بهار ۱۹۶۸ پاریس: پنجاه سال بعد از یک شورش کارگری
نیک کلارک / برگردان: آرام نوبخت
داستان رویدادهای ماه مه ۱۹۶۸ فرانسه یادآور خوبی است برای آنکه هرگز نسبت به پتانسیل مبارزاتی کارگران ناامید نشویم. پنجاه سال پیش در همین ماه کارگران فرانسه وارد مبارزهای شدند که حکومت را به خود لرزاند.
قریب به ده میلیون تن دست به اعتصاب عمومیای زدند که در زمان خودش بزرگترین موردی بود که رخ میداد. گروههای کارگران کنترل صنایع را به دست گرفتند و بدون مدیر و رئیس اداره کردند. همۀ اینها درست در زمانی رخ میداد که برخی روشنفکران مرگ طبقۀ کارگر را اعلام کرده بودند.
این اعتصاب چهرۀ سیاست فرانسه و دنیا را تا دههها دستخوش تغییر کرد و سرآغاز مبارزات جدیدتری شد. مهمتر از همه اینکه به یک نسل کامل نشان داد که طبقۀ کارگر قدرت دگرگونی جهان را دارد.
این اعتصاب در حکم هشداری بود به اینکه چهطور رهبران اتحادیهها و سیاستمداران پارلمانی میتوانند به خفگی مبارزه یاری رسانند. در عوض اعتصاب حامل این درس مهم بود که برای پیروزی کارگران به چه نوع سازمانی نیاز است.
اوایل ماه مه، مجلۀ بریتانیایی «اکونومیست» روزهای خوبی را برای سرمایهداری فرانسه پیشبینی میکرد. نورمن مکرِی، معاون سردبیر نشریه، بابت «ضعف رقتبار» اتحادیههای کارگری پایکوبی به راه انداخته بود.
سرمایهداری از پایان جنگ جهانی دوم به بعد داشت خیلی خوب پیش میرفت. بیکاری عمومی در جوامع غربی کاهش یافته و استانداردهای زندگی رو به صعود بود. نظام سرمایهداری به اندازۀ کافی قوی به نظر میرسید که بتواند از پس اعتصابات و مبارزات بزرگ بربیاید.
اینطور بود که آقای آندره گورتس[۱]، «مارکسیست» فرانسوی، اوایل همان سال اعلام کرده بود که: «در آیندۀ قابلپیشبینی سرمایهداری اروپا با هیچ بحران حادی روبهرو نخواهد بود که بخواهد تودۀ کارگران را به اعتصابات عمومی انقلابی بکشاند».
با این حال سرمایهداری غرب که از همه سو در احاطۀ هزینهها و مخارج نظامی بود، در شُرُف ورود به بحران اقتصادی قرار داشت. ظاهر آرام امور، نارضایتی روبهرشد از ایدئولوژی و اخلاقیات خفهکنندهای را که طبقۀ حاکم میخواست به همه حُقنه کند پنهان میکرد.
در سالهای منتهی به ۱۹۶۸ کارگران فرانسه وارد مبارزات تند و بیش از پیش تهاجمی شده بودند. برخی اعتصابات صحنۀ رویارویی کارگران با پلیس ضدشورش بدنامِ ث.ار.اس[۲] فرانسه بود. مبارزۀ کارگری در آستانۀ انفجار قرار داشت. اما دانشجویان بودند که سرآغاز رویدادها شدند.
از ماه فوریۀ همان سال نبردی در دانشکدههای دانشگاه سوربُنِ پاریس جریان داشت.
جنبشِ روبهرشد و رادیکال دانشجویی اعتراضاتی را علیه جنگ ویتنام، اوضاع دانشکدهها و موادّ درسی سازمان داده بود. این جنبش هر چه بیشتر تصادم دانشجویان را با مدیر دانشگاه و البته پلیس به دنبال داشت.
داستان در واقع از روز ۳ مه آغاز شد، یعنی زمانی که رئیس دانشگاه با پلیس تماس گرفت تا یک گردهمایی ۵۰۰ نفرۀ دانشجویی را در سوربُن جمع کند.
پلیس ضمن حمله، تمام دانشجویان شرکتکننده در گردهمایی را دستگیر کرد. اما بلافاصله تظاهرات خودانگیختهای در محلۀ لاتن[۳] رخ داد. درگیری با پلیس تا شب ادامه یافت.
در روزهای بعد هزاران تن در محلۀ لاتن دست به اعتراض زدند. با حمایت کارگرانِ حومۀ پاریس شمار معترضین بیشتر شد. یکی از شعارهای دانشجویی در آن مقطع چکیدۀ فضای موجود بود: «واقعگرا باش. غیرممکنها را بخواه[۴]»
پلیس با گاز اشکآور و چماق حملهور شد وبساط کافههایی را که به دانشجویان پناه داده بودند برهم ریخت.
خشونت پلیس، همدردی کارگران را با دانشجویان برانگیخت. مردم به مجروحین اجازه میدادند که وارد خانههایشان شوند و روی زمین آب میریختند تا تأثیر گاز را خنثی کنند.
روز ۱۰ مه بیش از ۵۰ هزار دانشجو دست به راهپیمایی زدند، اما پلیس به آنها یورش برد و مانع خروجشان از منطقۀ سوربُن شد. تظاهرکنندگان نیز در واکنش به این اتفاق سوربُن را اشغال کردند و برای بیرون نگه داشتن پلیس بیش از ۶۰ سنگر درست کردند.
آن شب شاهد وحشیانهترین حملات پلیس به معترضین بود. یکی از دانشجویان گیر افتادنش را به دست پلیس و ضرب و شتمش را چنین توصیف میکرد:
«یکی از پلیسهای خیلی ماهرانه اینقدر به شُشها و رودهها و شبکۀ عصبی پشت معدهام ضربه زد که بالا آوردم. با باتوم به سر و صورت و گلو و کلیههایم میزد».
اما در عین حال مردم هم از حسّ آزادی و شور و هیجانی که مبارزۀ کارگران و دانشجویان به دنبال داشت میگفتند.
دانیل کوون بندیت[۵]، از رهبران دانشجویی، چنین صحنههایی را به یاد میآورد: «به کلّ منطقه رفتم. ساکنین همه پیش پنجره بودند و به ما غذا و شیر میدادند. جوّ موجود فوقالعاده بود. لحظهای است که هرگز فراموش نخواهم کرد. از سنگفرشها سنگر درست میکردند، چون برای اولین بار میخواستند که درگیر یک کار جمعی خودجوش بشوند».
یکی دیگر از شرکتکنندگان از خاطرات مبارزه در سنگر در کنار مردمی که به تازگی دیده بود میگفت:
«اکثراً دیگران را قبلاً ندیدهاند. ما متشکل از شش دانشجو، ۱۰ کارگر، تعدادی ایتالیایی، تعدادی رهگذر و چهار توریست که بعداً پیوستند هستیم. ما حتی اسم همدیگر را هم نمیدانستیم».
حمایت از دانشجویان به قدری عظیم بود که دو تا از بزرگترین فدراسیونهای اتحادیههای کارگری فرانسه یعنی ث.ژ.ت[۶] و «نیروی کارگر»[۷] در حمایت از آنها اعلام یک روز اعتصاب عمومی و تظاهرات کردند.
تظاهراتِ ۱۳ مه بهمراتب بزرگتر از انتظار آنها بود. قریب به ۱۰ میلیون تن به اعتصاب پیوستند. رقمی که بسیار بیش از تعداد اعضای اتحادیهها بود.
بیش از یک میلیون تن در سراسر پاریس راهپیمایی کردند. اندازۀ این راهپیمایی به تنهایی به همۀ شرکتکنندگان نیروی جمعیشان را نشان میداد. یکی از شاهدان زنده چنین به یاد میآورد: «مثل یک زنجیر بیانتها پشت هم صف بسته بودند. انگار همۀ کارخانهها و محیط های کار نماینده داشتند. اینهایی که ردیف به ردیفِ هم آمده بودند، گوشت و خون جامعۀ سرمایهداری امروزی بودند، یک تودۀ بیانتها، قدرتی که میتوانست هرچیزی را مثل گردباد درهم بپیچد و با خود ببرد، منتها اگر اراده میکرد که چنین کند».
تظاهرات پتانسیل تغییر را نشان داد. اکنون کارگران آماده بودند که برای مطالبات و خواستههای خودشان بر سر دستمزد و شرایط زندگی وارد عمل بشوند.
روز بعد اعتصاب در کارخانۀ «هواپیمایی جنوب[۸]» در شهر نانت[۹] شروع شد. فعالین هفتهها مشغول آژیتاسیون برای اعتصاب و اشغال بودند.
اما بعد از تظاهرات به گفتۀ کارگری «تمام یک دنیای ناشناخته در مقابل چشمان حیرتزدۀ اکثریت کارگران هویدا شد. دنیای مبارزه که فراموش شده بود».
کارگران کارخانه رأی به خروج تا اطلاع ثانوی و عدم اجازه به ورود مدیر دادند. با انتشار اخبار این حرکت آنها در چند روز بعدی، دیگران هم به آنها پیوستند. کارگران در کارخانههای مهم ماشینسازی رنو دست به اعتصاب زدند.
کارگران سایر صنایع و محیط های کار از سراسر فرانسه نیز به آنها پیوستند. تا روز ۲۰ مه، بیش از نُه میلیون تن در یک اعتصاب سراسری نامحدود شرکت کردند.
یک کارگر دفتر اُپراتور راهآهن لمحهای از آنچه را که داشت رخ میداد نشان داد: «وقتی شیفت شب برای کار آمدیم شنیدیم که کارگران راهآهن مونپارناس[۱۰] مشغول اعتصاب هستند. نیاز به رأیگیری برای انجام همان کار نداشتیم. صبح روز بعد بعضی از کارگران شیفت روز میخواستند وارد محل کار بشوند. باید متقاعدشان میکردیم. بنابراین فهمیدیم که باید محل را اشغال و با ایجاد صف اعتصابی و راهبندان از آن محافظت کنیم».
هزاران کارگران به صفها و میتینگهای اعتصاب در مراکز کار اقصی نقاط فرانسه پیوستند.
اعتصاب به چالشی در برابر اتوریتۀ کارفرمایان کارخانه بدل شد. فقط در یک مورد کارگران «هواپیمایی جنوب» دو هفته درب را روی بیست مدیر کارخانه قفل کردند و هر روز دربارۀ آزادی یا عدم آزادی آنها رأیگیری میشد.
اما با تداوم اعتصاب مشکلات جدیدی پدیدار شد، اما راهحلهایی که ارائه میشد کارگران را بر مستند کنترلِ عملکردهای اصلی جامعه قرار میداد.
اعتصاب عمومی نامحدود نمیتواند بدون درجهای از انجام خدمات پیش برود. چون به هر حال مردم نیاز به غذا و سفر و ارتباط با هم دارند. بنابراین اعتصابکنندگان شروع به تصمیمگیری دربارۀ نوع خدمات و نحوۀ ارائۀ آن کردند.
تأمین آب پاریس زیر نظر یک کمیتۀ اعتصاب کارگری بود. کارگرانِ چاپ اجازۀ انتشار روزنامه میدادند تا تلویزیون رسمی دولتی نتواند انحصار پوشش رسانهای را داشته باشد. اما در عین حال خواهان تغییر تیترها بودند و اجازه نمیدادند مطالبی چاپ شوند که به اعتصاب حمله میکنند.
کمیتههای عمل از پایین وظایف عملی را نظیر پاکسازی زباله یا جمعآوری پول و غذا برای خانوادههای اعتصابکنندگان انجام میدادند و ضمناً پوستر و جزوه تولید میکردند.
نکتۀ مهم این بود در همۀ این مثالها کارگران بودند که کنترل را به دست داشتند. بنابراین قدرت اعتصاب به تهدیدی برای خودِ حکومت مبدل شده بود. حکومت نیروهایش و از جمله ارتش را آمادۀ درهم شکستن اعتصاب کرد.
با این حال دولت نبود که پایان اعتصاب را میدید، بلکه رهبران اتحادیه بودند. از همان آغاز اینان میخواستند مطمئن باشند که مبادا کنترل اعتصاب از دستشان خارج شود.
بنابراین اطمینان حاصل کردند که مقاماتِ خودشان به اندازۀ کافی درون کمیتههای اعتصاب هستند و حتی در برخی موارد سایر کارگران را به خانه فرستادند تا دخالتشان را در اعتصاب کم کنند. در سایر موارد دانشجویان از سر زدن به صفهای اعتصابی منع شدند.
رهبران اتحادیه نیز تلاش کردند که بر سر پایان زودهنگام اعتصاب مذاکره کنند، اما وقتی کارگران توافق آنان را با حکومت رد کردند، به اجبار مجبور شدند تن به تداوم اعتصاب بدهند.
شارل دو گُل، رئیسجمهور وقت، به آلمان گریخت تا فرماندهاندن ارتش را ملاقات کند و تدارک دخالت نظامی را ببیند. او دست آخر با فراخوان به یک انتخابات عمومی، اعتصاب را به تعلیق درآورد. حزب کمونیست فرانسه که برخی از بزرگترین اتحادیه با آن پیوند داشتند، این را فرصتی برای پیروزی انتخاباتی میدید.
حزب کمونیست فرانسه مدتهای مدیدی بود که تمرکزش را بر پیروزی انتخاباتی در پارلمان گذاشته بود. اما پشت این تمرکز، این چشمانداز بود که باید به یک حزب محترم و رسمی حکومتی تبدیل بشود.
به این ترتیب حزب کمونیست با چشمانداز انتخابات بود که پایان اعتصاب را در دستور کار قرار داد و از اعضایش در سطح رهبری اتحادیهها برای این کار کمک گرفت.
حکومت امتیازاتی را نظیر افزایش دستمزد، کاهش ساعات کار و گسترش حقوق اتحادیهها اعطا کرد. در همۀ مراکز کار صندوقهای رأی به بازگشت به کار گذاشته شدند (حزب کمونیست برای مهندسی بازگشت به کار از این صندوقها استفاده کرد).
در بسیاری مناطق همۀ تلاش خود را کردند که با نحوۀ رأی دادنشان سردرگمی به بار بیاورند؛ مثلاً در یکجا اتحادیه میگفت که رأیگیری دربارۀ بازگشت به کار نبوده، بلکه دربارۀ پذیرش یا عدم پذیرش این پیشنهاد بوده.
در دیگر مناطق کسانی که جزو اعتصابکنندگان نبودند- و حتی مدیران- اجازه یافتند که رأی بدهند.
حزب کمونیست با دروغپردازی و شایعهپراکنی دربارۀ کسانی که به سر کار بازگشتهاند در صدد بود سایر کارگر را به همین کار تشویق کند. بدین ترتیب اعتصاب عمومی شروع به فروکش کرد. با برگزاری انتخابات، نتیجۀ آرای حزب کمونیست و به طور کلی چپ مفتضحانه بود.
دو گُل بهعنوان حزب «نظم و قانون» آرای طیف راست را مثل جاروبرقی مکید، در حالی که حزب کمونیست که رؤیای تبدیل به یک حزب محبوب و محترم را داشت نتوانست با رقیب میانهروتر خودش یعنی حزب سوسیالیست رقابت کند.
فرجام اعتصاب نشاندهندۀ یکی از مهمترین ضعفهایش بود: فقدان یک تشکیلات انقلابی که بتواند بر پیامد مبارزه تأثیر بگذارد.
یک حزب انقلابی به جای تمرکز بر پارلمان، به مبارزۀ کارگران برای تغییر جامعه نگاه میکند و هر زمان که مبارزه رخ بدهد برای رشد و تقویتش دست به سازماندهی میزند.
بنا به دلایل متعددی چنین حزبی در فرانسه وجود نداشت. حال آنکه اگر وجود میداشت، میتوانست به هماهنگی مبارزه کند و شانس مقابله با بازگشت به کار را داشته باشد.
اعتصاب مه ۶۸ هنوز یکی از الهامبخشترین نمونههای قدرت کارگری در تاریخ است. اما در عین حال درسی است از اینکه مخاطرات شکست کجا نهفتهاند و به چه نوع سازمانی برای مقابله با این مخاطرات نیاز است.
[۱] André Gorz
[۲] CRS
[۳] Quartier Latin
[۴] Soyez réalistes, demandez l’impossible
[۵] Daniel Cohn Bendit
[۶] CGT
[۷] Force Ouvrière
[۸] Sud-Aviation
[۹] Nantes
[۱۰] Montparnasse