در مورد تحوّلات اخیر مصر: مباحثات فیسبوکی

زمان تقریبی مطالعه متن ۹ دقیقه

 توضیح: به دنبال انتشار مقالۀ «کارگران مصر، بین منگنۀ اخوان المسلمین و کودتای ارتش» (نوشتۀ مراد شیرین، مندرج در نشریۀ میلیتانت شمارۀ ۶۱) بحثی بین من و آقای «مسعود قهرمانی» صورت گرفت که نهایتاً با امتناع ایشان نیمه تمام باقی ماند. متن بحث در ادامه آمده است:

***

مسعود قهرمانی

سهند جان، اگر از اشکالات کل این نوشته بشود گذشت کرد، به این پاراگراف آخر خوب دقت کن “سرنگونی سرمایه داری از طریق انقلاب های کارگری خیلی وقت است که در دستور کار قرار دارد. به همین خاطر است که وظیفۀ احیای مارکسیزم بیش از پیش ضروری شده است.” می شود فقط یک نمونه از انقلاب کارگری (انقلابات پیشکش) رخداده را رفیق عزیز مراد شیرین نشان بدهد؟ خوبه فهمیدیم ضرورت احیای مارکسیسم از کجا نشأت می گیرد»

آرام نوبخت

مسعود گرامی. پیش از هر چیز ممنون از دخالتگری شما در این بحث؛ و امیدوارم که با تداوم چنین بحث های مهمی که نه از سر ارضای نیازهای روشنفکرانه، بلکه از ضرورت های موجود نشأت می گیرد، به نتایج مشخصی دست پیدا کنیم.

محور اصلی بحث شما در این جاست که می گویید: «میشه فقط یک نمونه از انقلاب کارگری (انقلابات پیشکش) رخداده را رفیق عزیز مراد شیرین نشان بده؟» در پاسخ می گویم، پس از تجربۀ انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، حتی یک انقلاب سوسیالیستی نیز رخ نداده، و در متن هم خلاف این ادعا نمی شود.

مقصود کاملاً روشن است، بحث بر سر این است که شرایط عینی کاملاً برای وقوع انقلاب سوسیالیستی فراهم است، و باید با کمال تأسف باید گفت که از شدت پختگی و آمادگی در آستانه گندیدگی هم قرار دارد. دقیقاً مسأله همین جاست. این که سرمایه داری دست کم از دسامبر ۲۰۰۷ به این سو، وارد بدترین بحران در تمامی عرصه ها- نه فقط اقتصادی و اجتماعی، که همین طور سیاسی شده-، توده ها در سرتاسر جهان بیرون ریخته اند، ولی چنین انقلابی رخ نمی دهد، دقیقاً به معنای آن است که یک فاکتور ذهنی اصلی، یعنی رهبری انقلابی، برای سمت و سو دادن به اعتراضات بالقوه و بالفعل وجود ندارد! این در حالی است که تمامی سازمان ها و احزاب به اصطلاح «کمونیستی» با وجود تمامی ادعاهای خود، کوچکترین تدارکی برای این موضوع ندیده اند و این گونه است که در سر بزنگاه های تاریخی، این چنین سقوط آزاد می کنند. به همین دلیل به درستی گفته شده است که انقلاب کارگری، مدت هاست که در «دستور روز» قرار دارد و این فرسنگ ها با «تحقق» و فعلیت یافتن آن متفاوت است. وجود این شرایط، و طغیان های مقطعی در گوشه و کنار، بیش از هر چیز بی اعتباری و «بحران» سازمان ها و احزاب موجود (و مدعی) را نشان می دهد. احیای مارکسیزم هم به این معناست؛ یعنی مارکسیزم انقلابی را از زیر آوار خروارها حزب و سازمان بی ربط به متن مبارزات و جنبش کارگری، بیرون آوردن و تدارک دیدن برای ایجاد رهبری انقلابی. بدون عنصر رهبری انقلابی، همان طور که شاهد بوده ایم، تمامی اعتراضات متأسفانه پس از چندی به انحراف رفته یا سیر نزولی خود را آغاز می کنند. تجلی این رهبری انقلابی، همان حزب پیشتاز کارگری (لنینیستی) است که آن هم مدت هاست در «دستور روز» قرار دارد، ولی یک دوجین سازمان و حزب (با ادعای مضحک «رهبری طبقه کارگر») خلاف آن حرکت کرده و کاریکاتوری از آن ساخته اند که بیشتر به مانع جنبش انقلابی و عامل دافعه تبدیل شده اند. بدون این ظرف، آگاهی حاصل از پراتیک مبارزاتی جامعه، هرگز نمی تواند بین زمین و هوا یا در خلأ باقی بماند و خود را در مقابل آگاهی وارونه و کاذبی که از سوی سازوبرگ طبقه حاکم و ارگان هان آن در قالب ایدئولوژی بورژوایی با شدت به مراتب بیشتری به درون جامعه تزریق می شود، حفظ کند. تنها ظرفی که می تواند این آگاهی را در درون خود متمرکز، حفظ و تقویت کند، چکیدۀ مبارزات عملی را به تئوری انقلابی تبدیل کند، و در چنین بزنگاه های تاریخی به عنوان خط رهبری مجدداً به دل جامعه و مبارزات بازگرداند، چنین حزبی است. «دستور روز» و «احیا» به این معانی هستند. در انتها مایلم که سایر نکات اشتباه در این متن را برای بحث بیشتر حتماً مطرح کنید.

با سپاس

مسعود قهرمانی

آرام جان، مرسی از بابت جوابت! عزیز، من روشنفکر نیستم و قصدم هم بل گرفتن از شما نبود و تنها پاراگرافی از نوشته خودت را کپی کردم و پرسیدم کدام انقلابات صورت گرفته؟ و اما اشکالات دیگر مطلب از دید من، به نکاتی اشاره کرده ای که مارکسیست ها باید به آن توجه جدی داشته باشند که درآخربند دوم چنین آمده” مارکسیست های انقلابی به هیچ وجه نباید به پشتیبانی ازمرسی یا اخوان المسلمین بپردازند. اگر هر «مارکسیست» سردرگم و گیجی تا دیروز گمان می کرد که این نیروهای ارتجاعی شاید بهبودی را درزندگی روزمرۀ کارگران مصر و دیگر اقشار تحت ستم و استثمار به ارمغان بیاورند، دیگر اکنون نباید توهمی داشته باشند!” آرام جان، آن کدام مارکسیست انقلابی متوهمی است که به دنبال اسلام سیاسی (اخوان المسلمین) با گله های حزب الله اش راه افتاده که شما مورد خطاب قرار داده ای؟ فرد و یا هر نیروی سردرگم و گیجی که به دنبال ارتجاع روان شده را که با هیچ چسب دوقلویی نمی شود به مارکسیست (ها) چسباند. و در جای دیگر” دولت اوباما آلترناتیو قابل اعتمادی در برابر رژیم سابق مبارک ندارد؛ بنابراین اکنون «بهترین گزینۀ» او این است که استبداد را با حذف منفورترین چهره های آن بازگرداند، اما در عین حال کمی چاشنی «دمکراتیک» هم به آن اضافه کند. این که آیا امریکا قادر به تحقق سناریو می شود یا خیر، و این که چنین چیزی احتمالاً چه قدر زمان خواهد برد، به اقدام کارگران و سایر اقشار تحت ستم و استثمار بستگی دارد.” آرام جان، بارها در مقاله ات از البرادعی نام آوردی، چرا؟ محال است شما البرادعی را نشناسی و با وظایف و مسئولیت های پیشینش آشنا نباشی!، آلترناتیو دولت اوباما نمی تواند باشه؟ مگر همین البرادعی در قیام اول مردم مصر نبود که خوارک کل مدیای حاکم شد و به عنوان چهره مطلوب اپوزسیون به جامعه تزریق می شد؟ مگر امروز همین البرادعی نیست که بابت هر اجابت مزاجی نظراتش را می خواهند و منعکس می کنند؟ آیا در غیاب و عدم همان طبقه ای که ازش یاد کردی و با کمک ارتش ( در مقاله ات توضیح مفیدی هم ارائه شده) نمی تواند آلترناتیو مناسبی برای دولت آمریکای امکانگرا و غرب باشد؟ به هرحال آرام جان، جوابت بیشتر به دلم نشست! سؤالات فراوانی در رابطه با مصر وجود دارد که هنوز توسط احزاب مارکسیستی پاسخ نگرفته. مثلاً، درجدال بین قیام کنندگان و دولت مرسی (نیروی جان برکف و کف برلب و قمه به دست) اگر ارتش کودتا نمی کرد (درغیاب طبقه کارگر و حزبش که آلترناتیو است که راه نشان می دهد و قیام را سازماندهی می کند و … ) دریایی از خون راه نمی افتاد؟ با توجه به دخالت ارتش و کودتا تا هم اکنون چندین انسان توسط همین جانوارن با قمه سلاخی شدند! آیا باید به حکومت اسلامی و قوانین شریعه تمکین می کرد؟ تا طبقه کارگر خودش را سازمان دهد و حزبش را بسازد؟ و…

آرام نوبخت

مسعود گرامی، ممنون از پاسخ. بی مقدمه به سراغ بحث شما می روم.

شما در ابتدا با اشاره به بخشی از متن مقاله، این پرسش مشخص را مطرح کردی که « می شود فقط یک نمونه از انقلاب کارگری (انقلابات پیشکش) رخداده را رفیق عزیز مراد شیرین نشان بدهد؟»

من در کامنت قبلی توضیح دادم که در متن صحبت از «دستور کار» برای انقلاب کارگری می شود، و این فرسنگ ها با تحقق و فعلیت یافتن خودِ انقلاب متفاوت است (ضمناً بدیهی است که در این جا ما از انقلاب به مفهوم مارکسیستی، و نه مفهوم ژورنالیستی متداول صحبت می کنیم). شما دقیقاً از کجای متن، ادعای «صورت» پذیرفتن انقلاب را استنباط کرده اید که حالا ذکر یکی دو نمونه از آن را طلب می کنید؟ توضیح داده شد که بین شرایط عینی پیشا-انقلابی و خود انقلاب باید تمایز قائل شد، و این که اولی هرگز جبراً و خودبه خود به دومی تبدیل نمی شود. چرا که انقلاب سوسیالیستی، نخستین انقلابی است که قرارست به شکل آگاهانه، بابرنامه و با بیشترین درجۀ فعالیت، مشارکت و دخالتگری با محوریت طبقۀ کارگر صورت بگیرد، و همۀ این شرایط عینیِ مهیا، نیاز به یک مؤلفۀ ذهنی دارد به نام رهبری انقلابی که تجلی آن در حزب پیشتاز لنینیستی است؛ در غیر این صورت، شرایط عینی و ذهنی می توانند در دو سوی مختلف برند. اولی زمینه را برای انقلاب کارگری مهیا کند، ولی دومی در مقابل این انقلابِ بالقوه بایستد. این موضوع در بند چهارم از متن مقاله به این شکل گفته شده است: «بار دیگر مشاهده کردیم که نضج یافتن شرایط عینی که می تواند به انقلاب منجر شود، ممکن است تماماً برخلاف آهنگ شرایط ذهنی باشد.»

با این وجود شما مجدداً با بازگشت به صورت سؤال، می گویید: «تنها پاراگرافی از نوشته خودت را کپی کردم و پرسیدم کدام انقلابات صورت گرفته؟».

به این ترتیب من هم پاراگرافی از جواب قبلی خودم را کپی می کنم و می گویم: «پس از تجربۀ انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، حتی یک انقلاب سوسیالیستی نیز رخ نداده، و در متن هم خلاف این ادعا نمی شود.»

انقلاب در عصر حاضر هیچ چیز جز انقلاب سوسیالیستی نمی تواند باشد، منتها در کشورهای عقب مانده با وظایف و تکالیف مرکب (یعنی هم وظایف سوسیالیستی و هم وظایف بورژوا-دمکراتیکی که بورژوازی این قبیل کشورها تاریخاً باید به انجام می رساند، ولی هرگز ظرفیت انجام و تکمیل آن را داشت، بنابراین انجام آن هم به طبقۀ کارگر پس از تسخیر قدرت موکول می شود). این انقلاب سوسیالیستی، مدت هاست که در «دستور روز» قرار دارد.

بنابراین نتیجۀ منطقی این بحث آن است که تمامی سازمان ها و احزاب به اصطلاح کمونیست، نه فقط پیوندی با مبارزات نداشته اند، بلکه کاریکاتوری از حزب انقلابی طبقۀ کارگر ساخته اند (اوج این کاریکاتور را می توان در حزب کمونیست کارگری و بحث های منصور حکمت در مورد حزب و قدرت سیاسی دید). این گونه است که چنین احزابی نه فقط در مصر، بلکه همین طور در ایران، ادعای «حزب طبقۀ کارگر» بودن را دارند، ولی در سر بزنگاه ها غایب هستند، پس اگر ادعایشان صحیح است باید مسئولیت عقب ماندگی و شکست های پی در پی مبارزات طبقۀ کارگر و «صورت» نگرفتن انقلاب را در طی تمامی این سال ها به گردن بگیرند.

بنابراین به عنوان جمع بندی می گویم که متأسفانه انقلاب سوسیالیستی با وجود آمادگی پیش شرط های عینی خود، «صورت» نگرفته است، ولی این به آن معنا نیست که در «دستور روز» قرار ندارد. «صورت» گرفتن و تحقق انقلاب سوسیالیستی، از مجرای حزبِ انقلابی طبقۀ کارگر صورت می گیرد، و این همان چیزی است غایب است و باید برای ساخت آن تدارک دید.

با این حال شما بدون اعلام موضع در مورد این بخش، با تکرار همان سؤال قبلی، به «اشکالات دیگر» متن پرداخته اید و این بار با اشاره به پاراگراف دیگری از متن، می گویید:

«آن کدام مارکسیست انقلابی متوهمی است که به دنبال اسلام سیاسی (اخوان المسلمین) با گله های حزب الله اش راه افتاده که شما مورد خطاب قرار داده ای؟ فرد ویا هر نیروی سردرگم و گیجی که به دنبال ارتجاع روان شده را که با هیچ چسب دوقلویی نمی شود به مارکسیست (ها) چسباند».

بسیار خوب، اولاً در آن جمله ای که از متن نقل کردید عمداً واژۀ مارکسیست در گیومه قرار گرفت تا چنین سوء برداشتی پیش نیاید؛ قطعاً این نیروها مارکسیست نیستند، و چه می شود کرد خود را چنین می نامند. تمام محور بحث حول این است که طبقۀ کارگر، مثلاً در مصر (هرچند درست مانند سایر کشورها نظیر ایران)، فاقد حزب انقلابی خود است. این یعنی سازمان های موجود، از حزب کمونیست (استالینیست) مصر گرفته تا سوسیالیست های انقلابی مصر («تروتسکیست»های خودخوانده و باقی مانده های SWP)، ارتباطی به طبقۀ کارگر ندارند، و سال هاست که حتی به لحاظ نظری هم از مارکسیزم انقلابی گسست کرده اند.

این گونه است که حزب کمونیست (استالینیست) مصر که وقایع کشور را «انقلاب» می خواند، طی بیانیه ای به تاریخ اول ژوئیه، «استقبال خود را از بیانیه نیروهای مسلح ابراز می‌دارد» و می گوید: «ما بر احترام این بیانه به نقش نیروهای مسلح به مثابه مدافعین امنیت ملی و اراده و انتخاب مردم مصر، بدون دخالت در عرصه سیاسی مغایر با ماهیت کار آن… تأکید می‌کنیم.»

http://www.hafteh.de/?p=45493

به همین ترتیب SWP که به سوسیالیست های انقلابی مصر خط می دهد، سال گذشته طی مطلبی اعلام کرده بود: «اخوان المسلمین، نمایندۀ جناح راست انقلاب است. ضدّ انقلاب نیست… به همین دلیل ما در کنار اخوان المسلمین درحال بسیج نیروها برای اعتراضاتی علیه کودتای نظامی هستیم» (۵ ژوئن ۲۰۱۲)

http://www.socialistworker.co.uk/art.php?id=28841

بنابراین آن «مارکسیست»های گیج، به این گونه جریانات اشاره دارد. بنابراین وقتی گفته می شود مارکسیست های انقلابی باید خط مستقلی را پیش ببرند، یعنی این که نه از کودتا و ارتش و نه از جبهۀ مرسی حمایت کنند.
دشواری وضعیت اجتماعی در مصر هم همین است که عده ای گمان می کنند طرفداران حرکت ارتش تماماً «مترقی» و حامیان مرسی و اخوان المسلمین تماماً «ارتجاعی» هستند. البته ای کاش مرزبندی در مسائل اجتماعی تا این حد ساده بود. ولی موضوع دقیقاً این جاست که اخوان المسلمین سال ها در مناطق محروم، فقیرنشین و حتی در میان کارگران سازماندهی و تبلیغ کرده بود، بنابراین اکنون بخشی از این اقشار بدنۀ اجتماعی به اشتباه حامی او هستند (بنابراین آن ها را «گله های حزب الله» خطاب کردن، بدون در نظر داشتن ترکیب طبقاتی و مطالبات آنان، چیزی را حل نمی کند و بیشتر یک واکنش لیبرالی است تا یک تحلیل مارکسیستی). برعکس طبقۀ متوسطی که عموماً گرایش های لیبرال، سکولار، چپ، آنارشیستی و غیره دارد هم به اشتباه گمان می کند که باید از حرکت ارتش در تقابل با مرسی حمایت کند. جای غایب مارکسیست های انقلابی و حزب پیشتاز را این جا می توان دید. در صورت وجود یک خط رهبری انقلابی، اقشار وسیعی از هر دو گروه جذب مواضع انقلابی می شدند و مسیر دیگری جدای این دو اردوگاه طی می شد.

ثانیاً، واضح است که هرکسی می تواند خود را مارکسیست خطاب کند؛ معمولاً در این حالت مدعی خودش را معیار و مقیاس تعریف مارکسیزم درنظر می گیرد؛ اما میزان دوری و نزدیکی این ادعا نسبت به سوسیالیزم عملی و انقلابی مارکسیستی، دست کم در سطح نظری، زمانی مشخص می شود که برداشت و موضع اثباتی مدعی در مورد مفاهیم حزب، تسخیر قدرت، انقلاب، دورۀ گذار، دولت کارگری، سوسیالیزم و غیره بیان شود. بنابراین نقد به مواضع و عملکرد انحرافی احزاب و سازمان های چپ در کشوری مثل مصر، بخشی از ماجراست. هر گرایشی که خود را با تعلقات مارکسیستی معرفی می کند، باید ضمن مرزبندی نظری با این جریانات، «علت» و ریشه های آن انحرافات نظری را هم توضیح دهد. به همین خاطر مثلاً حزبی شبیه به حزب کمونیست کارگری که «دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا» را از «برنامۀ یک دنیای بهتر» حذف می کند و در همان جا خواهان «کمونیزم فوری» است و به علاوه تصور می کند که با ساختن یک حزب و بعد دعوت به پذیرش و عضویت دیگران، و با چند میلیون نفر باید «قدرت سیاسی» را به جای طبقه بگیرد، باید توضیح دهند که چرا امروز در مصر و فردا در انقلاب به چنین انحرافاتی دچار نخواهد شد؟

سؤالات فراوانی در مورد مصر وجود دارد. اما مسأله این است که برای تحلیل عمیق تر و یا جزئیات بیشتر و مهم تر از آن تأثیر گذاری، باید در درون همان جامعه نیرو داشت. این جاست که ضرورت سازماندهی انقلابی در سطح ملی با اتکا به متحدین بین المللی ضرورت پیدا می کند. این موضوع، یکی از دلایل اصلی اهمیت و ضرورت تدارک برای یک انترناسیونال انقلابی کمونیستی است که در متن هم به آن اشاره شده و پروژۀ «احیای مارکسیستی» هم آن را دنبال می کند. شما در اولین کامنت خود گفته بودید « خوبه فهمیدیم ضرورت احیای مارکسیسم از کجا نشئت میگیره». الآن امیدوارم با لحاظ کردن همۀ این نکات، واقعاً این ضرورت را فهمیده باشید.

نکات دیگری در نقد شما وجود دارد که باید به همین ترتیب یک به یک مورد بحث قرار بگیرد، به همین دلیل آن را موکول می کنم به اتمام این بخش از بحث.

با سپاس

آرام نوبخت

دوست گرامی مسعود، همچنان مشتاقانه در انتظار پاسخ شما هستم، مگر آن که بحث را واگذار کرده باشید.

ژوئیه ۲۰۱۳

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

89 − 81 =