الف مثل اعتصاب

زمان تقریبی مطالعه متن ۴ دقیقه

الف مثل اعتصاب

مارک توماس / برگردان: آرمان پویان

«برای نخستین بار احساس و آگاهی میلیون‌ها میلیون انسان، انگار که شوک الکتریکی دیده باشد، بیدار شد… تودۀ پرولتر… ناگهان و به سرعت می‌دید آن هستی اقتصادی و اجتماعی که دهه‌ها بین غُل و زنجیرهای سرمایه‌داری صبورانه تحمل کرده بود، تا چه حد غیرقابل‌تحمل است. از این رو بود که به طور خودانگیخته آغاز به کشیدن و لرزندان این زنجیرها کرد».

این توصیفی است از رزا لوکزامبورگ در جزوۀ «اعتصاب عمومی» دربارۀ تأثیر موج اعتصاب‌هایی که ژانویه و فوریۀ ۱۹۰۵ سراسر امپراتوری روسیه را درنوردیده بودند.

ماه‌های اکتبر و دسامبر اعتصاب‌های عمومیِ بیش‌تری فرارسیدند که رژیم استبداد مطلقۀ تزار را اگر نه هنوز سرنگون، که له و لورده کرده بودند. سال ۱۹۰۵ روی هم رفته ۲۳ میلیون روز اعتصاب[۱] رخ داد، رقمی که نه فقط در روسیه بی‌سابقه بود، بلکه از کشورهای صنعتی پیشرفته‌تر هم فراتر می‌رفت.

برای نخستین بار سلاح اعتصاب نیروی محرکۀ مرکزی یک انقلاب بود. برای مارکس تجربۀ کمون پاریس در سال ۱۸۷۱ سرشار از درس بود. این تجربه نشان می‌داد که کارگران نمی‌توانند صرفاً ماشین دولتی موجود را به دست بگیرند، بلکه باید آن را خُرد کنند. اما در آن مقطع اعتصاب‌ها حاشیه‌ای بودند و این البته خود انعکاسی بود از دست بالای کارگاه‌های پیشه‌وری خُرده‌پا در شهر. اینک اعتصاب عمومی خود را به قول رزا به صورت «روش حرکت توده‌های پرولتر، شکل پدیداری مبارزۀ پرولتری در انقلاب» هویدا می‌کرد.

تجربۀ انقلاب در سراسر قرن بیستم بارها این بینش عمیق را تأیید کرد. روسیۀ ۱۹۱۷، آلمانِ ۲۳-۱۹۱۸، ایتالیای ۱۹۲۰، مجارستان ۱۹۵۶، فرانسۀ ۱۹۳۶ و بعدتر ۱۹۶۸، ایران ۷۹-۱۹۷۸ و لهستانِ ۱۹۸۰ همگی شاهد اعتصاب‌های عمومی بودند.

دغدغۀ رزا لوکزامبورگ بیش از هرچیز این بود که از تحولات ۱۹۰۵ روسیه برای طبقۀ کارگر آلمان که قوی‌ترین طبقۀ کارگرِ زمان خودش بود درس بگیرد.

در دوره‌های «نرمال» و زمانی که تب و تاب انقلابی درکار نیست، شکاف و تمایز بین «سیاست» (به‌عنوان قلمروی نمایندگی پارلمانی) و «اقتصاد» (به عنوان حوزۀ چانه‌زنی اتحادیه‌ها) به شدت تثبیت شده‌. کارگران در هر دو قلمرو عموماً منفعل و نظاره‌گر هستند و فقط گاه و بیگاه از آن‌ها خواسته می‌شود در انتخابات یا یک اعتصاب محدود و کنترل‌شده برای تقویت دست مذاکره‌کننده‌های اتحادیه شرکت کنند. اما اعتصاب عمومی همۀ این‌ها را می‌روبد و به کناری می‌زند؛ چون این‌بار کارگران از طرف خودشان قدم به مبارزه می‌گذارند و موانع بین حوزه‌های اقتصاد و سیاست فرو می‌ریزند.

فقط مبارزات اقتصادی تند و تیز نیستند که منجر به درگیری با دولت و قوانین حکومت و پلیس می‌شوند؛ بلکه اعتصاب‌های عمومی سیاسی هم انگیزه و محرک عظیمی برای اعتصاب‌های اقتصادی هستند، خاصه در بین بخش‌هایی از کارگران که سابقاً یا فاقد سنت مبارزۀ رادیکال یا سندیکایی بوده‌اند یا در این مورد سابقۀ اندکی داشته‌اند. «کنش دوسویۀ بی‌وقفه» میان امور اقتصادی و سیاسی در اعتصاب‌های عمومی، باعث جذب مداوم نیروهای جدید به مبارزه می‌شود. گروه‌های جدیدی از کارگران به حرکت واداشته می‌شوند و چه بسا برای اولین بار مطالبات خودشان را مطرح می‌کنند.

این‌جا به نکته‌ای می‌رسیم که رزا لوکزامبوگ در پاسخ به استدلال‌های رهبران اتحادیه‌های کارگری زمان خودش و البته زمان ما مطرح می‌‌کند. رهبران اتحادیه‌های سازمان‌یافتۀ آلمان فریاد می‌زنند که «چه‌طور می‌شود سراغ یک اعتصاب عمومی رفت وقتی اکثریت قریب به اتفاق کارگران هنوز متشکل نیستند؟». رزا پاسخ می‌دهد که اتفاقاً خودِ اعتصاب عمومی است که گروه‌های جدیدی از کارگران را جلب سازمان‌یابی اتحادیه‌ای می‌کند و این کاری است که امور روزمره و معمول اتحادیه‌ای هرگز نمی‌کند.

کار «پر تب و تاب» تشکل‌سازی در روسیه بعد از اولین اعتصاب‌های عمومی ۱۹۰۵ شروع شد. اعتصاب‌ها و اشغال کارخانه در فرانسۀ ۱۹۳۶ باعث شد که عضویت در فدراسیون اصلی اتحادیه‌های کارگری یعنی «ث ژ ت»[۲] از ۱ به ۵ میلیون برسد. رزا یک شرط برای این گفته می‌آورد: اعتصاب‌ها باید الزاماً «اعتصاب‌های مبارزه‌جویانه»‌ای باشند که واقعاً استثمارگران را تهدید به تسویه حساب بکنند. در صورتی که اگر اعتصاب‌ها از بالا به پایین باشند و از نظر ابعاد و مدت زمان تحت کنترل، در بهترین حالت محدود به همان اعتصاب‌هایی خواهند شد که نقداً در احاطۀ اتحادیه‌ها هستند.

رزا مشاهده می‌کند که اعتصاب‌های عمومی بیش از هرچیز خودِ کارگران را تغییر می‌دهند، آن هم در مقیاس و با سرعتی که سال‌های سال پروپاگاندای سوسیالیستی به تنهایی هرگز نمی‌توانسته دست یابد. مثلاً ژانویۀ ۱۹۰۵ کارگران طوماری اعتراضی به دست تزار رساندند و او را «پدر کوچک» خطاب کردند؛ اما تا ماه دسامبر یک اقلیت قابل‌توجه مصمم به سرنگونی او شده بود. کارگران از خلال اعتصاب عمومی دیگر قربانی منفعل سرمایه‌داری باقی نمی‌مانند و در عوض به یک نیروی انقلابی فعال بدل می‌شوند.

رزا در جزوۀ «اعتصاب عمومی» توپخانۀ خود را بیش از همه به سوی لایۀ قدرتمند مقامات اتحادیه‌ای هدف می‌گرفت؛ اینان به هرگونه علائمی از فکر کردن به روش‌های «روسی» در خاک آلمان با وحشت واکنش نشان می‌دادند. از نظر آن‌ها در روسیۀ «عقب‌مانده» که کارگران از ابتدایی‌ترین حقوق قانونی بی‌بهره بودند این روش‌های تند و مبارزه‌جویانه می‌توانست مفید باشد، اما در آلمانِ «پیشرفته» این روش‌ها تماماً نامناسب و حتی خطرناک بود. کتاب رزا لوکزامبورگ حمله‌ای ویرانگر به این چشم‌انداز خودپسندانه بود.

اما رزا خطر بوروکراسی اتحادیه‌های کارگری و متحدینش را در حزب سوسسیال دموکرات دست کم گرفت. رزا استدلال می‌کرد که اگر به محض به حرکت درآمدن اعتصاب عمومی بوروکرات‌ها در برابرش مقاومت کنند «همگی به گوشه‌ای جارو خواهند شد». اما ریشه‌های رفرمیسم بسیار عمیق‌تر از این هستند و ظرفیت بوروکراسی اتحادیه‌ها برای خارج کردنِ حتی قوی‌ترین جنبش اعتصابی از مسیرش نیز به کرّات اثبات شده.

اما در آخر باید یادآوری کنیم نمونه‌های زیادی هستند از اعتصاب‌هایی که در بدایت امر به‌عنوان یک مانور بوروکراتیک و با ابتکار عمل و کنترل از بالا آغاز شده‌اند، ولی دست آخر به چیزی به مراتب رادیکال‌تر مبدل شده‌اند. ماه مه ۱۹۶۸ اعتصاب عمومی یک روزه‌ای که رهبران اتحادیه‌ها با بی‌میلی در همبستگی با مقاومت دانشجویان در برابر پلیس ضدشورشِ دوگُل فراخوانده بودند، طی چند روز به یک موج عظیم اشغال کارخانه مبدل شد که اقتصاد سرمایه‌داری پیشرفتۀ این کشور را به چالش کشید.

[۱] . منظور با احتساب هر روز اعتصاب در تعداد واحدهای تولیدی اعتصاب‌کننده است. (م)

[۲] CGT: کنفدراسیون عمومی کار

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

− 2 = 6