امریکا و سایر اقتصادهای اصلی همچنان در پایینترین سطوح تاریخی باقی است)، بلکه تسهیل رونق بازار مالی بودهاست.
آخرین نمود این جنون سوداگری، عروج پول دیجیتالیِ بیتکوین است. در حالیکه بیش از ۳ هزار روز طول کشیده بود تا بیتکوین بهعنوان یک پول دیجیتالی در معاملات اینترنتی به سطح ۲ هزار دلار برسد، اما ظرف تنها ۵۸ روز از ۲ هزار به بیش از ۴ هزار دلار رسید. با ورود سرمایهگذاران کلان مانند گولدمن ساکس، مجموع کل ارزش بازار بیتکوین به ۱۴۰ میلیارد دلار رسیدهاست.
این تنها یک نمود از حبابهایی است که عملاً در هر دارایی مالی شکل گرفتهاند.
با عرضۀ پول بسیار ارزان بانک مرکزی امریکا و دیگر نقاط جهان، یکی از مکانیسمهای اصلی شرکتها برای حفظ ارزش سهام، استفاده از وجوه استقراضی برای بازخرید سهام بودهاست. اما این فرایند دارد به محدودیتهای خود نزدیک میشود، چرا که شرکتهای تا خرخره مقروض دیگر نمیتوانند برای حفظ ارزش سهام خود استقراض کنند.
همانطور که «فایننشال تایمز» دیروز در نظری نوشت، بورس امریکا با توجه به ارزش تاریخی بلندمدت تر خود «پربها تر از هر زمان دیگری به استثنای ماههای پیش از بحران بزرگ ۱۹۲۹ و ترکیدن حباب داتکام در سال ۲۰۰۰ است».
تحت شرایطی که سابقاً «نرمال» نامیده میشد، پول به سمت بازار اوراق قرضه میرود تا از بازدهی بالای آن منتفع شود. با این حال بازارهای اوراق قرضه هم دچار حباب شدهاند، از یک سو معاملات این بازارها در بالاترین سطوح تاریخی هستند و از سوی دیگر نرخهای بهره که در جهتی معکوسِ قیمت حرکت میکنند در پایینترین سطوح.
سال ۲۰۰۸ طبقۀ حاکم امریکا با مکانیسمهایی سیاسی و اقتصادی به فروپاشی مالی پاسخ داد. از یک سو اوباما با شعار «تغییر» و «امید» و با حمایت فعال بورکراسی اتحادیههای کارگری و سازمانهای متعدد اقشار متوسط که پیروزی وی را یک رویداد «دگرگونساز» مینامیدند، روی کار آورده شد.
از سوی دیگر، بزرگترین تزریق پول به نظام مالی که در کل تاریخ اقتصادی دیده شده بود انجام گرفت تا بساط سوداگری و انتقال عظیم ثروت از طبقۀ کارگر به جیب ثروتمندان تأمین شود. این تمهیدات به جای حلّ تضادها صرفاً این تضادها را در سطحی عالیتر بازتولید کردهاند.
در همان حال که بخشهایی از طبقۀ حاکم از رشد مبارزۀ طبقاتی به هراس افتادهاند، اما هیچ تمهیدی برای حلّ شرایطی که بیوقفه به سوی انفجارهای اجتماعی پیش میروند ندارند. در حالی که ترامپ سیاستِ ایجادِ یک جنبش فراپارلمانیِ راست افراطی را دنبال کردهاست، منتقدین او در درون طبقۀ حاکم در تلاشند تا با بازسازماندهی حکومت ترامپ، عِنان هدایتش را سفت و سختتر از پیش در دست نخبگان مالی و نظامی بگذارند.
برهۀ جدیدی از تشنج اقتصاد و سیاسی رو به پدیداری است، برههای که طبقۀ کارگر باید با پیریزی رهبری انقلابی خود، متکی بر یک برنامۀ سوسیالیستی و انترناسیونالیست
۲۲ اوت ۲۰۱۷