آژیتاسیون و پروپاگاندا
دانکن هالاس / ترجمۀ آزاد: آرمان پویان
آژیتاسیون بنا به تعریف لغتنامهای به معنی «تهییج» و «برانگیختن» است و پروپاگاندا به معنی «یک طرح سیستماتیک یا حرکتی هماهنگشده به منظور ترویج یک باور یا آموزه».
این تعاریف برای شروع بد نیستند. آژیتاسیون روی یک موضوع فوری متمرکز میشود و دنبال این است که حول همان موضوع دیگران را به انجام یک عمل مشخص «تهییج» کند و «برانگیزد». در عوض پروپاگاندا به ترویج سیستماتیکتر موضوعات بیشتری مربوط میشود.
پلخانف، پدر مارکسیسم روسی، روی جنبۀ مهمی از این تمایز انگشت گذاشت: «یک پروپاگاندیست ایدههای زیادی را به یک یا چند نفر ارائه میکند؛ حال آنکه آژیتاتور یک یا چند ایده را خطاب به تودۀ مردم ارائه میکند». البته در مورد این تعریف هم مثل سایر فرمولبندیهای کلی نباید برخورد ملانقطی داشت. چون پروپاگاندا هم میتواند در شرایط مساعد رو به هزاران یا دهها هزار نفر انجام بشود. اما «تودۀ مردم» که مخاطب آژیتاتور است، کمّیتی بسیار متغیر دارد. با این وجود این نکتۀ کلی خوب به نظر میرسد.
لنین در «چه باید کرد» این برداشت را میپروراند:
«یک پروپاگاندیست که مثلاً با مسألۀ بیکاری روبهرو است، باید ماهیت سرمایهدارانۀ بحرانها، علت اجتنابناپذیریشان در جامعۀ مدرن و ضرورت دگرگونی این جامعه به جامعۀ سوسیالیستی و غیره را توضیح بدهد. در یک کلام او باید “ایدههای زیادی” را توضیح بدهد، به طوری که همۀ این ایدهها به صورت یک کلّ منسجم در ذهن تعدادی نسبتاً کمی از افراد بنشیند. در عوض آژیتاتوری که دربارۀ همین موضوع صحبت میکند، مرگ خانوادۀ یک کارگر بیکار از گرسنگی و رشد فقر و مسکنت و غیره را مثل یک تصویر در ذهن مخاطب ترسیم میکند و با استفاده از این واقعیت که برای همه شناختهشده است، تلاش خودش را به سمت ارائۀ یک ایدۀ واحد به “تودهها” معطوف میکند. از این رو پروپاگاندیست اساساَ با واژگان مکتوب سروکار دارد و آژیتاتور با واژگان شفاهی».
البته در این مورد آخر لنین اشتباه میکرد و نگاهش بیش از حد یکسویه بود. کما اینکه لنین پیش و پس از نوشتن متن بالا گفته بود که مطبوعات حزبی میتوانند و باید کاراترین آژیتاتور باشند. اما این یک موضوع ثانویه است. موضوع مهم این است که آژیتاسیون چه کتبی باشد و چه شفاهی، سعی نمیکند که همه چیز را توضیح بدهد. یک مثال میزنیم. اگر تعدادی معدنچی منفرد بروند و علیه اتحادیۀ ملی کارگران معدن به دادگاه سرمایهداری متوسل بشوند، ما به آنها میگوییم اعتصابشکن و خائن و بیشرف و باید هم بگوییم. بدون اینکه وارد بحث دربارۀ ماهیت خود دولت سرمایهداری شده باشیم. البته که میتوانیم به این بحث هم بپردازیم، اما ما به دنبال «تهییج» و «برانگیختن خشم و نارضایتی» بیشترین تعداد ممکنِ کارگران علیه دادگاهها هستیم؛ از جمله در بین اکثریت بزرگی که که هنوز نپذیرفته دولت- هر دولتی و دادگاههایش- الزاماً ابزار حاکمیت طبقاتی است.
یا یک مثال دیگر. لنین از «بیعدالتی فاحش» حرف میزند. لنین به عنوان شاگرد متبحر مارکس خیلی خوب میدانست که هیچ «عدالت» یا «بیعدالتی»ای مستقل از منافع طبقاتی وجود ندارد. بنابراین لنین اینجا به تضاد بین مفهوم «عدالت» یا «انصاف» که ایدئولوگهای جامعۀ سرمایهداری تبلیغ میکنند از یک سو و واقعیاتی که در مسیر مبارزۀ طبقاتی آشکار میشوند از سوی دیگر اشاره دارد. چنین کاری از منظر آژیتاسیون کاملاً درست است.
ولی یک پروپاگاندیست باید مفهوم عدالت را عمیقتر واکاوی و تشریح کند، تکامل و تحولش را از خلال جوامع طبقاتی مختلف بررسی کند و محتوای طبقاتیاش را نشان بدهد. در صورتی که اینها هستۀ اصلی آژیتاسیون نیستند. آن دسته «مارکسیست»هایی که این را نمیفهمند خودشان قربانی ایدئولوژی بورژوایی و مفاهیم کلی ازلی و ابدی بورژوایی میشوند که هدفشان ایدهآل جا زدن جامعۀ طبقاتی است. مهمتر از اینها مسیری را که طی آن رویکردهای طبقۀ کارگر عملاً دستخوش تغییر میشود درک نمیکنند. نقش تجربه، برای مثال تجربۀ نقش پلیس در اعتصاب معدنچیان را نمیفهمند. تفاوت میان آژیتاسیون و پروپاگاندا را نمیفهمند.
هر دوی اینها اجتنابناپذیر هستند، اما هر دو همیشه ممکن نیستند. آژیتاسیون به نیروی بیشتری نیاز دارد. البته یک نفر گاهی میتواند علیه یک معضل مشخص-مثلاً نبود صابون یا دستمال توالت- در یک محیط کار مشخص دست به آژیتاسیون موفق بزند؛ اما یک آژیتاسیون گسترده با تمرکز عمومی، بدون تعداد قابلتوجه از افرادی که برای این کار گماشته شده باشند، یعنی بدون حزب، ناممکن است.
پس امروز این تمایز بین آژیتاسیون و پروپاگاندا چه اهمیتی دارد؟ اکثر سوسیالیستها با هزاران یا صدها هزار مخاطب روبهرو نیستند. ما با تعداد اندکی از مردم حرف میزنیم و اغلب سعی میکنیم به واسطۀ سیاستهای عمومی سوسیالیستی جلبشان کنیم و نه با آژیتاسیون تودهای. بنابراین کاری که داریم میکنیم اساساً پروپاگاندا است. اما در همین جاست که سردرگمی بروز میکند. چون بیش از یک نوع پروپاگاندا وجود دارد. بین پروپاگاندای انتزاعی و پروپاگاندای مشخص یا واقعگرایانه که منجر به فعالیت و عمل مشخصی میشود فرق هست.
پروپاگاندای انتزاعی، ایدههایی را مطرح میکند که ظاهراً صحیح هستند، اما ارتباطی به مبارزۀ جاری یا سطح آگاهی موجود میان کسانی که قرار است این ایدهها به آنان منتقل شوند ندارند. برای مثال گفتن اینکه در جامعۀ سوسیالیستی نظام دستمزدها ملغا خواهد شد، تماماً درست است؛ اما امروز طرح این مطالبه برای کارگران آژیتاسیون نیست، بلکه پروپاگاندا به انتزاعیترین شکل است. به همین ترتیب مطالبۀ دائمی اعتصاب عمومی، فارغ از واقعی بودن یا نبودن این چشمانداز در وضعیت فعلی، به آژیتاسیون منتهی نمیشود، بلکه نتیجهاش خودداری از مبارزۀ واقعیِ همینجا و هماکنون است.
پروپاگاندای واقعگرایانه از سوی دیگر از این فرض آغاز میکند که در حال حاضر یک گروه کوچک از سوسیالیستها قادر نیست در بسیاری از شرایط روی گروه بزرگی از کارگران تأثیر بسزایی بگذارد. اما از این فرض هم شروع میکند که بر سر مسائل معین، استدلالها و بحثهایی وجود دارند که سوسیالیستها میتوانند مطرح کنند. بنابراین پروپاگاندای واقعگرایانه در یک کارخانه خواهان لغو نظام کارمزدی نمیشود، بلکه مجموعه مطالباتی را مطرح میکند که مبارزه را تا پیروزی هدایت کند و قطعاً فراتر از امتیازات بوروکراسی اتحادیههای کارگری ببرد.
هیچیک از اینها به مفهومی لنینی کلمه آژیتاسیون محسوب نمیشوند، اما پروپاگاندای انتزاعی هم نیستند، چون با مبارزۀ واقعی پیوند دارند و میتوانند به اقلیتی قابلتوجه از کارگران مرتبط شوند. بنابراین پروپاگاندای واقعگرایانه میتواند اتفاق و همدلی گروهی به مراتب بزرگتر از کسانی را که نقداً پذیرای همۀ باورهای سوسیالیستی هستند به دست بیاورد.
در حال حاضر بخش کمی از مردم پذیرای همۀ باورهای سوسیالیسم هستند؛ در صورتی که بخش بزرگتری وجود دارد که هنوز بخش اعظم تبلیغات سوسیالیستها را دربارۀ عدم اعتماد به مقامات و ضرورت سازماندهی از پایین و غیره میپذیرند.
اهمیت این تمایز دوجنبه دارد. سوسیالیستهایی که در محافل کوچک بحث دست به پروپاگاندا میزنند و در محیط کار آژیتاسیون میکنند، مستعد آن هستند که تأثیرشان را در بین تودۀ کارگران بیش از اندازه برآورد کنند و از این رو فرصت شکلدهی به یک پایه را در بین جمع کوچکی از هواداران از دست بدهند. آنهایی که در محیط کار و در بحثهایشان با سایر سوسیالیستها مشغول پروپاگاندای انتزاعی هستند، به احتمال زیاد موقع آغاز مبارزات واقعی رویکرد ممتنع پیش میگیرند.
سوسیالیستها با پروپاگاندای واقعگرایانه در برههای که آژیتاسیون عموماً ممکن نیست، قادر خواهند بود در این دو دام نیفتند.