یادداشتی کوتاه به بهانۀ قتل رفیق شاهرخ زمانی
زمان تقریبی مطالعه متن ۲ دقیقه
چه خوب میشد گرایش فرصتطلبانهای که امروز شاهرخ را «پرچم طبقۀ کارگر» میداند، مشخص میکرد که طی سالهای گذشته چه موضعی نسبت به این «پرچم» داشت و به راستی پس چرا زیر آن نرفت؟ برای شاهرخ مسألۀ تدارک حزب انقلابی یک حرف نبود، دغدغهای روزمره بود و همین چنان سطحی از انگیزه را ایجاد میکرد که از داخل زندان در دفاع از لنینیسم با کسانی دست به یقه شود که به طور سیستماتیک از تریبون دانشگاه تهران گرفته تا بهمان نشریه و مجله، به گونهای در تخریب لنینیسم قلم میزدند که گویی چنین وظیفهای بر عهدهشان گذاشته شده. مرگ شاهرخ، یا درستتر بگوییم قتل عمد شاهرخ، پیامد جایگاهی بود که وی در جنبش کارگری یافته بود. شاهرخ اهل ساختن بود و سازماندهی، این مهمترین ویژگی او در وضعیت کنونی جنبش و دستِ بالای انواع گرایشهای رفرمیست بود. هشدارهای مکرر او به خطر بالقوۀ گرایش راست جنبش کارگری و تأکید لحظه به لحظه بر «تنگ بودن وقت» برای مقابله با این جریان، کم برایش دشمن نتراشیده بود. بیدلیل نبود که فردی از «فعالین» کارگری، به یکی از همبندی های شاهرخ ندا داده بود که از شاهرخِ «رادیکال» فاصله بگیرد تا بلکه زودتر آزاد شود. و باز هم بی دلیل نبود که کمترین سهم از «کمکهای مالی» به او تعلق میگرفت؛ در محافلی بایکوت میشد؛ نوشتههایش بعضاً سانسور میشد؛ حتی کوچکترین فعالیت های حمایتی از او در ایران هم پوشش خبری نمییافت. شاهرخ درست در نقطۀ مقابل کسانی بود که تنها تا سرفصل «حزب انقلابی»، لنینیست بودند و تمام وقت و انرژیشان در حوزههایی تلف میشد که ملایمترین و مؤدبانهترین توصیف شاهرخ از آن «خُرده کاری» و «رفرمیسم» بود. وجهۀ انقلابی شاهرخ همان چیزی است که امروز در گیر و دار تلاشهای رقت بار گرایش راست جنبش برای مصادرۀ شاهرخ، باید زنده نگاه داشته شود. و این میراثی است که با آن کارهای بسیاری داریم.
آ. نوبخت