اعتصاب عمومی: پلی به انقلاب
ترجمه آزاد: آرمان پویان
اعتصاب عمومی موضوع خاکگرفتهای نیست که از موزۀ تاریخ بیرون آمده باشد، بلکه در عوض موضوعیتِ امروزی دارد. اما از سوی دیگر پرسشهایی نظیر اینکه اهمیت چنین اعتصابهایی چهقدر است، تحت چه شرایطی بروز میکنند، آیا اصلاً میتوانند مبارزه را به سمت جایگزینی سرمایهداری ببرند یا خیر و اگر بله، به چه صورت، مباحث جدیدی نیستند. همین بحثها در قرن نوزدهم هم وجود داشت.
اما رویدادهای حیرتآور روسیه در ژانویۀ ۱۹۰۵ این بحثها را دگرگون کرد. دست کشیدن از کار و ترک کارخانۀ پوتیلوف در سن پترزبورگ به خاطر اخراج چهار کارگر مبارز و رادیکال این کارخانه به سرعت به یک اعتصاب عمومی در کل شهر تبدیل شد.
این اتفاق قریب به ۱۵۰ هزار کارگر را از کارخانهها و کارگاههای متعدد جلب اعتصاب کرد. هشت ساعت کار روزانه، آزادی بیان، آزادی اجتماع، اختصاص زمین به دهقانان و جدایی کلیسا و دولت از جملۀ مطالبات اعتصابکنندگان بودند. سن پترزبورگ پیش از این اعتصابهای بزرگی به خود دیده بود، اما هیچیک نه چنین دامنهدار و وسیع بودند و نه به لحاظ سیاسی تا این حد رادیکال.
ظرف چند روز ۲۰۰ هزار کارگر اعتصابی به سمت کاخ زمستانی تزار راهپیمایی کردند. سربازان تزار با گلوله به جمعیت پاسخ دادند و سوارهنظام با تیغ شمشیر. دستکم هزار تن کشته و تا ۲۰ هزار تن مجروح شدند.
این کشتار جرقههای انقلاب ۱۹۰۵ را روشن کرد؛ تحولی که الهامبخش و متبلورکنندۀ ایدههای رزا لوکزامبورگ، انقلابیِ لهستانیِ فعال در جنبش سوسیالیستی و کارگری آلمان در آن مقطع بود.
سال ۱۹۰۶ لوکزامبورگ جزوهای به نام «اعتصاب عمومی، حزب سیاسی و اتحادیههای کارگری» را به نگارش درآورد. تا به امروز این جزوه همچنان یک اثر کلاسیک مهم مارکسیستی دربارۀ نقش اعتصابهای عمومی در مبارزه برای سوسیالیسم است.
بخش اعظم جزوۀ لوکزامبورگ شامل تحلیل مفصل سیر پیچیدۀ رویدادهای ۱۹۰۵ میشود. اما لوکزامبورگ از آن سه نتیجۀ تئوریک گرفت:
اول؛ لوکزامبورگ استدلال میکرد که در تمام تحلیلهای پیشین، مبارزۀ اقتصادی و مبارزۀ سیاسی از یکدیگر جدا و تفکیک میشدهاند. به این معنی که مبارزات اقتصادی معطوف به دستمزد و شرایط کاری یک کارخانه یا صنعت میشود و مبارزۀ سیاسی معطوف به حقوق سیاسی و فشار برای استعفای فلان وزیر منفور و غیره.
حال آنکه لوکزامبورگ نشان داد که مبارزات اقتصادی و سیاسی رابطۀ تنگاتنگی با هم دارند و همانطور که نوشت «بین این دو، کاملترین کُنش دوسویه وجود دارد».
«بعد از هر موج کفآلود کُنش سیاسی، یک تهنشین حاصلخیز باقی میماند که از آن هزار شاخۀ مبارزۀ اقتصادی جوانه میزند. و برعکس وضعیت نبرد اقتصادی بیامان کارگران با سرمایهداران، انرژی مبارزاتی آنان را در هر بازۀ سیاسی زنده نگه میدارد.
به این ترتیب یک منبع تازه و دائمی ذخیرۀ توان طبقات پرولتر شکل میگیرد که مبارزۀ سیاسی هر بار نیرویش را از آن باز مییابد. مبارزۀ اقتصادی در حکم تسمۀ نقاله از یک مرکز سیاسی به مرکزی دیگر است و مبارزۀ سیاسی در حکم بارآور کردنِ دورهایِ خاک برای مبارزۀ اقتصادی.
فاکتورهای اقتصادی و سیاسی صرفاً دو جنبۀ درهمتنیدۀ مبارزۀ طبقۀ پرولتر روسیه را شکل میدهند و وحدت این دو دقیقاً اعتصاب عمومی است».
نکتۀ مورد نظر لوکزامبورگ این بود که اعتصابهای عمومی اغلب با ورود یک یا چند بخش کارگران و شاید حول یک مسألۀ سیاسی آغاز میشوند؛ اما بعد صدها هزار کارگر اعتمادبهنفس پیدا میکنند و مطالبات خود را که گاه متفاوت با مطالبات گروه نخست است، مطرح میکنند.
گروههایی که قبلاً هیچ کاری نکرده بودند چه بسا ابتداییترین مسائل صنفی را مطرح کنند یا به بالاترین سطح جهش کنند و خواهان تغییر سیاسی بنیادی بشوند. سال ۱۹۰۵ گروهی خواهان افزایش دستمزد شد، برخی ساعات کاری کمتر و گروهی دیگر عزل تزار!
دوم؛ لوکزامبورگ استدلال کرد که اعتصاب عمومی، همراه با کنش و واکنش میان مبارزات اقتصادی و سیاسی، ایدئولوژی محافظهکارانهای را که کارگران را از به چالش کشیدن سیستم عقب نگه میدارد نابود میکند.
مرزکشیهای سنتی میان صنایع مختلف از میان میروند: «برای آنکه طبقۀ کارگر به صورت تودهای وارد یک کنش سیاسی مستقل شود، ابتدا میبایست خودش را سازمان دهد که بیش از هر چیز بدان معنی است که باید مرزکشیهای میان کارخانه و کارگاه و معدن و ریختهگری را از میان بردارد».
گذشته از این اعتصاب عمومی، تبعیض جنسیتی و نژادپرستی را که باعث انشقاق در صفوف میشوند و کارگران را وامیدارند یکدیگر را مقصر مشکلاتشان بدانند، به چالش میگیرد. تجربۀ مبارزۀ مشترک باعث بالا رفتن سطح خواستههای سیاسی کارگران و ایجاد اعتماد به مبارزۀ جمعیشان میشود:
«کارگران این فکر را که آیا استطاعت حمایت از خودشان و خانوادههایشان را در طول مبارزه دارند یا نه کنار میگذارند. دیگر سؤال نمیکنند که آیا تدارکات فنی اولیه انجام گرفته یا نه. به محض اینکه یک دورۀ واقعاً جدی از اعتصابات عمومی آغاز شود، همۀ این “هزینهسنجیها” به این میماند که بخواهید اقیانوس را با یک سطل آب اندازه بگیرید».
البته لوکزامبورگ درک میکرد که در ایام عادی کارگرانی که وارد اعتصاب میشوند دغدغۀ اجاره و وام و از دست دادن شغل و پول کافی برای مدرسۀ فرزند و هزاران ترس دیگر دارند.
اما قدرت اعتصاب عمومی به گونهای است که کارگران سرشار از اعتمادبهنفس میشوند. میدانند که با روزهای سختی روبهرو میشوند، اما بهعنوان جزئی از یک ارتش بزرگتر آمادۀ سختیها هستند.
این منجر به سومین نتیجهگیری لوکزامبورگ میشود: اعتصاب عمومی کارگران را قادر میکند که خودشان را در خلال مبارزه تغییر دهند، خواستههایشان را از نو ترسیم کنند و آمادۀ ادارۀ جامعه شوند.
این الگویی است که در سایر نمونههای تاریخی اعتصاب عمومی هم میبینیم.
اعتصاب عمومی پلی است از مبارزات امروز به مبارزۀ آتی برای یک جامعۀ متفاوت. اعتصاب عمومی، نه فقط نمایش قدرت کارگران است، که لمحهای از آینده را نشانشان میدهد؛ با اعتصاب عمومی اشکال جدیدی از تشکلیابی خلق میشوند.
اینک نیز ما در پس اعتصابات مهم منفرد امروز میتوانیم تصویری از اعتصاب عمومی فردا را ببینیم. مجامع روزانهای که کارگران طی اعتصاب خواهند ساخت، در حکم چشیدن طعم جامعۀ دمکراتیک آینده خواهد بود.
سال ۱۹۰۵ اعتصاب عمومی منجر به پدیداری «سوویِت»ها یا همان شوراهای کارگری شد؛ ارگانهایی که بحث و سازماندهی همۀ جوانب زندگی را آغاز کردند. ظهور شورا، بیانگر شکل جدیدی از قدرت و ادارۀ جامعه در برابر نحوۀ ادارۀ تاکنونی امور بود.
اعتصاب عمومی شاید با مطالبۀ رفرم آغاز شود، اما میتواند به سوی انقلاب رهنمون شود. هرچند نه به صورت خودبهخودی، که با رهبری سیاسی یک حزب انقلابی مسلح به برنامۀ سوسیالیستی.