انتخابات شیلی و جان دوبارۀ رفرمیسم چپ
انتخابات شیلی و جان دوبارۀ رفرمیسم چپ
درحالیکه در سالهای گذشته تصاویر مخابرهشده از شیلی همیشه خیابانهایی مملو از گاز اشکآور، زد و خورد خیابانی و شورش و اعتراضات مردمی را نشان میداد، در روزهای گذشته و پس از اعلام نتیجۀ انتخابات ریاست جمهوری، این بار دوربین رسانهها بر خیابانهای پر از جمعیتی زوم کرده بود که مشغول «جشن پیروزی» در میان پرچمهای به اهتزاز درآمدۀ سرخ، ششرنگ، داس و چکش یا نمادهای فمینیستی بودند. حالا رسانهها پشت سر هم تیتر میزدند که «سوسیالیستها» و «کمونیستها» در شیلی قدرت گرفتهاند!
ساده است که در این فضای کارگردانیشده، مغلوب و همراه جوّ احساسی شد و در عوض تبخیر سریع این هیجانات خیابانی حول یک جریان نوظهور «چپ» و تبدیلش به خشم و شورش و استیصالی دوباره را از حافظۀ تاریخی زدود. برای مارکسیستهای انقلابی اما مسألۀ اصلی همیشه ارزیابی از کارنامۀ تاریخی، برنامۀ سیاسی، چشمانداز و جهتگیری طبقاتی جریانات سیاسی است و نه تعدّد پرچمهای سرخ و شدت و غلظت فحش به نئولیبرالیسم!
به همین مناسبت در این مطلب سعی خواهیم کرد تا با نگاهی تاریخی، ماهیت طبقاتی و کارکرد سیاسی بوریچ و ائتلاف «جبهۀ فراگیر»اش را بشکافیم، نسبتش با پدیدۀ بینالمللی «رفرمیسم چپ» و کارکردش در تقویت راست افراطی را نشان دهیم و در نهایت به برنامۀ آلترناتیو انقلابی برسیم.
تاریخ سخن میگوید
به دنبال پیروزی انتخاباتی گابریل بوریچ جمعیتی صدها هزار نفره راهی خیابانهای کشور شد تا به زعم خود پیروزی بر فاشیسم را جشن بگیرد. فریاد شعار معروف «خلق متحد، هرگز شکست نخواهد خواهد»[۱] از سوی جمعیت، ما را دوباره به اعماق تاریخ بازمیگرداند؛ به سرود حکومت «اتحاد خلقی» آلنده که سال ۱۹۷۰ در گیر و دار موج انقلابی طبقۀ کارگر جهانی[۲] در شیلی به قدرت رسید و نهایتاً با کودتای امریکایی ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ واژگون شد.
تجربۀ تراژیک شیلی اما دروغ پنهان در این شعار را آشکار کرد. «خلق» یا «مردم»، به معنی تمامی ساکنان شیلی از هر خاستگاه طبقاتی، نه میتوانست «متحد» شود و نه میتواند؛ چرا که اصولاً منافع طبقاتی سازشناپذیر و متضادِ درون این «خلق» دیر یا زود خود چنین «اتحاد»هایی را متلاشی میکند. با این حال همین اسطورۀ خطرناک بود که به سنگبنای حکومت رفرمیست آلنده بدل شد و مفهوم «خلق» را ابزاری کرد برای چال کردن منافع طبقۀ کارگر و یک کاسه جلوه دادن منافع طبقۀ کارگر و بورژوازی. به طوریکه قدرتگیری کودتاچیان بدون اقدامات خود حکومت آلنده- یعنی سرکوب اعتصابات رادیکال کارگری، همکاری با اپوزیسیون راست، خلع سلاح کارگران و پس دادن مالکیت کارخانههای مصادرهشده به سرمایهداران- هرگز به سهولت رخ نمیداد.
در آن زمان حزب کمونیست (استالینیست) شیلی – که امروز در مرکز ائتلافی به نمایندگی بوریچ جا خوش کرده- از بزرگترین حامیان و ایدهپردازان چنین ائتلاف خلقی بود. از منظر حزب کمونیست شیلی، نیروهای مسلح و پلیس ملی[۳] از جنس همان «خلق» بودند ولی در اونیفورم نظامی و لباس متفاوت. نه فقط این، که حتی اقشار مرفه و صاحبامتیاز خرده بورژوازی تا بخشهای بهاصلاح «دمکراتیک» و «مترقی» بورژوازی هم در نگاه این حزب جزئی از «خلق» محسوب میشدند. در واقع آنچه حزب کمونیست شیلی فرمولبندی میکرد، صرفاً تداوم همان تز استالینیستی «انقلاب دومرحلهای» بود و دمیدن در این توهم که مسیر سوسیالیسم از «مبارزۀ پارلمانی مسالمتآمیز» میگذرد و نه «انقلاب»: یعنی تنها کافی است ماشین دولت سرمایهداری را همانطور که هست دستنخورده تحویل گرفت و بعد با وارد کردن نمایندگان و سیاستمداران سوسیالیست به آن، همان را به سادگی به نفع طبقۀ کارگر به کار انداخت!
چنین تئوریها و برنامههای رفرمیستی بود که راه را برای شکست انقلاب ۷۳-۱۹۷۰ شیلی، کودتای نظامی[۴]، قدرتگیری حکومت فاشیستی پینوشه و به دنبالش سریال ترور و شکنجه و مفقود شدن دهها هزار مخالف گشود. نیم قرن بعد از آن تجارب خونین هنوز هم این نیروها کمترین تجدیدنظری در مفاهیم بیاعتبار و تئوریها و استراتژیهای سیاسی ارتجاعی خود نکردهاند. برای آنها در همچنان بر همان پاشنه میچرخد.
به طوری که امروز هم رهبر حزب کمونیست شیلی بر مبنای همان تئوریها و مدلهای «جبهۀ خلقی»، بوریچ را «تنها فردی» میبیند که «امروز میتواند جنبشی فراگیر را حول خود گرد آورد و مردم شیلی را برای جلوگیری از قدرتگیری نئوفاشیسم آقای کاست هدایت کند».
البته این حمایتها از بوریچ فقط محدود و مختص به استالینیستهای کارکشتۀ شیلی نمیشود. در عوض جریانهایی هم هستند که گرچه خود را تروتسکیست میدانند، اما کم و بیش در این موضعگیری سهیماند. سازمانهایی که به لحاظ سنت سیاسی پیرو گرایشهایی هستند که در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ به رهبری «میشل پابلو» و «ناهوئل مورِنو» عملاً با تجدیدنظر در اصول، از انترناسیونال چهارم و تروتسکیسم گسست کردند. این تجدید نظر چه بود؟ در دیدگاه آنان ضرورت ساخت حزب انقلابی -از جنس حزب بلشویک- از دستور کار کنار گذاشته شد و در عوض برای نیروهای غیرپرولتری هم ظرفیت و پتانسیل رهبری انقلاب در نظر گرفته شد. بر مبنای این تئوریهای بدیع و متأثر از تجربۀ انقلاب کوبا، اکنون استالینیستها و سوسیال-دمکراتها و ناسیونالیستهای بورژوا و خرده بورژوا هم میتوانستند تحت فشار رویدادهای عینی «ذاتاً مارکسیست» شوند و جای کادرهای انقلابی آموزشدیده و مارکسیست را در بین صفوف رهبری طبقۀ کارگر بگیرند.
پابلوئیسم و مورِنوئیسم طی ۷۰ سال بقای خود، نه فقط بذر توهم به بورژوا-رفرمیستهایی مثل آلنده را کاشت، بلکه نسلی از دانشجویان و کارگران و جوانان رادیکال را هم به بنبست مبارزۀ چریکی و کاستروئیسم کشاند.
حالا امروز همین جریانها و بر مبنای همین تئوریها بخشاً پشت بوریچ به صف شدهاند تا لابد اینک او تحت فشار از پایین «ذاتاً مارکسیست» و رادیکال شود.[۵] دستکم حدود ۵ سازمان با این سابقه در شیلی فعال هستند که البته در قبال انتخابات مواضع تماماً یکدستی نداشتند. برای مثال حزب کارگران انقلابی (PTR) در این مورد به درستی از رأی به بوریچ امتناع کرد و ضمن دفاع از ضرورت سازماندهی و بسیج مستقل در برابر راست افراطی، آمادگیاش را برای همکاری با حامیان مشروط یا مخالفان بوریچ در طیف چپ اعلام داشت. در عوض حزب سوسیالیسم انقلابی (SR) موضع حمایت مشروط و انتقادی از بوریچ گرفت. اما جنبش کارگران سوسیالیست (MST) با یک موضعگیری شدیداً دنبالهروانه ضمن فراخوان به «کارگران، زنان، معترضان و بومیان»، آنان را به «رأی گسترده به نفع بوریچ و برای شکست کاست در دور دوم به مثابۀ گامی عاجل و ضروری» و ایجاد «کمیتههایی در مدرسه و محل کار و محل زندگی برای رأی به بوریچ» دعوت کرد و به این توهم دامن زد که شکست کاست فقط از مسیر رأی به بوریچ میگذرد و گامی الزامی به سوی «پایان الگوی پینوشه، آزادی زندانیان سیاسی، پایان میلیتاریزم در کشور و سرکوب، انحلال کارابینِرو و حق تعیین سرنوشت بومیان ماپوچه» خواهد بود.
این درحالیست که از الآن میتوان به وضوح دید که این دست «اتحاد»ها خیلی زود به «شکست» خواهند انجامید و تنشهای اجتماعی و طبقاتی بار دیگر در دورۀ حکومت بوریچ به نقطۀ جوش خواهند رسید.
رفرمیسم چپ در بوتۀ آزمون: عامل تقویت راست افراطی
همین دو سال پیش بود که در شیلی شاهد فوران تظاهرات و راهپیماییهای ضدسرمایهداریِ چندماههای بودیم که در مقطعی حتی به حضور نیم میلیون نفر در خیابانهای کشور رسید و حکومت وقت را تا لبۀ پرتگاه برد. اما نه مطالبات خیزش ۲۰۱۹ پاسخ گرفت و نه تضادهای منجر به این خیزش از میان رفت.
بنابراین دلایل عینی استقبال از «ائتلاف چپ» روشن است: یک طرف وجود کاندیدایی همچون کاست که یکتنه عصارۀ ارتجاع است و طرف دیگر خستگی و تلاش تودهای برای خلاصی از نابرابری اجتماعی، فقر، حقوق ناچیز بازنشستگی، رشد سرسامآور بدهی دانشجویان و خانوارها، خشونت عریان پلیس، جرمانگاری اعتراضات مدنی، سرکوب حقوق و مطالبات بومیان، قوم و خویشسالاری، فساد و ارتشا و اختلاس در تمام سطوح دولت و…
بنابراین جای تعجبی ندارد که اکنون قدرتگیری ائتلاف «جبهۀ فراگیر» (Frente Amplio) و حزب کمونیست شیلی سطح اعتمادبهنفس و انتظارات کارگران و جوانان و دانشجویانِ رادیکالشده را افزایش داده است، اما متأسفانه باید گفت که این انتظارات عمومی و امید به بهبود، خیلی زود با آغاز به کار حکومت جدید به ناامیدی و سرخوردگی بدل خواهد شد و این سرخوردگی در عوض میتواند نقش کاتالیزور و محرک را برای تقویت راست افراطی و گرایشهای فاشیستی بازی کند.
توصیف وضع موجود و فهرست کردن انواع فلاکتها و حملات لفظی به «نئولیبرالیسم» نیست که یک نیروی سیاسی را «رادیکال» میکند. رادیکالیسم را نوع برنامۀ سیاسی یک جریان در پاسخ به وضع موجود و برای برونرفت از این بحران تعیین میکند.
برای تحقق کمترین مطالبات طبقۀ کارگر، دهقانان و بومیان و از جمله حتی وعدههای بوریچ، ناگزیر میبایست با بورژوازی حاکم و تمام ساختار دولتیاش درافتاد و اینجاست که کمترین دستاندازی به منافع اینان (از افزایش مالیات بر ثروتمندان تا جلوگیری از طرحهای ضد محیط زیست و معدنکاری تا کنار گذاشتن نظام ناکارآمد درمان و بازنشستگی خصوصی)، واکنش تدافعی و سابوتاژ و خرابکاری اقتصادی صاحبان سرمایۀ مالی و شرکتهای چندملیتی را دربر خواهد داشت (همان فرمان مشهور نیکسون به سیآیای را به یاد بیاورید که برای جلوگیری از قدرتگیری آلنده میگفت «جیغ اقتصاد را در بیاورید»[۶]). کما اینکه امروز میبینیم با آنکه هنوز وعدههای بوریچ عملی هم نشده، واکنش منفی بازار سهام و کاهش ارزش پزو آغاز شده است.
اما اینکه واکنش بوریچ چه خواهد بود، کم و بیش از همین الآن روشن است. بوریچ برای راضی نگه داشتن بازارهای مالی و شرکتهای چندملیتی دیر یا زود ژستهای ضدنئولیبرالیاش را کنار خواهد گذاشت و به مجری برنامۀ بورژوازی بدل خواهد شد و درست زمانی که برنامههای حکومتش با انتظارات عمومی تصادم پیدا کند، دست به دامن ابزار سرکوب خواهد شد.
درست همان مسیری که برای مثال حکومت پدرو کاستیو در پرو طی کرد. برنامۀ کاستیو در ارتباط با شرکتهای معدن به مراتب رادیکالتر از بوریچ بود[۷] و به سرعت نگرانی شرکتهای چینی و کانادایی را برانگیخت. اما تحت فشار بورژوازی، ارتش و شرکتهای چندملیتی و کمپینهای رسانهای راست، کاستیو به سرعت شروع به سازش، امتیازدهی و چشمپوشی از مترقیترین بندهای برنامهاش کرد و همین چند روز پیش نیز اعتراض دهقانان بومی را علیه یکی از شرکتهای معدن سرکوب کرد.
نمونۀ دیگر «ائتلاف چپ رادیکال» (سیریزا) در یونان است که سال ۲۰۱۵ دقیقاً با همین دست لفاظیها علیه «نئولیبرالیسم» و به اسم دفع خطر فوری «فاشیسم» پیروز انتخابات شد، ولی به محض قدرتگیری سر از ائتلاف با حزب راستگرا و مهاجرستیز «یونانیهای مستقل» درآورد و حتی برخی رهبرانش را در مناصب کلیدی گمارد؛ سیاستهای ریاضتی حکومتهای سابق را همچنان ادامه داد؛ انرژی و زمان جنبش را در مذاکرات و نشستها و توافقات با رهبران اتحادیۀ اروپا فرسود؛ صندوقهای بازنشستگی را تا قطرۀ آخر تاراج کرد و درست وقتی منابع مالیاش ته کشید، خیمهشببازی «رفراندوم» را برای خرید وقت تنفس عَلَم کرد؛ بساط سرکوب پلیسی اعتراضات و مانورهای نظامی از نو احیا شد و دست آخر در ازای دریافت آخرین بستۀ نجات مالی از اتحادیۀ اروپا، به چنان سیاستهای ریاضتی تن داد که راستترین نیروها هم به خواب نمیدیدند. نتیجه چیزی نبود جز سرخوردگی و ریزش پایههای سیریزا و در عوض جانِ دوباره گرفتنِ فاشیستهایی همچون «حزب طلوع طلایی»[۸].
رفرمیسم چپ در شیلی نیز درست مانند همتایان بینالمللیاش جلو آمده تا با منحرف کردن خشم اجتماعی به بنبست مجاری قانونی و ساختارهای دولتی، مقابل انقلاب ترمز بزند و نهایتاً با خلع سلاح طبقۀ کارگر خود به جادهصافکن راست افراطی و گرایشهای فاشیستی بدل شود[۹]. کل نقش و کارویژۀ رفرمیسم چپ شیلی به نمایندگی بوریچ (آنچنان که جلوتر خواهیم پرداخت) در همین خلاصه میشود: سوپاپ اطمینان برای جلوگیری از انفجار دیگ پرفشارِ جامعه. «رفرمیسم چپ» در جهان گرچه هر بار در رنگ و لعابهای متفاوت ظاهر میشود، اما در همه جا خصلتهای کاملاً مشترکی دارد:
◾️مخالف نئولیبرالیسم، اما مدافع خجول سرمایهداری.
◾️ترسان از فاشیسم، هراسان از انقلاب.
◾️میاندار و سازشکار در نبرد بین طبقات.
◾️متوهم به «اصلاح» ماشین دولتی با انتخابات به جای اسقاط و نابودی آن با «انقلاب».
◾️ دنبالهروی اتحاد و ائتلاف با این یا آن جناح از قدرت حاکم، علیه قدرت حاکم!
◾️پوپولیست و التقاطی به جای داشتن صراحت طبقاتی در بیان.
◾️بیثبات و هر لحظه در نوسان و زیگزاگ بین چپ و راست.
بوریچ چه میگوید؟
قطعاً برخی در مقام اعتراض خواهند گفت که فعلاً برای قضاوت زود است؛ باید به بوریچ فرصت داد و دید! اما «بدبینی» ما نسبت به حکومت بوریچ مبنای تماماً عینی و واقعی دارد و با نخستین سخنرانی او به عنوان رئیسجمهور منتخب در گردهمایی یکشنبه شب در سانتیاگو تأیید میشود:
«آیندۀ شیلی نیازمند آنست که همۀ ما در یک جبهه باشیم، در سمت مردم. امیدوارم که برای شروع حکومت خود بتوانم روی حمایت، پیشنهادها و ایدههای شما {اپوزیسیون راست} حساب کنم {…} فرای اختلافاتی که بهخصوص با خوزه آنتونیو کاست داریم، میدانیم که با هم چطور پلهایی بسازیم که هممیهنانمان را به زندگی بهتری برساند»[۱۰].
وقتی این سخنان بوریچ و ذکر نام منفور خوزه کاست (مدافع سفت و سخت دیکتاتوری نظامی ۱۷ سالۀ پینوشه و فرزند افسر سابق نازی) باعث هو شدن بوریچ از سوی جمعیت شد، او در واکنش به جمعیت گفت: «بله، حتی خوزه آنتونیو کاست هم!»[۱۱]. سپس عصر همان روز در هتل سانتیاگو با نمایندگان راست افراطی نشستی خصوصی ترتیب داد.
تصور کنید بوریچ نام کسی را برای همکاری سیاسی بر زبان میآورد که به زنستیزی شدید (دفاع از قطع حمایت از مادران مجرد، انحلال وزارت زنان و ممنوعیت سقط جنین)، گرایش غلیظ نژادپرستی، مهاجرستیزی و نفرت عمیق از بومیان (به ویژه بومیان ماپوچه) و تمایلات همجنسگراستیزانه شهره است و صدالبته چهرهای چپهراس است که پیشنهاد ایجاد نهاد «هماهنگی بینالمللی علیه چپ رادیکال» را به منظور «شناسایی، بازداشت و محاکمۀ آژیتاتورهای رادیکال» داده بود! ابراز تمایل بوریچ به گفتگو برای بهرهمندی از «نظرات» گُهربار این عصارۀ ارتجاع و همکاری با چنین تفالهای برای «زندگی بهتر شهروندان»به تنهایی برای شناخت ماهیت پوپولیست و سازشکار دولت او کفایت میکند.
او در نطق پیروزی انتخاباتیاش نه یکبار، بلکه چندین بار بر تعهدش به همکاری با نیروهای راست تأکید میکند تا جای هیچ شک و تردیدی دربارۀ مسیر سیاسیاش باقی نگذارد:
«کنگرۀ ما، کنگرۀ متوازنی خواهد بود و این یعنی دعوت به گفتگو و تعهد به گفتگو. من صادقانه این را به عنوان فرصتی دوباره برای اتحاد به نفع خیر و سعادت کشور و حصول توافقات فراگیر و ماندگار به قصد بهبود کیفیت زندگی هممیهنانمان میبینم. من به مسئولیت تمام نیروهای سیاسی برای حفظ اختلافات در چهارچوب نظرات اعتماد دارم».
به این ترتیب بوریچ نه فقط اپوزیسیون راست را به آغوش میکشد، بلکه اختلافات را فقط در چهارچوب «نظری» میبیند و نه منافع مادی و طبقاتی متعارض در پشت نظرات.
چند هفته قبل از پیروزی انتخاباتی، زمانی که «کنفدراسیون تولید و تجارت» از حضور حزب کمونیست شیلی در ائتلاف ابراز نگرانی کرده بود، بوریچ برای تسلی دادن به آنها گفته بود: «وظیفۀ خود میدانیم که با همه گفتگو کنیم {…} از این نظر کمپانیهای بزرگ هم باید بخشی از فرایند تغییر و تحول باشند»![۱۲]
بوریچ از الآن این سیگنال را داده است که گوش به فرمان خواست شرکتها خواهد بود. کما اینکه در سخنرانیاش به گسترش حقوق اجتماعی ضمن «مسئولیتپذیری مالی» اشاره کرده بود. «مسئولیتپذیری مالی» در واقع اسم رمز تداوم سیاستهای ریاضتی در بودجۀ ۲۰۲۲ خواهد بود.
تناقض بوریچ در آنست که از یک طرف میخواهد «نئولیبرالیسم» را راهی گورستان کند، اما در عین حال دست به ترکیب اقتصاد «سرمایهداری» و نهادهای آن بهعنوان آبشخور نئولیبرالیسم هم نزند. تو گویی نئولیبرالیسم چیزی است که از خلأ آمده و مستقل از سرمایهداری حیات دارد! اما مضحکتر اینست که چنین شخصیتی دارد بهعنوان «چپ رادیکال» جا زده میشود (رفرمیستهای چپ هپروتی در نشریۀ «ژاکوبن» به همین حد هم اکتفا نکردند و تا جایی پیش رفتند که رقابت انتخاباتی بین بوریچ و کاست را به دوراهی «سوسیالیسم یا بربریت» تعبیر کنند!)، آن هم در حالی که حتی سرپرست هیأت تحریریۀ ستون اقتصاد و بیزینسِ روزنامۀ نیویورک تایمز هم با آن فهم کج و معوجش از کمونیسم فهمیده که مواضع بوریچ چیزی بیش از «سوسیال دمکراسی» نیست![۱۳]
بوریچ که زمانی در جریان اعتراضات ۲۰۱۱ از رهبران دانشجویی رادیکال علیه خصوصیسازی آموزش بود، نهایتاً مثل بسیاری از نمونههای مشابه در داخل ساختارهای دولتی جذب و هضم شد؛ به طوری که از سال ۲۰۱۴ نمایندۀ مجلس سُفلی در کنگرۀ شیلی بوده و همیشه در لحظات حساس حامی حکومت وقت.
یک نمونه از کارنامۀ مفتضحانه او سال ۲۰۱۹ بود که در بحبوحۀ اعتراضات عمومی وارد مذاکرات آشتی ملی با حکومت راستگرای پینیهرا شد تا تظاهرات گستردۀ ضدسرمایهداری را آرام و مهار کند. «توافق برای صلح و قانون اساسی جدید»[۱۴] که بوریچ نقشی کلیدی در آن داشت، اساساً توافقی بود میان احزاب حکومتی برای حفظ و نجات رژیم پینیهرا. در شرایطی که حکومت وقت در آستانۀ سقوط و جنبش در اوج خود بود، رفرمیسم چپ به نمایندگی بوریچ وارد صحنه شد تا با بازگرداندن معترضان از خیابان به خانه و وقتکشی تا زمان برگزاری انتخابات و تدوین قانون اساسی جدید، فضای ملتهب را آرام کند. شخص بوریچ حتی از قانون کنگره علیه سدبندی خیابانی توسط معترضان و جرمانگاری سنگربندی خیابانی[۱۵] حمایت کرده بود! قانونی که به واسطهاش بسیاری از معترضان خیزش ۲۰۱۹ همچنان در زندان هستند. بیدلیل نبود که در همان مقطع رهبر «جبهۀ فراگیر» هم در توئیترش[۱۶] مشغول تقبیح و نکوهش معترضان بابت «خرابکاری غیرقابلقبول و ناموجه» بود![۱۷]
بوریچ از همین امروز در پایبندی به ابتداییترین وعدههای خود هم کمترین ثبات قدمی نشان نمیدهد. به طوری که یک روز از پیگیری آزادی بازداشتیهای خیزش ۲۰۱۹ و دیدار با خانوادههایشان میگوید، روز بعد از «احترام به استقلال قوۀ قضائیه»![۱۸] بنابراین تکلیف سایر وعدههای او هم از امروز روشن است.
همین حرف در مورد تدوین قانون اساسی جدید هم که بوریچ وعدهاش را داده بود صدق میکند. شاید در نگاه بسیاری از مردم، تدوین قانون اساسی جدید به معنی یک گام بزرگ رو به جلو و گسست رادیکال از قانون اساسی دورۀ پینوشه، نظام استبداد و نئولیبرالیسم باشد. اما مسأله نه صرفاً بازنویسی قانون اساسی، که «محتوای طبقاتی» قانون اساسی جدید خواهد بود.
مجلس مؤسسان شیلی که شش ماه پیش انتخاب شد و مسئول تدوین پیشنویس قانون اساسی جدید تا اواسط سال آینده است، برای تصویب مواد جدید به کسب دو سوم آرا (اکثریت مطلق) نیاز دارد[۱۹] و به این ترتیب با توجه به ترکیب و وزن نیروهای سیاسی سازندۀ این مجلس، عملاً با این قید به احزاب راست حق وتو داده است[۲۰]. به علاوه بر مبنای گفتههای اعضایش چنین به نظر میرسد که ارکان اصلی رژیم کماکان بر سر جای خود باقی خواهند ماند: یعنی از یک سو نهادِ شبهسلطنتیِ «ریاستجمهوری» که سران نیروهای مسلح و قضات دیوان عالی را تعیین میکند و قدرت وتو کردن قوانین را دارد و از سوی دیگر «مجلس سنا» برای جلوگیری از تصویب قوانین مترقی. به این اعتبار، مجلس مؤسسان کنونی یک نهاد تماماً بورژوایی و غیردمکراتیک است که به هیچ وجه ارادۀ عمومی تودههای معترض و خواستههای خیزش ۲۰۱۹ را انعکاس نمیدهد، بلکه وظیفهاش صیانت از اصل مقدس «مالکیت خصوصی» بر ابزار تولید خواهد بود و دمیدن روح پینوشه در کالبد قانون اساسی جدید.
به قول فردیناند لاسال «قانون اساسی یک کشور، مناسبات قدرت واقعاً موجود در کشور است. این مناسبات واقعی قدرت روی کاغذ میآیند و شکل مکتوب به خود میگیرند {…} و از این پس به قوانین و نهادهایی قضایی بدل میشوند که هر کسی مخالفشان باشد مجازات میشود!»[۲۱]
مارکسیستها چه میگویند؟
مجلس مؤسسان کنونی شیلی که بوریچ و «جبهۀ فراگیر» برای مهار خیزش ۲۰۱۹ وعده داده بودند، از اساس متفاوت با شعار مجلس مؤسسان دمکراتیکی است که مارکسیستها تاریخاً تحت شرایط خاص به طور تاکتیکی مطرح میکردهاند. برای مارکسیستها پیشنیاز تشکیل مجلس مؤسسان، سرنگونی رژیم حاکم است. به عبارتی مجلس مؤسسان بر ویرانههای رژیم سابق شکل میگیرد و آن هم در شرایطی که هنوز طبقۀ کارگر به ضرورت تسخیر قدرت و تشکیل حکومت خود و گسست از سرمایهداری پی نبرده باشد. در حالی که مجلس مؤسسان کنونی نهادی است تماماً در چهارچوب رژیم حاکم موجود با همان احزاب حکومتی موجود!
از سوی دیگر بوریچ بنا به ماهیت طبقاتی و برنامۀ سیاسی خود شتابان به سوی مصالحه و سازش با اپوزیسیون راست خواهد رفت و خیلی زود خودش را افشا خواهد کرد. در عوض آنهایی که در میدان مبارزۀ طبقاتی علیه وضع موجود باقی میمانند همانهایی هستند که چه در خیزش ۲۰۱۹ و چه امروز به کف خیابانها آمدند و زمینه را برای تغییر قانون اساسی دورۀ پینوشه و قدرتگیری بوریچ فراهم کردند. مخاطب مارکسیستها نه امثال بوریچ، که بدنۀ اجتماعی حامی و متوهم به اوست و هم البته کسانی که برای دفع شرّ کاست از سر اجبار به گزینۀ بوریچ رأی دادند: کارگران، زنان و جوانان و دانشجویانِ رادیکال، بومیان و مهاجران، اقلیتهای جنسیتی و غیره. این افزایش روحیه و اعتمادبهنفس عمومی از یک سو هم شرایط ایدهآلی برای بسیج و سازماندهی مستقل حول یک برنامۀ سوسیالیستی است و هم از سوی دیگر فرصتی برای پُر کردن خلأ رهبری انقلابی در فضای همچنان دوقطبی شیلی. برنامهای که بتواند ریزشیهای آتی «رفرمیسم چپ» را به حول خود سازمان دهد و در عین حال مسیر را برای سرنگونی رژیم، قدرتگیری سیاسی طبقۀ کارگر و متحدانش هموار کند، یعنی:
◾️زیرنظر داشتن و افشای لحظه به لحظۀ سازشهای حکومت بوریچ و عقبرویهای او از وعدههای انتخاباتیاش.
◾️فشار برای عفو و آزادی بدون قید و شرط زندانیان سیاسی و بازداشتیهای خیزش ۲۰۱۹ و محاکمه و مجازات نیروهای سرکوبگر.
◾️اعمال کنترل بر خروج سرمایه (در شرایطی که به گفتۀ یکی از مقامات بانک مرکزی از اکتبر ۲۰۱۹ به این سو بیش از ۵۰ میلیارد دلار از شیلی خارج شده[۲۲]).
◾️سلب مالکیت، مصادره و ملیسازی اراضی و بانکهای بزرگ، صنایع کلان، بنادر، شرکتهای چندملیتی و منابع طبیعی استراتژیک (مس، لیتیوم، آب، گاز، جنگلها و غیره) بدون پرداخت غرامت و تحت کنترل و نظارت دمکراتیک کارگران و دهقانان.
◾️انحلال نهاد منفور پلیس ملی (کارابینِرو)، کاهش هزینههای دفاعی (بودجۀ سرکوب) و اختصاص آن به نیازهای فوری و ضروری اجتماعی مانند بیمه، بهداشت و درمان، آموزش و مسکن.
◾️تشکیل میلیشیای مسلح کارگران و بومیان برای مقابله با حملات فاشیستها و نژادپرستها و تضمین حقوق دمکراتیک برابر برای کلیۀ بومیان (از جمله حق تعیین سرنوشت بومیان ماپوچه).
◾️تشکیل کمیتههای دمکراتیک مبارزه در محل کار و محل زیست با حق انتخاب و عزل و نصب نمایندگان در هر زمان و پیوند این کمیتهها به یکدیگر در سطح شهری و محلی و ملی.
◾️فراخوان به طبقات کارگر باقی کشورهای امریکای لاتین و ایالات متحدۀ امریکا برای همبستگی و جلب حمایت در مبارزه علیه سرمایهداری و برای آلترناتیو سوسیالیستی در شیلی.
◾️تدارک و آمادگی برای سازماندهی اعتصاب عمومی و فلج کردن دولت.
◾️تشکیل حزب کارگران و بومیان به حول یک برنامۀ سوسیالیستی انقلابی.
گرچه خوزه کاست به عنوان نمایندۀ مرتجعترین طبقات و لایههای جامعه در انتخابات شکست خورد، ولی پایگاه اجتماعی او به قوت خود باقی است (۴۴ درصد آرا و بیش از سه و نیم میلیون رأی). پس نگرانی نسبت به عقبگرد و قدرتگیری راست افراطی و جریانهای فاشیستی به جاست و خطر رفع نشده؛ ولی باید یادآوری کرد که فاشیسم، در حکم مجازات طبقۀ کارگر است در زمانی که از کسب قدرت سیاسی عاجز بماند یا در آن تعلل کند. به عبارتی فاشیسم را نه با مبارزۀ پارلمانی مسالمتآمیز و اصلاحات که با انقلاب میتوان مغلوب کرد. دقیقاً همان کاری که حکومت آلنده نکرد و بهای سنگینش را پرداخت. در همان مقطعی که شوراهای کارگری («کوردون»ها) و تصرف اراضی به دست دهقانان در جریان بود، آلنده مدام هشدار میداد که «بورژوازی را رَم ندهید»! یعنی دست به اقدامات رادیکالی نزنید که باعث وحشتزدگی و واکنش بورژوازی بشود. نتیجۀ این «رَم ندادن» بورژوازی و مصالحه و سازش آلنده چیزی نشد جز شکست خونین جنبش انقلابی و قدرتگیری دیکتاتوری فاشیستی پینوشه.
منابع:
https://www.socialistworld.net/2021/12/22/chile-boric-wins-a-landslide-against-ultra-right-kast/
https://fifthinternational.org/content/chile-boric-wins-decisively
https://fifthinternational.org/content/chile-critical-electoral-support-boric
https://www.wsws.org/en/articles/2021/12/04/chil-d04.html
https://www.wsws.org/en/articles/2021/12/19/chil-d19.html
https://www.wsws.org/en/articles/2021/12/21/chil-d21.html
https://newleftreview.org/sidecar/posts/chilean-stalemate
پانوشت:
[۱] El Pueblo Unido Jamás Será Vencido!
[۲] اعتصابات عمومی مه ۱۹۶۸ فرانسه و موجهای اعتصابی در ایتالیا و آلمان، براندازی رژیمهای فاشیستی پرتغال و یونان در پی خیزشهای عمومی، جنبشهای مخالف جنگ در ویتنام و…
[۳] کارابینِرو (Carabinero)
[۴] نگاه کنید به «درسهای کودتای شیلی»:
[۶] Make the economy scream!
[۷] افزایش مالیات بر شرکتهای چندملیتی در حوزۀ معدن، بازتنظیم مفاد قرارداد این شرکتها و تهدید به ملیسازی در صورت امتناع.
[۸] https://leninist.org/category/سیریزا/
[۹] نگاه کنید به دو جزوۀ «رفرمیسم چپ در بحران»:
[۱۰] متن سخنرانی بوریچ:
https://countercurrents.org/2021/12/gabriel-boric-speech-as-president-elect/
[۱۱] https://www.wsws.org/en/articles/2021/12/21/chil-d21.html
[۱۲] https://www.wsws.org/en/articles/2021/12/04/chil-d04.html
[۱۳] او در مصاحبهای میگوید: «چیزی که بوریچ از آن دفاع میکند، در سایر جاها “سوسیال دمکراسی” نامیده میشود. یعنی یک دولت فعالتر که مسئولیت بیشتری را در قبال رفاه همگانی به عهده میگیرد و به دنبال کاهش نابرابری و افزایش فرصتهاست. اما کمونیسم یعنی کنترل دولتی بر ابزار تولید که چنین گزینهای روی میز نیست».
مشاور اقتصادی بوریچ هم در مصاحبهای تأکید میکند «رسانهها دربارۀ راست افراطی و چپ افراطی حرف میزنند. ما باید این دوگانۀ کاذب را رد کنیم. چون بوریچ یک سوسیال دمکرات است» و «بوریچ یک سوسیال دمکراتِ مدل اروپایی است. اولین بار در کنفرانسی دربارۀ مدل اسکاندیناویایی حکمرانی با او ملاقات کردم».
[۱۴] https://chilereports.cl/en/news/2019/12/02/agreement-for-social-peace-and-a-new-constitution
[۱۵] قانون ضد سدبندی خیابانی (Anti-Barricade Law) برای کسانی که اقدام به اشغال فضاهای عمومی یا سنگربندی و مسدودسازی مسیرها کنند مجازاتی از ۲ ماه تا ۵ سال در نظر میگیرد.
https://newleftreview.org/sidecar/posts/chilean-stalemate
[۱۶] https:/twitter.com/labeasanchez/status/1185915875569930240
[۱۷] https://leninist.org/?p=20741
[۱۸] https://www.leftvoice.org/as-millions-in-chile-hope-for-change-boric-promises-moderation/
[۱۹] مشابه با قانون اساسی دورۀ پینوشه که تغییر در مواد قانونی مرتبط با احزاب سیاسی، ارتش، نظام انتخاباتی، معدنکاری و اصلاح قانون اساسی را مستلزم کسب دو سوم آرا میکرد.
[۲۰] یکی از تحولات اخیر در شیلی، راهیابی کاندیداهای مستقل (فاقد حزب یا ائتلاف) به درون مجلس مؤسسان بود. این کاندیداها گرچه یک سوم آرا را کسب کردهاند، ولی برنامۀ روشن و مشترکی ندارند. اکثراً سلبریتیهای فضای مجازی هستند که در جریان خیزش ۲۰۱۹ مشهور شدند؛ بنابراین بیتجربه و خام اند و برای اولین بار است که به طور جدی درگیر سیاست شدهاند. در نتیجه به سادگی در آرای خود میتوانند به دنبالهرو و سیاهیلشکر طبقۀ حاکم و احزاب آن بدل شوند.
[۲۱] https://www.marxists.org/history/etol/newspape/fi/vol03/no01/lassalle.htm
[۲۲] https://www.ft.com/content/70981218-05a4-4685-86e0-a19b7cae7ff9