«اعتصاب عمومی» رزا لوکزامبورگ، یک اثر پایه‌ای

زمان تقریبی مطالعه متن ۷ دقیقه

پال وِرنِل / برگردان: آرام نوبخت

سنگ بنای جزوۀ «اعتصاب عمومی، حزب سیاسی و اتحادیه‌های کارگری» به قلم رزا لوکزامبورگ، همان باور همیشگی مارکس بود به اینکه رهایی طبقۀ کارگر امرِ خود طبقۀ کارگر است. یعنی هیچ‌کس نمی‌تواند از بالا سوسیالیسم را برای کارگران بیاورد.

اگر مارکس در «مانیفست کمونیست» توضیح داده بود که طبقۀ کارگر محصول مناسبات تولیدی سرمایه‌داری است و توان بالقوه‌اش را دارد که به گورکن سرمایه‌داری بدل شود، لوکزامبورگ بود که فهمید سرنگونی دولت و نیروهای اقتصادی پنهان‌شده در پشت آن به چیزی بیش از زد و خورد خیابانی و سنگربندی نیاز خواهد داشت.

موج اعتصاب همۀ کارگران را- اعم از متشکل و غیرمتشکل- در خود خواهد کشید. استدلال او این بود که کارگران طی فرایند مشارکت در اعتصاب، خودشان را به نفع اکثریت از همۀ تعلقات ایدئولوژیک به عقاید حاکم بر جامعه می‌تکانند. به طور خلاصه او باور داشت که هرچند برخی کارگران با نشست‌ها و تبلیغات جلب عقاید سوسیالیستی خواهند شد، اما اکثریت مطلق در بطن مبارزه به سوسیالیسم خواهد رسید. از این نظر اعتصاب عمومی یک نتیجۀ آموزشی هم دارد.

ادغام سیاست و اقتصاد

ادغام کردن حوزه‌های سیاست و اقتصاد، کار جدیدی بود و لوکزامبورگ می‌دانست که مناقشه‌انگیز خواهد شد. نقطۀ عزیمت او موج اعتصاب‌های عمومی‌ای بود که در جریان انقلاب ۱۹۰۵ روسیه به اوج خود رسیده بودند. او در کتابش ضمن شروع از تحلیل تعداد کارگران شرکت‌کننده در اعتصاب و مطالبات مطرح‌شده، علیه کسانی که بین مطالبات اقتصادی و سیاسی دیوار جدایی می‌کشیدند وارد جدل شد. دیدگاه اکثر رهبران حزب سوسیال دمکرات آلمانی چنین بود: اتحادیه‌ وظیفه‌اش پرداختن به همان جنگ روزانۀ نان و پنیر است و وظیفۀ رهبران حزب سوسیال دموکرات، به ویژه در پارلمان، پیشبرد مطالبات سیاسی برای روزکار کم‌تر و رفرم‌های اجتماعی بیش‌تر.

از نظر لوکزامبورگ اعتصاب عمومی از این جهت مهم بود که هم قدرت اقتصادی و هم قدرت سیاسی طبقۀ حاکم را به چالش می‌کشد. مثلاًبعد از اخراج دو کارگر کارخانۀ مهندسی بزرگ پوتیلوف واقع در سن پترزبورگ، اعتصاب‌های عمومی عظیمی شکل گرفت. کارگران برای حمایت از همکارانشان به اتحادیۀ فرمایشی و پلیسی «انجمن کارگران کارخانه‌ای و کارگاهی روسیه» رجوع کردند. رهبران اتحادیه از ترس از دست دادن اعتبارشان در صورت مخالفت، به اجبار فراخوان به گردهمایی‌های فراگیر در سطح شهر دادند. این امر باعث افزایش اعتمادبه‌نفس و اضافه شدن مطالبات جدیدتری مضاف بر مطالبۀ بازگشت به کار کارگران اخراجی شد، از جمله مطالبۀ افزایش روزمزد و تعیین هشت ساعت کار روزانه. به این ترتیب مطالبات اقتصادی و سیاسی در هم ادغام شدند.

اعتصاب‌کنندگان با خواست حمایت رهسپار کاخ زمستانی تزار شدند. تظاهرات عظیمی از سوی یک کشیش و مأمور پلیس به نام «پدر گاپون» فراخوانده شد. در دورۀ آژیتاسیون‌های منتهی به تظاهرات نیز سوسیالیست‌ها توانسته بودند به طور موفقیت‌آمیزی در میتینگ‌های عمومی سراسر شهر مردم را متقاعد کنند که مطالبات سیاسی بیش‌تری باید در طومار شکوائیه‌ای که قرار بود به تزار رسانده شود گنجانده شود، از جمله مطالبۀ پایان جنگ روسیه و ژاپن.

اعتصاب‌ها روز ۳ ژانویۀ ۱۹۰۵ آغاز شدند و تا ۹ ژانویه به تظاهراتی با شرکت بالغ بر ۲۰۰ هزار تن تبدیل شدند. سربازان گارد کاخ زمستانی با شلیک به تظاهرکنندگان بیش از ۱ هزار تن را کشتند.

لوکزامبورگ این را می‌پذیرد که هیچ‌کس نمی‌توانست با صدور فراخوان چنین اعتصاب عمومی بزرگی را به وجود آورد. اما از این مهم‌تر به تأثیر مبارزه بر اعتمادبه‌نفس، مبارزه‌جویی و آگاهی کارگران اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد که کارگران برای سرنگونی استبداد مطلقه به سطحی بالا از آموزش سیاسی نیاز دارند که هیچ مقداری «جزوه و کتابچه» نمی‌تواند به آن دست یابد. آگاهی سیاسی جمعی می‌تواند تنها «در مبارزه و با مبارزه» توسعه پیدا کند. این یکی از تِم‌های کلیدی کتاب است: خودفعالی کلید تغییر خود است.

او در ادامه استدلال می‌کند که مهم‌ترین عنصر اعتصاب عمومی این است که «رشد فرهنگی و فکری و معنوی پرولتاریا» را تغذیه می‌کند. عقاید کارگران در مبارزه تغییر می‌کند و موقعیتشان نسبت به کارفرما وارونه می‌شود. آن به‌اصطلاح «حق مدیریت» کارفرما در کف کارخانه به چالش کشیده می‌شود. جریمه‌های خُرد یا ابزارهای تنبیهی و تأدیبی برچیده می‌شوند. عزت و احترام و پاچه‌خواری برای صاحبان قدرت از پنجره بیرون پرتاب می‌شود. قدرت در محیط کار خوابیده است و از همین روست که اعتصاب عمومی برای لوکزامبورگ از چنین اهمیت استراتژیکی برخوردار است.

به چالش کشیدن قدرت دولتی

نطفه‌های اولیۀ ایدۀ قدرت دوگانه، هرچند به شکل نامتکامل، در تفکر لوکزامبورگ شکل گرفت. البته او به مسألۀ سازماندهی این قدرت در قالب «شورا»- ارگانی که در بحبوحۀ انقلاب ۱۹۰۵ در برابر قدرت دولتی تزار عرض اندام کرد- اشاره نمی‌کند. اما همین‌که از تجربۀ جنبش کارگریِ به‌اصطلاح «عقب‌ماندۀ» روسیه برای آموختن درس به «پیشرفته‌ترین» جنبش کارگری جهان استفاده می‌کند، باعث می‌شود محدودیت‌های استراتژی حزب سوسیال دمکرات آلمان به چالش گرفته شود. او در برابر نه فقط کسانی مثل برنشتاین که علاقه‌ای به دیدن انقلاب نداشتند، که همین‌طور در برابر دوپهلوگویی‌هایی کسانی مثل کائوتسکی داشت خطوط نوع متفاوتی از قدرت را ترسیم می‌کرد.

برداشت او از اعتصاب عمومی و درهم تنیدگی امور سیاست و اقتصاد، از خیلی جهات نزدیک به ایدۀ مطالبات انتقالی در انترناسیونال کمونیست است ؛ مطالباتی که ریشه در امروز دارند، اما مبارزه برای تحقق‌شان منجر به رویارویی با کل نظام سرمایه‌داری می‌شود؛ مطالباتی اعم از: ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی.

بنابراین اعتصاب عمومی «روش حرکت» مبارزۀ طبقاتی است و به معنی دقیق کلمه پتانسیل تضعیف همۀ شکاف‌هایی را که سرمایه‌داری و حامیانش در رسانه‌ها ایجاد کرده‌اند دارد. شکاف میان شهر و روستا، کارگر ماهر و غیرماهر، کارگر متشکل و غیرمتشکل و غیره همگی با مشارکت در یک عمل واحد فرومی‌ریزند. پیش‌داوری‌های سابق مثل تبعیض جنسیتی و نژادپرستی و نخبه‌گرایی همگی می‌ریزند، چون کسانی که سابقاً منفعل بوده‌اند وارد عمل می‌شوند و می‌فهمند که برای موفقیت در مبارزه باید یک جهان‌بینی جدید داشت و تمام باورهای مزخرف گذشته را دور ریخت.

این روند به قول لوکزامبورگ دست در دستِ چنان سطوح حیرت‌آوری از ایثار و ازخودگذشتگی پیش می‌رود که بسیاری‌مان غیرممکن می‌دانسته‌ایم. دیگر فکرِ اجاره و امنیت شغلی و نان شب نمی‌تواند خلل و تزلزلی در مبارزه ایجاد کند. چون منبع عظیمی از انرژی و عزم برای پیشبرد مبارزه یافت می‌شود. به قول لوکزامبورگ به محض اینکه کارگر قدم به یک دورۀ اعتصاب عمومی می‌گذارد، «دریا»ی مشکلات و بدبختی‌هایی که طبیعتاً میل به مبارزه را متزلزل می‌کند و تمام «چرتکه انداختن»ها فراموش می‌شود.

اسطورۀ خودانگیختگی

البته برای او روشن است که چیزی به اسم اعتصاب عمومی در خلأ و به شکل انتزاعی وجود ندارد. برای او حقیقت همیشه انضمامی است. او اعتصاب‌هایی را می‌بیند که به قول خودش «نمایشی» هستند، یعنی اعتصاب‌هایی به لحاظ زمانی محدود که رهبران اتحادیه‌ها فرامی‌خوانند. البته حتی این اعتصاب‌ها هم می‌توانند از کنترلِ فراخوان‌دهندگانش خارج شوند. با این حال اینکه او اعتصاب عمومی را با اعتصاب‌های نمایشی مقابله می‌کند، در واقع بخشی از نقدش به جدایی کاذب اقتصاد و سیاست به‌عنوان سنگ بنای رفرمیسم است. تقابل او با اردوگاه «تجدیدنظرطلبانی» است که صرفاً به مبارزه برای حداقل‌ها و مطالبات جزئی حزب سوسیال دمکرات آلمان می‌چسبند و از مبارزات جاری برای حرکت به سوی تحقق برنامۀ حداکثری بهره نمی‌برند.

در واقع کل مفهوم  مطالبات حداقلی و حداکثری که مطلوبِ احزاب رفرمیست انترناسیونال دوم بود، با همین مفهوم «اعتصاب عمومی» فرومی‌پاشد. چون مفهوم اعتصاب عمومی نه فقط شکاف بین رفرم و انقلاب، بین مطالبات اقتصادی و سیاسی و بین تاکتیک‌های دفاعی و تهاجمی را برمی‌دارد، بلکه دینامیسی دارد که در آن «مدام جای علت و معلول با هم عوض می‌شود».

کسانی هستند که لوکزامبورگ را منجی و پیامبر «خودانگیختگی» می‌بینند، اما این برداشت از بسیاری جهات صرفاً بدفهمی از اهداف پلمیکی لوکزامبورگ در این کتاب است. لوکزامبورگ حتی مورد پیش‌داوری‌های سکسیستی هم قرار گرفته. به طوری که برخی مدعی شده‌اند که او به خاطر زن بودن یا هیجانی بودنِ غیرمنطقی به خودانگیختگی روی آورده‌است. درصورتی که عکس این صادق است.

لوکزامبورگ می‌گوید که اعتصاب عمومی را نمی‌توان از آستین یک رهبر اتحادیه یا یک رهبر سوسیالیست درآورد. شرایط عینی در حکم خاکی است که مبارزات را تعذیه می‌کند. اما او این واقعیت را هم به رسمیت می‌شناسد که وقتی میلیون‌ها کارگر ایده‌ای را می‌گیرند، آن‌گاه این ایده می‌تواند به یک نیروی مادی بدل شود و شرایط عینی را تغییر دهد: علت و معلول باز هم جابه‌جا می‌شوند. بنابراین اعتصاب عمومی یک متن عمیقاً دیالکتیکی است.

اعتصاب عمومی و انقلاب

فصل آخر کتاب دربارۀ نیاز به «اتحاد عمل میان اتحادیه‌ها و سوسیال دمکراسی»، سیر منطقی کل کتاب را کاملاً روشن می‌کند: اصلاح جزئی برای بهبود اوضاع منجر به پی‌ریزی یک جامعۀ نو نخواهد شد، بلکه صرفاً به ازسرگیری چانه‌زنی و مذاکرات بر سر شروط استثمار خواهد انجامید که همین هم می‌تواند به محض تغییر گروه‌بندی قدرت در بالا برهم بخورد. بنابراین لوکزامبورگ یک جهت‌گیری کاملاً متفاوت نسبت به رهبران حزب سوسیال دمکرات و اتحادیه‌ها اتخاذ می‌کند. اگر این جزوه از بستر جدلی‌اش خارج شود، نکتۀ اصلی گم خواهد شد. یکی از کسانی که نکتۀ کتاب را گم نکرد تروتسکی بود که می‌دید برداشت لوکزامبورگ از اعتصاب عمومی او را در تقابل با رهبری حزب سوسیال دمکرات آلمان قرار داده است. لوکزامبورگ حتی گام‌های اولیه را در این اثر برای ترسیم ریشه‌های اقتصادی رفرمیسم برمی‌دارد.

اثر «اعتصاب عمومی» توضیح می‌دهد که چه‌طور رونق اقتصادی آلمان در اواخر قرن نوزدهم شرایطی را فراهم کرد تا مقامات مزدبگیر جنبش بتوانند در «فعالیت حرفه‌ای» متخصص بشوند و بنابراین بی‌پروایی خود را از دست بدهند و دچار «افق محدود» و «کوته‌بینی در چشم‌انداز» شوند. همین امر آن‌ها را به «بها دادنِ بیش از حد به تشکیلات» و واهمه از «بی‌نظمیِ» اعتصاب‌های عمومی می‌کشاند. بنابراین روشن است که این نقد، نه نقدی به نیاز به تشکیلات سوسیالیستی، که نقدی به بوروکراسی است. هرچند برخی شرح ناکامل لوکزامبورگ را از توسعۀ بوروکراسی سیاسی و اتحادیه‌ای نقد کرده‌اند، اما او مشخصاً به موانعی واقف بود که رهبران وقت اتحادیه‌ها و حزب سوسیال دمکرات آلمان پیش پای کسانی خواهند گذاشت که بخواهند به سمت جنبش اعتصاب عمومی جهت‌گیری کنند.

البته این اثر شرح کامل و مدونی از چرایی و چگونگی رخ دادن این فرایند به دست نمی‌دهد. اگر این فرایند بیش‌تر روشن می‌شد چه بسا می‌توانست به گسست زودتر از حزب سوسیال دمکرات یا دست‌کم ایجاد یک گرایش سازمان‌یافته در درون حزب سوسیال دمکرات منجر بشود که بتواند مسیر رهبری را به چالش بگیرد. مشخصاً وقتی حزب سوسیال دمکرات سال ۱۹۱۴ به جنگ رأی داد، لوکزامبورگ افراد معدودی دور و بر خود داشت که بخواهد برای سازماندهی مقاومت در برابر این تسلیم تاریخی به آنان رجوع کند. لوکزامبورگ کادری دور خود نساخته بود که بتواند یک آلترناتیو سیاسی ارائه کند.

وقتی انقلاب آلمان اواخر ۱۹۱۸ آغاز شد، اعتصاب‌های عمومی دقیقاً همان نقشی را ایفا کردند که لوکزامبورگ در روسیه تشخیص داده بود: تحکیم لایه‌های مختلف کارگران و اضمحلال قدرت بورژوازی. در آغاز دسامبر ۱۹۱۸، لوکزامبورگ در مقاله‌ای به اسم «آکرون به جریان افتاده» به تحلیل تأثیر این اعتصاب‌های عمومی پرداخت که در آغاز به‌مثابۀ اعتصاب‌های اقتصادی شروع شده بودند، اما سپس به افشای ورشکستگی سیاسی هیئت حاکمۀ جمهوریِ نوامبر ۱۹۱۸ انجامیدند. روز ۸ دسامبر سرمایه‌داران سرشناسی از سوی شورای کارگران و سربازان بازداشت شدند. ارتش شروع به فروپاشی کرد و شکاف بزرگی میان فرماندهان و حکومت از یک سو و سربازان و ملوانان از سوی دیگر سر باز کرد.

انقلاب داشت دومین کشور سرمایه‌داری قدرتمند دنیا را کله پا می‌کرد و اعتصاب عمومی در مرکز این فرایند قرار داشت. حرف‌های لوکزامبورگ اثبات شده بود. متأسفانه چند هفته بعد او به دست همان کسانی که در کتابش نقد کرده بود به قتل رسید.

منابع:

۱) Marxism and the Party, Molyneux, J, Bookmarks, 1978, p. 116.

۲) A Revolutionary For Our Times: Rosa Luxemburg, Bronner, S. Pluto, 1981, p. 62.

۳) The Mass Strike, Luxembourg, R, Bookmarks, 1986, p31. Tony Cliff puts the number at four in Lenin: Building the Party,Bookmarks, 1986, p151.

۴) A point made in The Legacy of Rosa Luxemburg, Geras, N. Verso, 1976, p127.

۵) The Legacy of Rosa Luxemburg,Geras, N. Verso, 1976, p127.

۶) Rosa Luxemburg, Cliff, T. Bookmarks, 1986, p. 26.

۷) Marxism and the Party, Molyneux, J, Bookmarks, 1978, p. 107.

۸) The German Revolution 1917-192۳, Broue, P. Haymarket Books, 2006, p. 228.

۵/۵ - (۱ امتیاز)

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

− 6 = 2