اگر امریکا کمونیستی شود

زمان تقریبی مطالعه متن ۱۴ دقیقه
لئون تروتسکی (اوت ۱۹۳۴) / برگردان: آرام نوبخت

مقدمۀ مترجم فارسی

سرمایه داری امریکا با تحولات سیاسی و اجتماعی چشمگیری رو به رو است که یک نقطۀ عطف در تاریخ آن محسوب می شود. بروز بزرگ ترین بحران اقتصادی از سال ۲۰۰۸، افزایش نابرابری و فلاکت اجتماعی با سیاست های تزریق میلیاردها دلار اعتبار ارزان بانک ها به بازار مالی، صعود میلیتاریسم و سرکوب پلیسی حقوق دمکراتیک و اکنون روی کار آمدن راست ترین حکومت تاریخ امریکا، یعنی ترامپ، وضعیتی نسبتاً بی سابقه است. اما در عوض شاهد بودیم که چگونه بیزاری از دستگاه دو حزبی حاکم و وضعیت وخیم اقتصادی و اجتماعی، منجر به قطبی شدن فضای جامعه، رادیکالیزاسیون سیاسی و چرخشی عمومی به چپ شده است که مقدمتاً نمود خود را در حمایت میلیونی از نامزدی برنی ساندرز یافت. نامزدی که با یدک کشیدن پسوند «سوسیالیست» و «مستقل» و نقدهایی هرچند گنگ و سربسته به «وال استریت» و «طبقۀ میلیاردرها» با چنان موجی از حمایت رو به رو شد که نه فقط حزب دمکرات، بلکه حتی خود وی را بهت زده کرد. برنی ساندرز که در واقع ابزاری برای جلب این آرای گسترده و ریختن یکجای آن به صندوق حزب دمکرات بود (و چنین نیز کرد)، به خروسی می مانست که تصور می کند طلوع خورشید به خاطر بانگ اوست. اما بالعکس نه فرد ساندرز، بلکه همین زمینه های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی توضیح دهندۀ چنین چرخشی بوده اند؛ زمینه هایی که نه فقط از میان نرفته اند، بلکه دارند به مراتب حادتر می شوند.

مقالۀ حاضر از تروتسکی، سال ۱۹۳۴، یعنی سال های نخست «بحران بزرگ» نوشته شده است؛ سال های رشد روحیات ضدّ سرمایه داری و تمایل به سوسیالیسم که مشخصۀ دورۀ کنونی امریکا نیز هستند. این تشابهات تاریخی و محتوای پویا و زندۀ این مقاله، ما را بر آن داشت تا ترجمه ای فارسی از این مطلب را برای نخستین بار در اختیار مخاطبین فارسی زبان قرار دهیم.

***

مقدمۀ انترناسیونال چهارم

کارزار به راه افتاده علیه عقاید مارکسیستی به پشتوانۀ بگیروببندهای سرمایه داری، امروز هدفی ندارد جز خلق این احساس کاذب که کمونیسم به کل با زندگی امریکایی بیگانه است و مخالف رفاه مردم امریکا. در دهۀ سی، یعنی دوران رشد سریع احساسات ضدّ سرمایه داری به دنبال بحران بزرگ، علاقۀ مردمی قابل توجهی نسبت به چشم اندازهای یک امریکای کمونیستی شکل گرفت. از این رو سردبیران «مجلۀ آزادی» به سراغ لئون تروتسکی رفتند تا دورنمایی از آیندۀ کمونیستی برای ایالات متحده به دست دهد.

تروتسکی، در مقاله ای خطاب به تودۀ وسیع مردم آلوده به پیش داوری های ضدّ کمونیستی و منزجر از استالینیسم، در جستجوی این بود که نشان دهد با پیروزی یک انقلاب سوسیالیستی در پیشرفته ترین کشور جهان چه مسیرهای دوردستی از پیشرفت به رویشان گشوده خواهد شد. این مقاله که در تاریخ ۲۳ مارس ۱۹۳۵ در «مجلۀ آزادی» به چاپ رسید، در آن مقطع به بحث های فراوانی در مطبوعات دامن زد.

۱۷ اوت ۱۹۳۴

***

اگر امریکا در نتیجۀ مسائل و مشکلاتی که نظام اجتماعی سرمایه داری عاجز از حلّ آن هاست کمونیستی شود، پی خواهد برد که کمونیسم نه فقط فرسنگ ها با یک استبداد بروکراتیک و انضباط خشک فردی فاصله دارد، بلکه ابزاری خواهد بود برای آزادی فردی بیش تر و اشتراک در وفور و فراوانی.

در حال حاضر اکثر امریکایی ها کمونیسم را صرفاً در پرتو تجربۀ اتحاد شوروی می بینند. آن ها هراس دارند که مبادا شوروی گرایی در امریکا همان نتایج مادّی را به دنبال داشته باشد که برای مردمی با فرهنگ عقب مانده در اتحاد شوروی داشت.

آن ها هراس دارند که مبادا کمونیسم بخواهد آن ها را به تختِ پروکروسترس بنشاند (۱). آن ها به خاکریز محافظه کاری آنگلوساکسون اشاره می کنند که به زعم شان مانعی شکست ناپذیر در برابر حتی اصلاحات احتمالاً مطلوب است. آن ها می گویند که بریتانیای کبیر و ژاپن دست به مداخلۀ نظامی علیه شوراهای امریکا خواهند زد. آن ها از ترس به خود می لرزند که مبادا عادات خورد و خوراک و پوشش شان هم تحت انضباط خشک دربیاید، وادار شوند با سهمیه بندی های دورۀ قحطی گلیم شان را از آب بیرون بکشند، مجبور شوند تبلیغات رسمی کلیشه ای روزنامه ها را ورق بزنند، به اجبار نقش مُهرِ پای تصمیماتی را ایفا کنند که هیچ مشارک فعالی در آن نداشته اند یا ناگزیر باشند افکارشان را پیش خود نگه دارند و از ترس زندان و تبعید با صدای بلند در انظار عمومی مدح و ثنای رهبران شان را بگویند.

آن ها از تورم پولی، استبداد بروکراتیک و کاغذبازی های اداری غیرقابل تحمل برای تأمین مایحتاج زندگی می ترسند. آن ها از استانداردسازی های بی روح در هنر و علم و مایحتاج روزمرۀ زندگی می هراسند. می ترسند که هرگونه خودانگیختگی سیاسی و آزادی فرضی رسانه، با دیکتاتوری یک بروکراسی هیولاوار نابود شود. آن ها از فکر این که مجبور شوند دیالکتیک مارکسیستی و فلسفه های دسته بندی شدۀ اجتماعی را بلغور کنند، به لرزه می افتند. در یک کلام بیم دارند که امریکای شورایی به همتای چیزی تبدیل شود که دربارۀ روسیۀ شوروی شنیده اند.

در واقع شوراهای امریکا همان قدر با شوراهای روسیه تفاوت خواهند داشت که امریکای پرزیدنت روزولت با امپراتوری روسیۀ تزار نیکولای دوم تفاوت دارد. با این وجود کمونیسم تنها از خلال یک انقلاب می تواند وارد شود، درست همان طور که استقلال و دمکراسی وارد امریکا شد. مزاج امریکایی، سرشار از انرژی و خشونت است و اصرار دارد که تا پیش از استقرار و تثبیت کمونیسم، خیلی ظرف ها را باید شکست و خیلی چیزها را باید به هم ریخت. امریکایی ها پیش از آن که متخصص و سیاستمدار باشند، ورزشکار و هوراکِش هستند و این خلافِ سنت امریکایی خواهد بود که بدون جانبداری و سر و دست شکستن دست به یک تغییر اساسی زد.

با این حال از حیث ثروت ملی و جمعیت شما، انقلاب کمونیستی امریکا پیش روی انقلاب بلشویکی روسیه ناچیز خواهد نمود، بدون این که مهم باشد هزینۀ نسبی اش چه قدر بزرگ است. چرا که مشتی افراد در رأس جامعه، ۵ یا ۱۰ درصدی که نُه دهم ثروت امریکا را قبضه کرده اند، وارد یک جنگ داخلی با ماهیت انقلابی نمی شوند؛ این اقلیت معدود می تواند ارتش ضدّ انقلابی اش را تنها از میان طبقات متوسط پایین تر جذب کند. با این وجود انقلاب می تواند با نشان دادن این که حمایت شوراها به تنهایی چشم انداز رستگاری این طبقات است، به سادگی آن ها را به زیر پرچم خود بیاورد.

هر کسی که در زیر این گروه جای می گیرد نقداً به لحاظ اقتصادی برای کمونیسم آماده است. بحران، طبقۀ کارگر شما را دریده و ضربۀ خردکننده ای به کشاورزانی زده است که پیش تر از انحطاط بلندمدت کشاورزی در دهۀ پساجنگ آسیب دیده بودند. هیچ دلیلی وجود ندارد که این گروه ها دست به مقاومت مصمّمانه در برابر انقلاب بزنند؛ آن ها هیچ چیز برای از دست دادن ندارند، البته تنها چنان چه رهبران انقلابی سیاستی دوراندیشانه و معتدل نسبت به آن ها اتخاذ کنند.

دیگر چه کسی علیه کمونیسم خواهد بود؟ گارد سرجوخه های میلیونرها و مولتی میلیونرها؟ مِلون ها و مورگان ها و فوردها و راکفلرهایتان؟ آن ها به محض این که نتوانند کسان دیگری را پیدا کنند که برایشان بجنگند، تسلیم خواهند شد.

حکومت شورایی امریکا قله های فرماندهی نظام اقتصادی شما را سفت در دست خواهد گرفت: بانک ها، صنایع کلیدی و سیستم های حمل و نقل و مخابرات. سپس به کشاورزان و تجار و کاسبان خُرده پا فرصتی نسبتاً بلند خواهد دارد تا فکرهایشان را بکنند و ببینند که چه طور بخش ملی شدۀ صنعت دارد جواب می دهد.

این جاست که شوراهای امریکا می توانند معجزاتی واقعی را رقم بزنند. «تکنوکراسی» تحت کمونیسم است که تحقق پیدا می کند، زمانی که دست سنگین حقوق مالکیت خصوصی و سود خصوصی از نظام صنعتی تان کوتاه شود. متهورانه ترین طرح های «کمیسیون هُووِر» هم دربارۀ استانداردسازی و عقلانی کردن در قیاس با امکانات جدیدی که کمونیسم امریکایی آزاد می سازد بچگانه به نظر خواهند رسید.

صنعت ملی در امتداد تسمه نقالۀ کارخانه های خودروسازی مدرن و بی وقفه درحال تولید شما سازمان خواهد یافت. برنامه ریزی علمی می تواند از یک کارخانۀ منفرد گرفته شود و به کلّ نظام اقتصادی شما تعمیم پیدا کند. نتایج آن شگفت انگیز خواهند بود.

هزینه های تولید به ۲۰ درصد یا کم تر از رقم کنونی کاهش خواهند یافت. همین امر خود در عوض به سرعت قدرت خرید کشاورزان را افزایش خواهد داد.

مطمئناً شوراهای امریکا، بنگاه های کشاورزی غول پیکر خود را به مثابۀ مدارس اشتراکی سازی داوطلبانه دایر خواهند کرد. کشاورزان شما می توانند به سادگی محاسبه کنند که کدام یک به نفع شان است: باقی ماندن به عنوان حلقه های منفرد یا پیوستن به زنجیر عمومی.

همین روش به کار بسته خواهد شد تا صنایع و حرفه های خُرد نیز به سازمان ملی صنعت کشیده شوند. با کنترل شوراها بر موادّ خام، اعتبارات و سهمیه های سفارش، این صنایع فرعی را می توان در حالتی نگه داشت که قادر به تسویۀ بدهی باشند تا رفته رفته و بدون اجبار جذب نظام اجتماعی شدۀ کسب و کار شوند.

بدون اجبار! شوراهای امریکا نیازی نخواهند داشت به ابزارهای سفت و سختی متوسل شوند که شرایط اغلب به روس ها تحمیل کرده است. در ایالات متحدۀ امریکا شما به واسطۀ علم تبلیغات و آگهی، ابزارهایی برای جلب حمایت طبقۀ متوسط خودتان در اختیار دارید؛ ابزارهایی که فراتر از دسترسی شوراهای روسیۀ واپس مانده با جمعیت کثیر دهقانان فقیر و بی سواد بودند. این ابزار، به اضافۀ تجهیزات فنی و ثروت شما، بزرگ ترین دارایی انقلاب کمونیستیِ پیش روی شماست. خصلت انقلاب شما هموارتر از مال ماست؛ وقتی بر سر موضوعات مهم تصمیم گرفته شده باشد، شما دیگر انرژی و منابع خودتان را در درگیری های اجتماعی پرهزینه تلف نخواهید کرد و در نتیجه به مراتب سریع تر به جلو خیز برخواهید داشت.

حتی شدت روحیات مذهبی و ایمان هم مانعی در برابر انقلاب نخواهد بود. اگر کسی چشم انداز شوراهای امریکا را فرض بگیرد، هیچ یک از ترمزهای روانی آنقدر محکم نخواهند بود که فشار بحران اجتماعی را پس بزنند. تاریخ بیش از یک بار این را گواه می دهد. به علاوه نباید فراموش کرد که انجیل هم خود عبارات قصاری دارد که بعضاً انفجاری هستند.

تا جایی که به مخالفین نسبتاً معدود انقلاب شورایی برمی گردد، می توان در این مورد به نبوغ مبتکرانۀ امریکایی پناه برد. مثلاً می توانید میلیونرهای ناراضی خود را بگیرید و به جزیرۀ خوش آب و رنگی بفرستید که مُفت زندگی کنند و هر کار دوست دارند انجام دهند.

با خیال راحت می توانید این کار را بکنید، چون نیازی ندارید نگران مداخلات خارجی باشید. ژاپن و بریتانیای کبیر و سایر کشورهای سرمایه داری که در روسیه مداخله کردند، هیچ کاری نمی توانند انجام بدهند جز این که به کمونیسم امریکایی تن بدهند. در واقعیت امر، پیروزی کمونیسم در امریکا- این دژ سرمایه داری- باعث گسترش کمونیسم به سایر کشورها خواهد شد. تا آن موقع ژاپن احتمالاً حتی قبل از استقرار شوراهای امریکا به صفوف کمونیست ها پیوسته است. همین گفته در مورد بریتانیای کبیر هم مصداق دارد.

در هر حال این ایده احمقانه خواهد بود که بریتانیا ناوگانِ اعلی حضرات را به امریکای شورایی اعزام کند و در عین حال دست به تهاجم به جنوب و نیمۀ محافظه کارتر قارۀ شما بزند. چنین تهاجمی ناامیدکننده خواهد بود و هرگز فراتر از یک ماجراجویی نظامی دست چندم نخواهد رفت.

ظرف چند هفته یا ماه از استقرار شوراهای امریکا، پان امریکائیسم به یک واقعیت سیاسی مبدل خواهد شد.

حکومت های امریکای مرکزی و جنوبی همچون به همان صورت به فدراسیون شما کشیده خواهند شد که تراشۀ آهن به آهنربا. کانادا هم چنین خواهد کرد. جنبش های مردمی در این کشورها به قدری نیرومند خواهند بود که این فرایند بزرگ یکپارچه سازی را در زمانی کوتاه و به بهایی ناچیز پیش خواهند برد. حاضرم شرط ببندم که در نخستین سالگرد شوراهای امریکا، نیم کرۀ غربی دیگر به ایالات متحدۀ شورایی امریکای شمالی و مرکزی و جنوبی مبدل شده، با پایتختی در پاناما. بنابراین برای نخستن بار «دکترین مونرو» معنایی کامل و مثبت در امور جهانی خواهد داشت، اگرچه نه آن چیزی که نویسنده اش پیش بینی می کرد.

با وجود گله گذاری های برخی از محافظه کاران کبیر شما، روزولت در حال تدارک برای یک دگرگونی شورایی در ایالات متحده نیست.

هدف «ادارۀ بهبود ملی» (NRA) نه نابودی که تقویت بنیادهای سرمایه داری امریکا با غلبه بر مشکلات کسب و کار شما است. کمونیسم را نه «عقاب آبی» (۲)، بلکه مشکلاتی که «عقاب آبی» ناتوان از غلبه بر آن هاست به ارمغان خواهد آورد. استادهای «رادیکال» شما در «تراست مغزها» (۳)، انقلابی نیستند: آن ها تنها مشتی محافظه کار وحشت زده اند. رئیس جمهور شما از «سیستم ها» و «کلیت ها» نفرت دارد. اما یک حکومت شورایی بزرگ ترینِ همۀ سیستم های ممکن، یک کلیت غول پیکر در عمل است.

یک فرد عادی از «سیستم ها» یا «کلیت ها» خوشش نمی آید. وظیفۀ سیاستمداران کمونیست شما است که سیستم را وادارد اجناس مشخصی را که یک فرد متوسط میل دارد تأمین کند: خوراک او، سیگار، تفریح، آزادی انتخاب از بین کراوات هایش، خانه و اتوموبیل خودش. اعطای این تسهیلات به او در امریکای شورایی ساده خواهد بود.

این واقعیت که اتحاد جماهیر شوروی مجبور بود کلّ صنایع اولیۀ جدید خود را از هیچ بسازد، اکثر امریکایی ها را گمراه کرده است. چنین چیزی در امریکا نمی تواند رخ بدهد، در این جا شما نقداً وادار شده اید از سطح کشت و تولید صنعتی تان بکاهید. در واقع تجهیزات فنی عظیم شما با وقوع بحران فلج شده و سخت نیازمند آنند که به کار گرفته شوند. شما خواهید توانست افزایش سریع مصرف مردم خود را به نقطۀ آغاز احیای اقتصادی تان تبدیل کنید.

شما آماده اید چنین کنید، چون کشور دیگری نیست. هیچ جای دیگری به اندازۀ امریکا نمی توان یافت که بررسی و مطالعۀ بازار داخلی با چنین شدتی دنبال شده باشد. بانک ها و تراست ها و کاسبان و بازرگانان و فروشنده های دوره گرد و کشاورزان نقداً به عنوان بخشی از فوت و فن کار خود چنین کاری را انجام داده اند. حکومت شورایی صرفاً کلیۀ اسرار معاملاتی را لغو خواهد کرد، همۀ یافته های این تحقیقات صورت گرفته برای سود فردی را ترکیب و به یک نظام علمی برنامه ریزی اقتصادی مبدل خواهد کرد. حکومت شما در این امر از تجربۀ طبقه ای بزرگ از مصرف کنندگان بافرهنگ و منتقد یاری خواهد گرفت. با ترکیب کردن صنایع کلیدی ملی شده و حِرَف و مشاغل خصوصی و تعاونی مصرف داخلی، شما به سرعت یک نظام بسیار منعطف را برای تأمین نیازهای جمعیت کشور توسعه خواهید داد.

این سیستم را نه بروکراسی و پلیس، که پول نقد انجام خواهد شد.

دلارِ قدرقدرت شما نقشی اصلی در به کار انداختن سیستم شورایی جدیدتان ایفا خواهد کرد. خطای فاحشی است که «اقتصاد بابرنامه» را با «ارز مدیریت شده» خلط کنیم. پول شما باید به عنوان تنظیم کننده ای عمل کند که با آن می شود موفقیت یا شکست برنامه ریزی تان را سنجید.

استادهای «رادیکال» شما سخت در شیفتگی خود به «پول مدیریت شده» در اشتباه اند. این ایده، یک ایدۀ آکادمیک است که می تواند به سادگی کل سیستم تولید و توزیع شما را تباه کند. این بزرگ ترین درسی است که باید از اتحاد شوروی گرفت، جایی که در آن ضرورت تلخ تبدیل به خصیصۀ رسمی در قلمرو پولی شده است.

در آن جا فقدان یک روبل باثبات با پشتوانۀ طلا، یکی از مهم ترین دلایل مشکلات و فجایع اقتصادی بی­شمار ما است. تنظیم دستمزدها و قیمت ها و کیفیت اجناس بدون یک سیستم پولی محکم امکان ناپذیر است. یک روبل بی ثبات در سیستم شورایی به این می ماند که در یک کارخانه از قالب های متغیر استفاده کنید. چنین چیزی جواب نخواهد داد.

کنار گذاشتن یک ارز باثبات با پشتوانۀ طلا تنها زمانی ممکن خواهد بود که سوسیالیسم موفق به جایگزینی پول با کنترل مدیریتی شود. در این حالت پول به برگه های معمولی کاغذ مبدل خواهد شد، چیزی شبیه به بلیط تئاتر یا تراموا. با پیشروی سوسیالیسم همین برگه ها هم محو خواهند شد و کنترل بر مصرف فردی- چه با پول و چه با سازمان مدیریتی- دیگر ضرورتی نخواهد داشت وقتی از هر چیز بیش از حد کفاف برای هر کس وجود دارد!

چنین زمانی هنوز فرانرسیده است، اگرچه امریکا قطعاً پیش از هر کشور دیگری به آن خواهد رسید. تا آن زمان تنها راه برای دست یافتن به چنین توسعه ای عبارت است از حفظ یک تنظیم کننده و ابزار مؤثر برای کار کردن سیستم شما. در واقع اقتصاد برنامه ریزی شده طی چند سال نخست نیازمند پول باثبات است، حتی بیش از آن چه سرمایه داری ازکار افتاده نیاز داشت. استادی که با هدف تنظیم کل سیستم کسب و کار دست به تنظیم واحد پول می زند، مثل کسی است که بخواد هم زمان دو پای خود را از زمین بلند کند.

امریکای شورایی ذخایر بزرگی از طلا خواهد داشت که برای باثبات کردن دلار کفایت می کند- یک دارایی بی قیمت. در روسیه ما مشغول بسط تأسیسات صنعتی خود به میزان ۲۰ و ۳۰ درصد در سال بوده ایم، اما به یُمن روبل ضعیف قادر به توزیع بهینۀ این افزایش نبوده ایم. این بخشاً بدان خاطر است که به بروکراسی مان اجازه داده ایم که سیستم پولی ما را تابع یکسونگری مدیریتی کند. شما از شرّ این مکافات خلاص خواهید بود. در نتیجه شما هم در افزایش تولید و هم افزایش توزیع از ما بسیار سبقت خواهید جست.

در همۀ این موارد هیچ نیازی نخواهد بود که از تولید استانداردشدۀ ما برای تودۀ ترحم انگیز مصرف کنندگان مان تقلید کنید. میراث ما از روسیۀ تزاری، فقر و مسکنت بوده و دهقانانی با سطح توسعه نیافتۀ فرهنگ و استاندارد پایین زندگی. ما مجبور بودیم کارخانه ها و سدهایمان را به بهای مصرف کنندگان بنا کنیم. همواره با تورم پولی و یک بروکراسی هیولاوار رو به رو بودیم.

امریکای شورایی مجبور نخواهد بود از روش های بروکراتیک ما تقلید کند. در روسیه فقدان مایحتاج ابتدایی باعث شده تا همه برای یک قرص نان بیش تر یا یک ذرع بیش تر پارچه، به تقلایی شدید کشیده شوند. در این نبرد، بروکراسی ما به مثابۀ یک میانجی پیش می رود، یک دادگاه قدرقدرت میانجی گری. در حالی که شما ثروتمندتر هستید و مشکلات کم تری برای تأمین همه نوع مایحتاج معیشتی مردم تان خواهید داشت. مضاف بر این، نیازها و مزاج و عادات شما هرگز به بروکراسی تان اجازه نخواهد داد که درآمد ملی را تقسیم کند. در عوض وقتی جامعه تان را برای نیازهای انسانی و نه سود خصوصی سازمان می دهید، کلّ جمعیت کشورتان حول گرایش ها و دسته های جدید گروه بندی خواهد کرد و با یک دیگر گلاویز خواهند شد تا مانعِ تحمیل یک بروکراسی متفرعن و خودمحوربین بر خودشان شوند.

بنابراین شما می توانید با عمل شوراها، یعنی دمکراسی، این منعطف ترین شکل حکومت که تاکنون شکل گرفته، از رشد بروکراتیسم جلوگیری کنید. سازمان شورایی نمی تواند معجزه کند، اما می بایست صرفاً منعکس کنندۀ ارادۀ مردم باشد. در مورد ما شوراها به خاطر انحصار سیاسی یک حزب واحد که خود به یک بروکراسی مبدل شده، بروکراتیزه شده اند. این وضعیت ناشی از مشکلات استثنائی پیشگام شدن سوسیالیسم در یک کشور فقیر و عقب مانده است.

شوراهای امریکا تنومند و تمام عیار خواهند بود، بدون نیاز یا فرصتی برای چنان ابزارهایی که شرایط به روسیه تحمیل کردند. البته سرمایه داران اصلاح ناپذیر شما در این سازوکار جدید هیچ جایگاهی برای خویش نخواهند یافت. به سختی می توان هنری فورد را در کسوت رئیس شورای دیتوریت تصور کرد.

با این وجود نبرد گسترده میان منافع و گروه ها و ایده ها، نه فقط قابل تصور که اجتناب ناپذیر است. برنامه های یک ساله، پنج ساله و ده سالۀ توسعه؛ طرح های آموزش ملی؛ ساخت و ساز مسیرهای اولیه و جدید حمل و نقل؛ دگرگونی کشاورزی؛ برنامۀ بهبود تجهیزات فنی و فرهنگی امریکای لاتین؛ برنامه ای برای ارتباطاتجوّی؛ اصلاح نژادی- همۀ این ها مناقشات و مبارزات انتخاباتی شدید و بحث های داغی را در روزنامه ها و نشست های عمومی برخواهد انگیخت.

امریکای شورایی از انحصار مطبوعات به دست رؤسای بروکراسی روسیۀ شوروی تقلید نخواهد کرد؛ چرا که وقتی امریکای شورایی می تواند کلیۀ تأسیسات چاپ و ساخت کاغذ و ابزار توزیع را ملی می کند، چنین تقلیدی تماماً منفی خواهد بود. در عوض ملی سازی تنها به این معنی خواهد بود که دیگر سرمایۀ خصوصی اجازه نخواهد داشت تعیین کند که چه چیز هایی منتشر بشوند یا نشوند، حال آن مطالب مترقی باشند یا ارتجاعی، «خشک» باشند یا «تر»، مذهبی باشند یا پورنوگرافیک. امریکای شورایی می بایست راه حلّ جدیدی برای مسألۀ نحوۀ عملکرد قدرت مطبوعات در یک رژیم سوسیالیستی پیدا کند. احتمالاً چنین کاری بر مبنای نمایندگی متناسب با آرا در انتخابات هر شورا انجام می پذیرد.

بنابراین حقّ هر گروه شهروندان برای استفاده از قدرت مطبوعات وابسته به قدرت عددی و کمّی آن خواهد بود. همین قاعده در مورد استفاده از سالن های همایش، تخصیص زمان پخش برنامه روی آنتن و غیره هم مصداق پیدا می کند.

بنابراین تصمیم گیری دربارۀ مدیریت و سیاست گذاری انتشارات نه بر مبنای دسته چک، که بر مبنای ایده های جمعی خواهد بود. شاید در این حالت گروه های کمیتاً کوچک اما مهم قدری کم تر لحاظ شده باشند، اما این تنها بدان معنی است که هر ایدۀ جدید می بایست حقّ خود را برای بقا اثبات کند، درست همان طور که در سراسر تاریخ این چنین بوده.

امریکای شورایی غنی، می تواند منابع هنگفتی را برای پژوهش و اختراع، اکتشافات و آزمایش ها در همۀ حوزه ها کنار بگذارد. شما از معماران و مجسمه سازان برجسته و شعرای نامتعارف و فلاسفۀ بی باک خود چشم نخواهید پوشید.

در واقع یانکی های شورایی آینده، راهنمای اروپا در حوزه هایی خواهند بود که اروپا تاکنون ارباب تان بوده است. اروپایی ها درک چندانی از قدرت تکنولوژی برای تأثیرگذاری بر سرنوشت بشر ندارند و به خصوص از زمان بحران نوعی رویکرد برتری جویی توأم با تحقیر نسبت به «امریکاگرایی» اتخاذ کرده اند. با این وجود امریکاگرایی خط مرز واقعی میان قرون وسطی و دنیای مدرن است.

تاکنون در امریکا تسخیر طبیعت چنان خشن و احساساتی بوده که شما فرصتی برای مدرنیزه کردن فلسفه ها یا توسعۀ اشکال هنری خودتان نداشته اید. از این رو با آموزه های هگل و مارکس و داروین رابطه ای خصمانه داشته اید. این که فرقه های باپتیست در ایالت تِنِسی آثار داروین را به آتش کشیدند، تنها انعکاسی زمخت از نفرت امریکایی از آموزۀ تکامل است. این رویکرد به منبرهای شما محدود نمی شود، بلکه هنوز جزئی از ساختار عمومی ذهن شماست.

آتئیست ها و همین طور فرقۀ کوآکرهای شما، خردگرایانی مصمم هستند. و خردگرایی شما خود با تجربه گرایی و اخلاق گرایی تضعیف می شود. این خردگرایی هیچ جزئی از پویاییِ بی رحمانۀ خردگرایان بزرگ اروپایی را در خود ندارد. بنابراین روش فلسفی شما نیز حتی کهنه تر از نظام اقتصادی و نهادهای سیاسی تان است.

امروز، در نهایت ناآمادگی به اجبار دارید با تناقضاتی اجتماعی رو در رو می شوید که در هر جامعه ای به شکل نامنتظره ای رشد می کنند. شما با ابزاری که نبوع مبتکرانه تان خلق کرده طبیعت را تسخیر کرده اید تا تنها شاهد باشید که خودتان را به تقریب نابود کرده است. ثروت های افسانه ای تان برخلاف تمامی آمال و آرزوها فلاکت افسانه ای به بار آورده است. شما کشف کرده اید که توسعۀ اجتماعی از یک فرمول ساده پیروی نمی کند. از این رو به مکتب دیالکتیک پرتاب شده اید.

از این وضعیت هیچ راه عقبگردی به سوی شیوۀ تفکر و عمل غالب در قرون هفدهم و هجدهم وجود ندارد.

در شرایطی که کله پوک های رمانتیک آلمانِ نازی رؤیای بازگرداندن نژاد کهنِ «جنگل سیاه» اروپا را به اصالت اولیه اش یا در واقع کثافت اولیه اش در سرمی پرورانند، شما امریکایی ها بعد از این که گریبان ماشین اقتصادی و فرهنگ تان را سفت گرفتید می توانید روش های جدید علمی را برای مسألۀ اصلاح نژادی به کار گیرد. ظرف یک قرن، از درون بوتۀ نژادها نوع جدیدی از انسان بیرون خواهد آمد: نخستین نوعی که سزاوار نام انسان خواهد بود.

و آخرین پیش بینی پیامبرگونه: در سومین سال حاکمیت شورایی در امریکا، شما دیگر آدامس نخواهید جوید!(۴)

۱۷ اوت ۱۹۳۴

توضیحات:

(۱) مطابق با اساطیر یونانی، تختی است که پروکروسترس قربانی را روی آن قرار می داد، اگر وی از طول تخت کوتاه تر بود آن قدر کشیده می شد تا هم طول تخت شود و اگر بلندتر بود، پاهایش بریده می شد تا اندازۀ تخت شود.

(۲)عقاب آبی، نمادی بود که شرکت های امریکایی در توافق با قانون بهبود صنعت ملی به عنوان بخشی از برنامۀ «طرح نوین» فرانکلین روزولت استفاده می کردند و هیو جانسون، سرپرست ادارۀ بهبود ملی آن را در سال ۱۹۹۳ به عنوان نماد بهبود صنعتی در این کشور معرفی کرد.

(۳)تراست مغزها اصطلاحی بود که به گروهی از مشاورین نزدیک یک کاندیدای سیاسی اطلاق می شد. این اصطلاح بیش از همه با گروهی از مشاورین فرانکلین روزولت در دورۀ ریاست جمهوری او تداعی می شود.

(۴) کنایه از اتلاف وقت

https://www.marxists.org/archive/trotsky/1934/08/ame.htm

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

+ 44 = 50