یمن، جولانگاه امپریالیسم و قدرت‌های سرمایه‌داری منطقه

زمان تقریبی مطالعه متن ۸ دقیقه

جودی بیشان

برگردان: آرام نوبخت

طی دو هفتۀ نخست از حملات هوایی عربستان سعودی، بیش از ۵۰۰ نفر جان باختند، و این همراه بود با ویرانی های وحشتناک، جراحات، آسیب های روحی و آوارگی. یکی از موشک ها به اردوگاه پناهندگی نزدیک پایتخت یمن، صنعا، برخورد کرد که بیش از ۴۰ کشته برجای گذاشت. بیمارستان ها و مدارس نیز از حملات موشکی در امان نبوده اند.

بمباران ها رنج و فلاکت شهروندانی را که پیش از این در مخمصۀ تنازعات خونین سرتاسر کشور گیر افتاده بودند، تشدید کرده است. یمن، فقیرترین کشور عربی است که ۹۰ درصد از مواد غذایی و داروهای مورد نیاز خود را وارد می کند. سازمان ملل تخمین می زند که سال گذشته نزدیک به نیمی از جمعیت دچار سوء تغذیۀ مزمن بوده است که این یکی از بالاترین سطوح در جهان است.

درحال حاضر بحران انسانی، بیش از پیش رو به وخامت است، به خصوص در شهر بندری عدن، دومین شهر بزرگ یمن در جنوب و اطراف آن، درگیری های اخیر شدید بوده است. دسترسی به غذا، آب، دارو و سوخت تا حد زیادی قطع شده است. حتی گزینۀ فرار از کمبودها و خشونت نیز برای بسیاری ناممکن گردیده، چرا که ائتلاف عربستان سعودی راه های خروج هوایی، دریایی و زمینی را مسدود کرده است.

حکومت های استبدادی خلیج با پشتیبانی امپریالیسم ایالات متحده، بریتانیا و فرانسه، دست به تهاجمی در حمایت از ائتلاف ضدّ حوثی ها زدند، ائتلافی که در جنوب یمن مشغول نبرد علیه پیشروی جنبش حوثی و متحدین آن است. همان طور که حزب سوسیالیست و کمیتۀ انترناسیونال کارگری مداخلات خارجی خونین در افغانستان، عراق، لیبی، سوریه و غزه را محکوم نمود، این بار نیز ما این یورش بی رحمانه به یمن و تمامی سایر اشکال مداخلۀ دیگر قدرت های سرمایه داری خارجی را محکوم می کنیم. این مداخلات تنها فاجعۀ عظیم تری را برای عموم مردم به همراه خواهند داشت.

بُعد شیعی-سنی مبارزه

حکام سعودی، ائتلاف بی سابقه ای متشکل از ۹ رژیم عربی سنی را برای بمباران نیروهای حوثی گردهم آوردند؛ حوثی های یمن که اکثراً شیعۀ زیدی هستند، شش ماه پیش صنعا را تصرف کردند. این مداخلۀ ائتلاف، بُعد فرقه ای نزاع میان شیعه و سنی را افزایش داده و این خصوصیتی است که به طور خطرناکی در منطقۀ خاورمیانه رو به رشد است. سنتاً در یمن بیعت بر اساس قبیله، و نه مذهب، و میان قبایلی با بیشترین فرهنگ مشترک صورت می گرفته است.

هدف اعلام شدۀ یورش ائتلاف، عبارت است از انتصاب مجدد «عبد ربه منصور هادی». هادی با مهندسی کشورهای خلیج، امریکا و اتحادیۀ اروپا توانست در انتخابات سال ۲۰۱۲ و در شرایط تحریم بخش های مهمی از مردم که طی آن هادی به تنها کاندید تبدیل شده بود، به ریاست جمهوری برسد.

خیزش های به اصطلاح «بهار عربی» در سال ۲۰۱۱ نه تنها به سقوط دیکتاتورهایی نظیر بن علی در تونس، مبارک در مصر و قذافی در لیبی انجامید، بلکه اعتراضات صدها هزار نفر در یمن نیز منجر به سقوط رژیم ۳۳ سالۀ علی عبدالله صالح شد. با این حال کارگران و فقرای یمن، درست مانند این سه کشور دیگر، در آن مقطع قادر به گرفتن ابتکار عمل سازمان یافته در برابر رهبران حامی سرمایه داری نبودند و نتیجه این شد که هادی توانست حکومتی با عمر کوتاه تشکیل دهد.

اما اکنون پیشروی حوثی ها که تقریباً تا نیمی از کشور گسترش یافته، هادی و نخست وزیر «موقت» او را وادار کرده از مسند قدرت پایین بیایند. هادی ابتدا به عدن و سپس ریاض گریخت و نیروهای نظامی دولت نیز به چندین گرایش تقسیم شده است.

صالح در زمان ریاست جمهوری خود به کمک نیروهای سعودی، ارتش یمن را به نبردی طولانی علیه خیزش اقلیت حوثی در سال ۲۰۰۴ اعزام کرد. اما صالح که از خلع قدرت خود در سال ۲۰۱۲ به خشم آمده بود، طی یک چرخش کامل، موقتاً به دلیل پیشروی های سریع حوثی ها با آن ها متحد شد. بخش هایی از نیروهای مسلح که تحت کنترل و نفوذ صالح باقی ماندند، چه به شکل مشارکت مستقیم و یا صرفاً باقی ماندن در پادگان ها، به این موفقیت های نظامی کمک کردند.

اهداف نخبگان سعودی

دلایلی چند در پشت تهاجم سعودی هاست که هیچ یک نه قرار است به نفع مردم یمن باشد و نه این که ذره ای آن ها را تسکین دهد. رسانه های جهان بر تصمیم قاطع آل سعود برای مقابله با پیشروی نفوذ رژیم ایران در منطقه- که خود را به شکل پیوندهای آن با رژیم بغداد، اسد در سوریه، حزب الله لبنان و حوثی ها در یمن متجلی کرده- تأکید داشته اند. وزیر خارجۀ عربستان زمانی به این مورد اشاره کرد که گفت هدف از طراحی مأموریت بمباران، مقابله با «تهاجم شبه نظامیان حوثی مورد حمایت قدرت های منطقه ای»، یعنی به طور اخص رژیم ایران، بوده است.

حاکمین مستبد خلیج همراه با نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، از این که قدرت های غربی اخیراً با رژیم ایران بر سر برنامۀ هسته ای آن به توافق مقدماتی دست یافته اند- و همین ممکن است به لغو تحریم ها علیه ایران منتهی شود- به شدت عصبی هستند.

بنا به گزارش ها، حکومت مذهبی ایران برای حوثی ها سلاح ارسال کرده است (هرچند که آن را انکار می کند) و اخیراً نیز دو کشتی جنگی را به آب های نزدیک یمن حرکت داده و ادعا می کند که این کشتی ها برای محافظت در برابر «دزدی دریایی» در مسیر تجاری رابط بین اقیانوس هند و دریای سرخ است. این که حکومت های خلیج، امریکا و دیگران مداخلۀ رژیم ایران را محکوم می کنند، اما در عین حال خود مداخلات به مراتب بیش تر و ویرانگری را در یمن با یک دیگر هماهنگ کرده اند، نمونه ای از یک ریاکاری تهوع آور است.

جان کری، وزیر امور خارجۀ امریکا، ضمن آن که قویاً از ائتلاف به رهبری عربستان سعودی حمایت می کند، گفت: «ایران باید درک کند که وقتی منطقه بی‌ثبات می‌شود و کسانی در خارج از مرزهای خود علناً در حال پیش‌برد جنگ هستند، ایالات متحده امریکا به تماشا نخواهد ایستاد».

رقابت و خصومت میان رژیم های ایران و سعودی، یک فاکتور کلیدی در اقدام عربستان سعودی است، اما فاکتورهایی دیگر هم وجود دارند که رابرت فیسک در مقالۀ خود در روزنامۀ ایندیپندنت (۲۷ مارس) به آن ها اشاره می کند: «شاید نیمی از نظامیان سعودی، یمنی الاصل باشند. سربازان سعودی به واسطۀ پیوندهای نزدیک خانوادگی، در یمن درگیر هستند، و انقلاب یمن، در حکم خنجری در سینۀ خاندان سلطنتی سعودی است».

مطمئناً حاکمیت سعودی از رشد بی ثباتی در یک قدمی پشت در خانۀ خود می هراسد. عربستان سعودی مرزی طولانی با یمن دارد، یک اقلیت شیعه در حدود ۳ میلیون نفر (از جمله شیعیان زیدی در نزدیکی مرز یمن) در عربستان سعودی است، سعودی ها از سرریز شدن نیروهای القاعده و وابسته به داعش به یمن نگران هستند. اکثر آن ها از خیزش های آتی در عربستان سعودی برای سرنگونی حاکمیت خود که سرنوشت محتوم سلطنت سرکوبگر و مطلقۀ سعودی است، نگران هستند.

یکی از موضوعات کلیدی برای پادشاه تازۀ عربستان، ملک سلیمان، این است که اعتبار و نفوذ نخبگان خود و توانایی اش به دفاع از منافع آن در منطقه را مستقل از امریکا- قدرتی جهانی که روحانیون وهابی عربستان سعودی آن را به عنوان «کافر» توصیف می کنند- حفظ کند.

مسیر تجاری دریایی که در بالا اشاره شد و یکی از باریک ترین نقاط خود را در نزدیکی ساحل یمن دارد، از اهمیتی فوق العاده برای دولت های خلیج و غرب برخوردار است، چرا که این مسیر یک راه حیاتی برای نفت و سایر اجناس به شمار می رود. اما تمامی مداخلات قدرت های منطقه ای و جهانی در این ناحیه تنها به عنوان عامل افزایش بی ثباتی و مخاطره برای تولید و تجارت خدمت کرده است، و تهاجم اخیر به یمن نیز این را اثبات خواهد کرد.

شکست سیاست ایالات متحده

عملیات «مقابله با تروریسم» علیه سازمان «القاعدۀ شبه جزیرۀ عربستان» در یمن که از سوی اوباما اعلام شد، به ویرانی ختم گردید. ایالات متحده ماه گذشته حتی سفارت و پرسنل نظامی خود را هم از یمن خارج کرد. حملات هوایی مداوم و جاری هواپیماهای بی سرنشین امریکا به این سازمان، بسیاری از شهروندان غیرنظامی را هدف گرفته است و این به ایجاد حس خشم و کینه از سوی بسیاری از مردم یمن نسبت به امریکا انجامیده و به عامل جذب پایه برای سازمان «القاعدۀ شبه جزیرۀ عربستان» و همین طور «دولت اسلامی» (داعش) تبدیل شده است. به همین ترتیب بمباران ها به رهبری عربستان سعودی نیز به جذب پایه برای حوثی ها یاری می رساند.

سازمان «القاعدۀ شبه جزیرۀ عربستان» که از سوی سرویس های اطلاعاتی غرب خطرناک ترین شاخۀ وابسته به القاعده در جهان محسوب می شود، به جای آن که عقب رانده شود، از سقوط حکومت مرکزی و افزایش بی ثباتی به دنبال مداخلۀ خارجی، برای گسترش خود و دست زدن به حملات بیش تر بهره برده است.

داعش مسئولت چهار بمب گذاری انتحاری در روز ۲۰ مارس در صنعا را که به مرگ بیش از ۱۴۲ تن- به خصوص از حوثی ها- انجامید، به عهده گرفت و این نشانه ای از بربریت مهیبی است که یمنی ها در صورت پیشروی بیش تر این سازمان ها متحمل خواهند شد.

فاصله گرفتن اوباما از مداخلۀ مستقیم در بمباران های عربستان تأثیر چندانی ندارد، چرا که ایالات متحده مشغول ارائۀ اطلاعات امنیتی به جت های جنگی ائتلاف در ارتباط با اهداف حمله، هدایت سوخت گیری هوایی این جت ها و افزایش نقل و انتقال سلاح به ائتلاف بوده است. ایالات متحده طی چهار سال گذشته، ۹۰ میلیارد پوند کمک نظامی در اختیار عربستان سعودی قرار داد. بریتانیا و فرانسه نیز مهم ترین منبع تأمین تسلیحات عربستان سعودی بوده اند.

با این حال شکست بیش تر و مشکل عمیق برای سیاست خارجی ایالات متحده در منطقه را می توان در حجم عظیم عرضۀ تسلیحات غرب به رژیم عراق و رژیم سابق یمن دید که اکنون در دستان دشمنان قدرت های غربی- به گمان آن ها- قرار گرفته است.

اکنون امپریالیسم امریکا با این دوراهی رو به رو شده است که از یک سو نه فقط عملاً به همکار نظامی رژیم ایران علیه داعش در عراق تبدیل شده است، بلکه در عین حال در یمن نیز از حملات هوایی به حوثی هایی پشتیبانی می کند که نیروی اصلی زمینی درحال نبرد با «سازمان القاعدۀ شبه جزیرۀ عربستان» و «داعش» هستند.

حوثی ها هم­چنین مشغول مقابله با شبه نظامیان سنی، از جمله اخوان المسلمین که از سوی عربستان سعودی و مصر یک سازمان تروریستی معرفی شده است، هستند. اما تقابل حوثی ها با سازمان های سنی راست­گرا و جهادیون، از زاویۀ غیرفرقه ای نیست؛ بلکه دقیقاً عکس آن است. رهبران حوثی متکی بر اقلیت شیعۀ زیدی در شمال، در تلاش اند که حاکمیت خود را بر سایر قبایل و مردم جنوب اعمال کنند و در این راه از تیراندازی به بسیاری از تظاهرکنندگان غیرمسلح مخالف خود، صرف نظر نکرده اند. پیشروی آن ها، به شبه نظامیان سنی- از جمله «القاعدۀ شبه جزیرۀ عربستان» و «داعش»- کمک کرده است که از ترس و وحشت مردم سنی نسبت به تهاجم و تبعیض، برای افزودن به نیروهای جنگندۀ خود بهره برداری کنند.

هیچ راه حلی در چارچوب سرمایه داری نیست

طبق گزارش ها، در حدود ۱۵۰ هزار سرباز سعودی در مرز عربستان-یمن هستند. عربستان سعودی، و احتمالاً ارتش مصر، گزینۀ تهاجم زمینی را کنار نگذاشته اند، چرا که برای ائتلاف روشن است که حملات هوایی به تنهایی برای پیروزی در جنگ کافی نخواهد بود. اما تاکنون آن ها از سطح بمباران هوایی و ارسال تسلیحات از هوا به زمین فراتر نرفته اند، چرا که تهاجم نظامی احتمالاً به معنای فرورفتن در باتلاقی بی انتها خواهد بود، درست مانند موردی که نیروهای تحت هدایت ایالات متحده در افغانستان و عراق با آن رو به رو هستند.

به دنبال مذاکرات صلح سازمان ملل، مفسرین سرمایه داری در جهان وسیعاً خواهان آتش بس با وساطت سازمان ملل هستند. اما سازمان ملل خود در این نزاع در «جبهۀ» هادی قرار دارد و مهم ترین بازیگران سازمان ملل، قدرت هایی امپریالیستی هستند که به لحاظ تاریخی (و همین طور امروز) به شکاف و استثمار مردم یمن دامن زده اند- که از آن جمله می توان به بیش از یک قرن حاکمیت سرکوبگر استعماری طبقۀ حاکم بریتانیا بر جنوب یمن اشاره کرد.

برای حوثی ها، شخص هادی که در بین سنی ها پایه دارد، و خواهان بمباران سعودی ها بود، همان قدر تفرقه انداز است که نخست وزیر اسبق عراق، نوری المالکی نسبت به اقلیت سنتی در عراق بود. حتی اکثر سنی های یمن هم اطمینان اندکی به هادی دارند، چرا که می دانند حکومت جدید به ریاست او باز هم حکومتی فاسد، ضعیف و بی کفایت خواهد بود. با درنظر داشتن تاریخ جنگ ها و جنگ های داخلی در داخل و میان یمن شمالی و جنوبی سابق تا پیش از وحدت در سال ۱۹۹۰، احتمال تجزیۀ جمهوری یمن فعلی را نمی توان از نظر دور داشت.

اما یمن چه یک کشور واحد باشد و چه نه، هرگونه «راه حل» که به تقسیم غنایم جنگی، از جمله میدان های نفتی یمن، بین رهبران نیروهای اصلی نبرد منجر شود، غیرقابل حمایت است. این رهبران همواره در رأس تمامی سبعیت ها و جنایات بوده اند و همگی مروّج مناسبات بازار سرمایه داری هستند که نمی تواند هیچ آینده ای برای مردم فقرزدۀ یمن دربر داشته باشد. نرخ بیکاری یمن به ۴۰ درصد می رسد و جمعیت جوان آن به سرعت رو به رشد است؛ سن ۴۵ درصد از جمعیت زیر ۱۵ سال است.

تنها با سازماندهی مستقل طبقۀ کارگر، به شکل غیرفرقه ای و حول مطالبات سوسیالیستی است که وحدت کارگران، بیکاران، سربازان، و روستاییان فقیر می تواند فارغ از تقسیم بندی های قبیله ای، مذهبی و غیره تضمین شود و مسیر برون رفت از جنگ و فقر پیش رو گرفته شود. چنین برنامه ای نیازمند مالکیت عمومی بر شرکت ها و زمین های کشور به منظور مهیا کردن زمینۀ توسعۀ ذخایر برای رفع نیازهای مردم به مسکن کافی، تعذیۀ مناسبت، آب و غیره خواهد بود. این برنامه باید حقوق کامل تمامی اقلیت ها را تضمین و اهمیت همبستگی میان جنبش های کارگری کشورهای همسایه را درک کند؛ چرا که تنها بر مبنای یک کنفدراسیون سوسیالیستی داوطلبانه در منطقه است که آیندۀ شایسته و صلح برای تمامی مردم تأمین خواهد شد.

۱۵ آوریل ۲۰۱۵

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 + 1 =