شوراهای کارخانه و کنترل کارگری بر تولید
برگردان: آرام نوبخت، ویراستار: بتی جعفری
***
رفقای گرامی،
شما شعار کنترل کارگری بر تولید را به طور اعم و و تلاش برای دست یافتن به آن از طریق شوراهای کارخانه را به طور اخص رد می کنید. دلیل اصلی شما، این گفته است که شوراهای «قانونی» کارخانه، برای این مقصود کافی نیستند. من در هیچ جایی از مقاله ام از شوراهای «قانونی» کارخانه صحبتی به میان نیاورده ام. نه فقط این، که تماماً به صراحت خاطر نشان کردم که شوراهای کارخانه می توانند به ارگان های کنترل کارگری تبدیل شوند، منتها با فرض چنان فشاری از سوی توده ها که یک قدرت دوگانه در کارخانه ها و در کشور بخشاً مهیا و بخشاً مستقر شده باشد.
تنها آنارشیست ها می توانند از این چنین نتیجه بگیرند که بهره برداری از قانونی اساسی جمهوری «وایمار» یا قوانین مرتبط با شوراهای کارخانه جایز نیست. ضروری است که از یکی همراه با دیگری بهره برداری کرد، منتها به شکلی انقلابی. شوراهای کارخانه چیزی نیستند که قانون بسازد، بلکه چیزی هستند که کارگران می سازند؛ در یک مرحلۀ معین، چارچوب قانون را جابه جا یا آن را درهم می شکنند، یا به کل نادیده می گیرند. دقیقاً این جاست که گذار به سوی یک موقعیت انقلابی محض را درخود جای می دهد.این موقعیت هنوز مثل سابق پیش روی ماست و نه پشت ما. باید تدارک دیده شود.
این که جاه طلب ها، فاشیست ها، سوسیال دمکرات ها اغلب سر و کله شان در شورهای کارخانه پیدا می شود، استفاده از این افراد را رد نمی کند، بلکه تنها ضعف حزب انقلابی را به اثبات می رساند.
اما شما پاسخ خواهید داد که هزاران بیکار در آلمان وجود دارد. من این را از قلم نینداختم. اما چه نتیجه ای از این می توانگرفت؟ باید کارگران شاغل را کاملاً فراموش و همۀ امیدها را روی بیکاران شرط بندی کرد؟ این یک تاکتیک آنارشیستی محض خواهد بود. طبیعتاً بیکاران یک فاکتور انقلابی نیرومند هستند، به خصوص در آلمان؛اما نه به عنوان یک ارتش پرولتری مستقل، بلکه به عنوان جناح چپ چنین ارتشی. هستۀ اصلی کارگران را همیشه باید در کارخانه جستجو کرد. به همین خاطر است که مسألۀ شوراهای کارخانه، با این شدت و حدت به بقایش ادامه می دهد.
به علاوه آن چه در بنگاه و فرایند تولید در کلیت خود رخ می دهد، به هیچ وجه حتی برای افراد بیکار هم خالی از اهمیت نیست. بیکاران باید در کنترل تولید درگیر شوند. اشکال سازمانی آن پیدا خواهد شد. این اشکال از خودِ مبارزۀ عملی نتیجه خواهد شد. طبیعتاً همۀ این ها در چارچوب قوانین موجود رخ نمی دهد. اما اشکالی باید پیدا شود که هم بیکاران و هم افراد شاغل را دربر بگیرد. ضعف و انفعال فرد را نمی توان با ارجاع به وجود بیکاران توجیه کرد.
می گویید که «براندلریست» ها مدافع کنترل تولید و شوراهای کارخانه هستند. متأسفانه مدت های طولانی است که به علت کمبود وقت دیگر ادبیات آن ها را دنبال نکرده ام. نمی دانم مسأله را چگونه طرح می کنند. اما به احتمال زیاد در این جا هم آن ها خودشان را از شرّ روح فرصت طلبی وبی فرهنگی (Philistinism) خلاص نکرده اند. اما آیا موضع «براندلریست ها»، حتی در معنای منفی آن، می تواند اهمیتی تعیین کننده ای برای ما داشته باشد؟ «براندلریست ها» چیزهایی را در سومین کنگرۀ کمینترن یاد گرفتند. آن ها روش های بلشویکی مبارزه برای توده ها راهنگام کاربرد یا ترویج آن تحریف می کنند. آیا واقعاً به این دلیل باید قید این روش ها را بزنیم؟
آن طور که من از نامه های شما استنباط می کنم، شما مخالف کار در اتحادیه های کارگری و مشارکت در پالمان هم هستید. اگر این گونه است، پس به اندازۀ یک دره میان ما شکاف است. من یک مارکسیست هستم، نه یک پیرو باکونین. من بر زمین واقعیت جامعۀ بورژوایی می ایستم تا در آن نیروها و اهرم های سرنگونی اش را پیدا کنم.
شما در مقابل شوراهای کارخانه، اتحادیه های کارگری و پارلمان، نظام شورایی را قرار می دهید. در این ارتباط، آلمانی ها یک ضرب المثل واقعاً عالی دارند: «SchönisteinZylinderhut, wenn man ihnbesitzen tut» (کلاه مخملی خوب است، منتها مشروط به این که مال من باشد).
شما نه فقط هیچ شورایی ندارید، که یک پل به سوی آن، حتی یک جاده به سوی پل، و نه یک پیاده رو به سوی این جاده هم ندارید.
«دی اکسیون»، شوراها را به یک فتیش، به یک شبح مافوق اجتماعی، به یک اسطورۀ مذهبی تبدیل کرده. اسطوره شناسی، به عنوان پوششی بر ضعف ها یا در بهترین حالت تسلی خاطر به مردم خدمت می کند. «از آن جا که در برابر مرگ ناتوانیم، از آن جا که نمی توانیم هیچ کاری در کاخانه ها انجام دهیم، پس… پس، به تلافی این، به چنان قله ای عروج می کنیم که شوراها از آسمان برای کمک به ما فرود بیایند». این کل فلسفۀ عناصر ماورای چپ آلمان است.
نه. من هیچ چیز مشترکی با این سیاست ندارم. اختلاف عقیدۀ ما تنها به قانون شورای کارخانه در آلمان محدود نمی شود؛ بلکه به قوانین مارکسیستی انقلاب پرولتری ربط پیدا می کند.
توضیحات:
(۱) «هاینریش براندلر» (Heinrich Brandler)، در زمان اقدام نافرجام موسوم به «آکسیون مارس» در سال ۱۹۲۱ و همین طور طغیان بی سرانجام سال ۱۹۲۳، رهبر «حزب کمونیست آلمان» (KDP) بود و انترناسیونال کمونیست نیز او را مسئول این موارد دانست. رهبران KDP، با به راه انداختن کارزاری با نام «آکسیون مارس»، این حزب جدید را به تلاشی احمقانه برای تهییج «انقلاب» کشاندند. آن ها تا جایی پیش رفتند که تلاش کنند با مسدود کردن کارخانه ها از طریق آوردن فعالین بیکار، کارگران اعتصابی را زیر فشار بگذارند. این تاکتیک ها منجر به نزاغ میان اعضای KDP و دیگر کارگران رفرمیست یا حتی رادیکال شد. «آکسیون مارس» به فاجعه ختم شد، به طوری که نیمی از اعضای KDP حزب را ترک کردند و میلیون ها نفر از کارگران از انقلابیون بیگانه شدند. در بهار ۱۹۲۱ لنین و تروتسکی شدیداً در KDP مداحله کردند تا بلکه رفقای آلمانی خود را از این اشتباهات برحذر دارند. اما موفقیت آن ها روی کاغذ بود، «آکسیون مارس» رهبری حذب را چندین پاره کرد.
(۲) «دی اکسیون» (Die Aktion)، یک مجلۀ ادبی و سیاسی در آلمان، به سردبیری فرانتس فمفرت بود که بین سال های ۱۹۱۱ و ۱۹۳۲ در «برلین ویلمارزدورف» منتشر می شد. این نشریه مدافع سبک اکسپرسیونیسم ادبی و سیاست های چپ گرایانه بود.
http://marxists.org/
لینک مطلب در آرشیو فارسی تروتسکی:
http://marxists.org/farsi/