مشاهداتی از یک سفر به کوبا

زمان تقریبی مطالعه متن ۴ دقیقه

برگردان: آرام نوبخت

«خوزه»، راننده تاکسی ای است که در هاوانا کار می کند. وقتی می خواهد از نارضایتی اش نسبت به وضعیت کشور و سایر مسائل بگوید، صدایش را پایین می آورد و از من می خواهد که محتاط باشم. نمی خواست هیچ کسی بیرونِ تاکسی حرف هایی را که مجبور بود بزند بشود.

این مرد فربۀ ۳۰ ساله، زمانی برای این که مهندس مخابرات شود درس خوانده بود؛ آهی می کشد و می گوید: «این “برگ برنده” را داشتم که هر چیزی می خواهم بخوانم و الآن هم این کار را انتخاب کردم». می گوید برای رفع مشکلی که به هیچ وجه مختص کوبا نیست، یعنی نبود شغل، این تنها راهی است که می توانسته پیدا کند. او با ۶۰۰ پزو این ماشین را خرید. می گوید که «راننده بودن یا باز کردن کافه به مراتب سودآورتر از کار در حوزه ای هست که برایش درس خوانده ای». راه دیگر کسبِ درآمد بالاتر، اما مشکل تر، کار برای دولت هست، منتها آن طور که «خوزه» توضیح می دهد، «هر کسی که برای دولت کار می کند، از جیب دولت می زند».

در همان حال که با تاکسی اش گشت می زنیم، از پنجره به بیرون نگاه می کنم و می بینم که کوبا، دست کم در ظاهر امر، تفاوت فاحشی با باقی امریکای لاتین ندارد. ثروت و فقر در این جزیره، درست مانند هر کشور دیگر منطقه، همزیستی دارند.

با این حال بزرگ­ترین اختلاف، این است که وانمود می شود رژیم کنونی کوبا، بیانگر یک بدیل سوسیالیستی است.

تقریباً پنج دهه پیش، یک جریان فرصت طلب در انترناسیونال چهارم- این حزب جهانی انقلاب سوسیالیستی- با استقبال از تغییراتی که انقلاب کوبا برای کشور در برداشت و معرفی آن به عنوان شکلی جدید از سوسیالیسم که دیگر الزامی به مشارکت انقلابی فعال طبقۀ کارگر ندارد، به چنین برداشتی از کوبا به عنوان بدیل سوسیالیستی دامن زده بود.

کمیتۀ بین المللی انترناسیونال چهارم، علیه این گرایش (پابلوئیسم) و ادعاهای آن دربارۀ تبدیل کوبا به یک دولت «کارگری» سوسیالیستی، به جنگی شدید و اصولی دست زد. در دورۀ پر تب و تابی که گرایش های فرصت طلب خود را با کاستروئیسم و چه گوارا و تاکتیک های چریکی او انطباق می دادند، کمیته از اصول حقیقی مارکسیسم دفاع کرد.

زمانی که در کوبا بودم، تصمیم گرفتم که خودم نتیجۀ نهایی «راه کوبایی سوسیالیسم» را که جریان پابلوئیسم برای کلّ امریکای لاتین تبلیغ کرده بود، ببینم. راهی که یک نسل کامل از جوانان امریکای لاتین را «با این وعده به مسلخ فرستاد که کلّ آن چه برای سرنگونی حکومت ها و پایان ستم اجتماعی نیاز است، شهامت است و تعدادی سلاح» (به قول «بیل فان آوکن» در مقالۀ «کاستروئیسم و سیاست ناسیونالیسم خرده بورژوایی»).

«خوزه» گفت: «این جا شهر میرامار است». این شهر در حاشیه های هاوانا، مهد اکثر هتل های پنج ستارۀ هاوانا است. از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی و آغاز «رژیم ویژه»، توریسم یکی از منابع اصلی درآمد کوبا را شکل می دهد. خوزه می گوید: «توریسم شغلی هست که همه دنبالش هستند، منتها رسیدن به آن خیلی سخت هست؛ باید چند زبان بدانی و سابقۀ کیفری نداشته باشی». خوزه می گوید که زبان های ایتالیایی و آلمانی را به طور سلیس حرف می زند.

برخی از این هتل ها متعلق به دوره ای هستند که امریکا کشور را به تفریحگاه خصوصی خود تبدیل کرده بود. گانگسترهای افسانه ای مثل «مِیِر لانسکی» و «لوچیانوی خوش شانس»، برای تبدیل جزیره به یک «کازینوی غول پیکر شناور» سرمایه گذاری کردند.

امروز، به نظر می رسد نخبگان حاکم کوبا آرزوی آن سال های وفور و سرمایه گذاری بی پایان را دارند. کابارۀ مشهور «Club Tropicana»- کازینویی که سابقاً مافیا اداره می کرد- بازسازی شده، و با آن گروه خوانندگان و رقاص های استثنایی و با استعدادش، به یکی از جاذبه های اصلی هاوانا تبدیل شده است.

«خوزه» به من می گوید: «کلی سرمایه گذاری از طرف اسپانیا، ایتالیا و اروپای شرقی می شود». می پرسم «چین چه طور؟». پاسخ می دهد «آره، چین هم هست. خیلی از ماشین های آن ها وارد می شود».

«میرامار» را ترک کردیم و به «هاوانای قدیم» رفتیم. ساختمان های قدیمی و فرسوده ای که در آستانۀ ریزش هستند، به چشم می خورند. «خوزه» توضیح می دهد که این خیابان ها «خوب نیستند». باز هم تقریباً هیچ چیزی نیست که بتواند این مناظر فقر شهری را از سایر کشورهای امریکای «سرمایه داری» متمایز کند.

دستاوردهای ناسیونالیستی محدود انقلاب که از سقوط اتحاد جماهیر شوروی جان سالم به در برد- دستاوردهایی که از سوی «پابلوئیست»ها هم­چون جزئی از خصلت «سوسیالیستی» رژیم ستایش می شد- بیش از پیش و توأمان با آشکار شدن ضدّ انقلاب اجتماعی اروپای غربی و امریکا، دارند ناپدید می شوند. «خوزه» اکنون با من دربارۀ سهمیه بندی های ناکافی مواد غذایی صحبت می کند که ماهانه عرضه می شوند: یک کیسه لوبیا، یک کیسه برنج، و یک بطری شیر و چند چیز دیگر. می پرسم: «اما بابتش که نباید چیزی پرداخت کنی؟». پاسخ می دهد: «نه، نباید پرداخت کنی» و ادامه می دهد «قیمت گوشت گاو سرسام آور است».

به مقصد می رسیم: «موزۀ انقلابی». قبلاً این ساختمان مقرّ کاخ ریاست جمهوری بود و هنوز آثار سوراخ های گلوله بر روی دیوارهای مرمری ورودی به چشم می خورند. این نشان می دهد که در دورۀ «فولخنسیو باتیستا»، آخرین حاکم پیش از کاسترو، گروه های ناسیونالیست کوبایی در تلاش برای سرنگونی او از طریق حملات نظامی به دفاتر حکومتی و ارتش بوده اند. البته اقدامات چریکی کاسترو تنها مواردی نبودند که در کوبا رخ دادند.

این «موزه»، متشکل از چند اتاق که داستان تدارک دیدن و به سرانجام رسیدن انقلاب کاسترو را به روایت اسناد، روزنامه ها و اشیای به جای مانده از آن دوره توضیح می دهد، در واقع ابزار دیگری است برای مخدوش کردن دوره ای که کوبایی ها اکنون، به طور قابل درکی، با سکوت سرشار از بی حوصلگی به آن واکنش نشان می دهد.

با این حال یک جنبۀ قابل توجه در موزه بود: در تمامی این اتاق ها، غیاب کامل هرگونه اشاره و ارجاع به مارکسیسم، به عنوان تئوری و عمل، در تدارک سرنگونی دولت به دست فیدل کاسترو و چریک هایش به چشم می خورد. یک تحلیل طبقاتی واقعی از انقلاب کوبا، هرگز در این رویدادها کوچک­ترین گواهی دالّ بر آن نخواهد یافت که رهبری «جنبش ۲۶ ژوئیۀ» کاسترو، قصد داشته سلاح نظری مارکسیسم را برای سرنگونی دیکتاتوری باتیستا و تسخیر قدرت در اختیار طبقۀ کارگر کوبا قرار دهد.

از این نظر، «پابلوئیست ها» خصلت طبقاتی رژیم جدید را پنهان و ادعا کردند که با یک «واقعیت جدید» رو به رو هستیم؛ این که رهبران غیرپرولتری- چه کسانی مثل پرون، کاسترو و ساندینیست ها و چه مثلاً چاوز در دوران اخیر- می توانند قدرت بگیرند و سپس با اعطای ارگان های قدرت کارگری (یعنی شوراها)، سوسیالیسم را از بالا اجرا کنند. در تاریخِ بیش از ۵۰ سال حاکمیت کاسترو، چنین چیزی هرگز رخ نداد.

«خوزه» می گوید: «وقتی اعتراضی هست، پلیس با لباس شخصی بیرون می آید و با هر چیزی که دارد به جان معترضین می افتد».

پیش از خداحافظی، به من می گوید که در حال انجام کارهای ویزا است تا همراه با خانواده اش به اسپانیا برود. طی ماه های گذشته، راهکارهای جدیدی برای ترک کشور تصویب شده اند. برایش آرزوی موفقیت کردم و از ماشین پیاده شدم.

ا.س

لیما، پرو

۱۸ آوریل ۲۰۱۳

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

+ 49 = 56