کمون پاریس ۱۸۷۱: وقتی کارگران «به آسمان یورش بردند»
نایل مالهالند / برگردان: آرام نوبخت
مبارزات مردمی علیه دیکتاتوری ها و فقر که شمال افریقا و خاورمیانه را درنوردیده اند، کارگران و جوانان منطقه و جهان را به یادگیری از جنبش های انقلابی پیشین تشویق می کنند.
امسال، یادآور ۱۴۰مین سالگرد «کمون پاریس» است، دوره ای که طبقۀ کارگر طی چند هفتۀ کوتاه اما قهرمانانه برای نخستین بار قدرت گرفت. به کلام نامیرای کارل مارکس، توده ها «به آسمان یورش بردند».
کارگران پاریس در شرایطی بسیار پرمخاطره و تا پیش از آن که زیر آوار ضدّ انقلاب متوحش مدفون شوند، به جستجوی بازسازماندهی جامعه، لغو استثمار و فقر برآمدند.
پیشینۀ کمون، درست مانند انقلاب های ۱۹۰۵ و ۱۹۰۷ روسیه، جنگ بود. رژیم درمانده و فاسد «لوئی ناپلئون بناپارت»، امپراتور خودخواندۀ فرانسه، در مواجهه با انحطاط اقتصادی و جنبش کارگریِ بیش از پیش رزمنده، در تاریخ ژوئیۀ ۱۸۷۰ به پروس اعلان جنگ کرد.
به زودی شکست های متوالی در میدان های جنگ فرارسید، که این خود زمینه را برای بروز شورش توده های پاریس مهیا می کرد. «جمهوری سوم» جدید اعلام شد و «حکومت موقت دفاع ملی» شکل گرفت. تشکیل یک گارد ملی نیرومند متشکل از ۲۰۰ هزار نفر، به آن معنی بود که مردم پاریس اکنون مسلح شده بودند. وزرای حامی سرمایه داری در حکومت موقت از پتانسیل نزاع طبقاتی با این نیروها به مراتب بیش از دشمن خود، یعنی پروس، هراس داشتند.
محاصرۀ ۱۳۵ روز پایتخت فرانسه از سوی دو ارتش پروس، شکست های سنگین بیشتر برای ارتش فرانسه و انتشار اخباری مبنی بر مذاکرات «حکومت موقت دفاع ملی» بر سر شروط تسلیم در برابر پروس، به طغیان بخش هایی از کارگران و گارد ملی انجامید.
به رهبری انقلابی کهنه کار، «لوئی اگوست بلانکی» و پیروانش، ساختمان حکومت محلی (اوتل دو ویل) در روز ۳۱ اکتبر تسخیر و متعاقباً «کمیتۀ امنیت عمومی» دایر شد.
«بلانکی» از نفوذ عمیقی در بین چپ و کارگران فعال در پاریس برخودار بود و به داشتن تهوّر و شجاعت ستوده می شد. منتها «بلانکیسم» یک ایدئولوژی سوسیالیستی تخیلی بود که گمان می کرد چند گروه سرّی و مخفی متشکل از توطئه چینان می توانند جاگیزین عمل توده های کارگران شوند. اکثریت کارگران هنوز آمادۀ قیام عیله «حکومت موقت دفاع ملی» نبودند. شورش بی موقع بود و منزوی شد.
مبارزۀ طبقاتی
محاصرۀ وحشتناک شهر ادامه یافت، درست همان طور که مبارزۀ طبقاتی و سرکوب دولتی تداوم داشت. اواخر ژانویۀ ۱۸۷۱، سربازان حکومت به تظاهرکنندگانِ بیرونِ «اوتل دو ویل» تیراندازی کردند. بلافاصله پس از این، «حکومت موقت دفاع ملی» نهایتاً آن چه را که مدت ها پیش برنامه ریزی کرده بود انجام داد: اعلام آمادگی برای تسلیم در برابر رهبری نظامی پروس، «اوتو فون بیسمارک». پروسی ها امتیازات سنگینی را طلب کردند، از جمله دریافت غرامت های هنگفت جنگی و الحاق دو قلمروی «آلزاک» و «لورن شرقی».
به دنبال انتخابات ماه فوریه «آدولف تییر» ارتجاعی، رهبری یک مجمع ملی مملو از سلطنت طلبان و مرتجعین روستایی را به دست گرفت. این مجمع با تهدید به لغو دستمزدهای اکثر گاردهای ملی و درخواست پرداخت فوری اجاره های معوقه و کلیۀ بدهی ها، در تقابل با کارگران پاریس و صاحبان حرفه های کوچک قرار گرفت. این خطر ورشکستگی، همراه با خطر بازگشت سلطنت طلبان و تلافی پروسی ها، منجر به رادیکالیزه شدن دوبارۀ فقرا و اقشار متوسط جامعه شد.
زمانی که کمیتۀ مرکزی «فدراسیون گاردهای ملی» به طور دمکراتیک انتخاب شد، «تییر» تصمیم گرفت که به حکومت بدیلی که در حال ظاهر شدن بود پایان دهد و از این جهت ۲۰ هزار سرباز فرانسوی را برای تسخیر کانتون های استراتژیک در «مون مارتر» در بالای شهر اعزام کرد. با این حال سربازان از فرمان شلیک به جمعیت وسیع کارگران سرپیچی و دو ژنرال را اعدام کردند.
دقیقاً زمان تهاجم برای گارد ملی فراسیده بود. «تییر» و حکومت او از پاریس به «ورسای» گریخته بود. ارتش داشت حول خطوط طبقاتی از هم می پاشید. اما کمیتۀ مرکزی تحت نفوذ چهره های محافظه کار و مردد و بدون یک برنامۀ سوسیالیستی روشن و تاکتیک ها و استراتژی مدوّن، از جلب سربازانی که مشغول عقب نشینی بودند و پایان دادن به مقاومت «ورسای» ناتوان ماند.
رهبران گارد ملی، انتخاباتی را برای یک تشکیل یک کمون، بر اساس حق رأی عمومی مردان در هر محله، سازمان دادند که در تاریخ ۲۶ مارس برگزار شد. کمون پاریس یادآور کمونی بود که در دورۀ انقلاب فرانسه (۱۷۹۲) شکل گرفته بود و ارگان کنترل مردمی به شمار می رفت.
اعضای کمون ۱۸۷۱، منتخب و در هر زمان قابل عزل و نصب بودند. تقریباٌ نیمی از اعضای منتخب را کارگران ماهر شکل می دادند، در حالی که مابقی شامل پزشکان و حسابداران و خبرنگاران رادیکال طبقۀ متوسط می شدند. کارل مارکس در این باره نوشت: «این نخستین انقلابی بود که در آن طبقۀ کارگر آشکارا به عنوان تنها طبقۀ قادر به ابتکار عمل اجتماعی به رسمیت شناخته شد…»
کمون با ۹۰ عضو، از جمهوری خواهان چپ مختلف و همین طور شمار قابل توجهی از اعضای «انجمن بین المللی کارگران« (انترناسیونال اول) شکل گرفته بود.
پرودون
علاوه بر بلانکیست ها، پیروان «پییر ژوزف پرودون» هم بودند. پرودون مخالف سرمایۀ بزرگ و مدافع خُرده مالکی، تعاونی های مردمی و بانک های دادوستد بود. به این ترتیب قرار بود کارگران «ابزار تولید را به دست گیرند» و بتوانند در یک «بازار عادلانه» عمل کنند.
مارکس در انترناسیونال اول علیه ایده های آنارشیستی پرودون و این توهم که سرمایه داری می تواند از طریق رفرم واژگون شود دست به نبرد زد. پرودون نقش تاریخی طبقۀ کارگر (به خاطر اندازه، توان و آگاهی جمعی اش) در لغو سرمایه داری را درک نمی کرد و از این رو حاکمیت دمکراتیک طبقۀ کارگر در دورۀ گذار به سوی سوسیالیسم و یک جامعۀ بی طبقه را رد می کرد.
با وجود محدودیت ها و سردرگمی رهبران کمون، رفرم های اجتماعی و اقتصادی دامنه دار و گسترده ای تصویب شدند. خدمت سربازی اجباری ملغا شد و جای خود را به گارد ملی شهروندان مسلح داد. دستمزدهای اعضای کمون برای جلوگیری از جاه طلبی و بروکراسی محدود گشت. انترناسیونالیسم ذاتی کموناردها، در این شعار مردمی نقش بست که: «پرچم کمون، پرچم جمهوری جهانی است».
کلیسا و دولت از یک دیگر جدا شدند. مذهب دیگر در مدارس آموخته نمی شد. مالکیت کلیسا ملغا گشت.
رفرم های اقتصادی شامل الغای دفاتر به کارگماری کارگران و کارشبانۀ نانوایان می شد. دکان های نزول خواری تعطیل شدند. برای دوره ای بدهی ها لغو شدند. کارخانه های متروکه ای که صاحبان شان گریخته بودند، به تسخیر انجمن ها و تعاونی های کارگری در آمدند. امید می رفت که محیط های کار به یک «اتحادیۀ بزرگ» واحد تبدیل شوند.
با این حال انقلاب در میانۀ راه متوقف شد. بخش های تعیین کنندۀ اقتصاد دست نخورده رها شدند. رهبران کمون در ملی سازی «بانک فرانسه» شکست خوردند. به همین ترتیب نتوانستند روزکار هشت ساعته را به عنوان نخستین گامی که به کارگران زمان برای مشارکت در ادارۀ جامعۀ جدید را می دهد، معرفی کنند.
کمون زمان اندکی برای عملی کردن سیاست های خود داشت. طبقات حاکم فرانسه و پروس، از ترس گسترش انقلاب به فرانسه و اروپا، اکنون در برابر دشمن مشترک خود متحد شدند: طبقۀ کارگر شورشی.
ارتش فرانسه با بمبارن های مداوم، پاریس را محاصره کرد. «تییر» برای خریدن وقت و تدارک دیدن یورش نهایی خود، به دروغ تمایل به مذاکره نشان داد. رهبران کمون در برابر این شبیخون، دشمن طبقاتی را دست کم گرفتند و رویکردی تدافعی اتخاذ کردند.
به دنبال تلفات سنگین اوایل آوریل، ارتش فرانسه که از طرف ارتش اشغالگر پروس اجازۀ عبور یافته بود، نهایتاً در ۲۱ مه وارد پاریس شد. هشت روز قتل عام وحشتناک از پی آمد.
نزدیک به ۳۰ هزار مرد، زن و کودک به قتل رسیدند. ۳۸ هزار نفر زندانی شدند. تا ۱۵ هزار نفر اخراح شدند. «تییر» مصمم به نابودی فیزیکی پیشروترین بخش های طبقۀ کارگر و محو خاطرۀ زندۀ کمون بود.
اما «تییر» و طبقۀ حاکم سرمایه دار در این مورد آخر کاملاً شکست خوردند. مارکس و انگلس به تفصیل دینامیسم کمون را- به عنوان یک «نقطۀ عزیمت جدید با اهمیتی جهانی»- مطالعه کردند و خاطر نشان کردند که طبقۀ کارگر برای قدرت گیری نمی تواند به دستگاه دولت سرمایه داری اتکا کند- بلکه در عوض می بایست آن را بشکند و دولت خود را بسازد.
لنین و تروتسکی از رهبران انقلاب پیروزمند ۱۹۱۷ روسیه، بیش از هر چیز به این نتیجه رسیدند که کمون پاریس به دلیل فقدان یک حزب انقلابی طبقۀ کارگر شکست خورد. چنین حزبی ریشه های عمیقی در میان طبقۀ کارگر و جوانان دارد، و با بررسی درس های جنبش های بین المللی، از پیش برای نبرد قدرت تدارک می بیند.
امروز طبقۀ کارگر فرانسه، اروپا و جهان به طور بی حسابی نیرومندتر از آن چیزی است که در سال های ۱۸۷۱ یا ۱۹۱۷ بود. امسال سرنگونی «بن علی» و «مبارک» در تونس و مصر، با مداخلۀ تعیین کنندۀ طبقۀ کارگر صورت گرفت.
اما این انقلاب ها تاکنون تنها به بخشی از اهداف خود دست یافته اند، بدون آن که توانسته باشند حقوق دمکراتیک واقعی و ماندگار را تضمین کنند یا به تغییر اقتصادی و اجتماعی بنیادینی دست یابند.
همان طور که تجربۀ تاریخی کمون پاریس نشان داد، بنا کردن سازمان های مستقل و توده ای طبقۀ کارگر، مسلح به سیاست های سوسیالیستی، برای تحقق آمال کارگران آفریقای شمالی و خاورمیانه و سرتاسر جهان حیاتی است.
۹/۵/۲۰۱۱