امپریالیسم چیست؟
لنین جزوۀ تأثیرگذارِ «امپریالیسم به مثابۀ بالاترین مرحلۀ سرمایهداری» را در سال ۱۹۱۶ و در بحبوحۀ سلاخیها و کشتارهای جنگ جهانی اول به نگارش درآورد. گاهی تعریف خیلی فراخی از امپریالیسم به معنی سلطۀ دولتهای قدرتمندتر بر دولتهای ضعیفتر به دست داده میشود. اما بنای امپراتوری و استعمارگری و رقابت نظامی از همان زمانی وجود داشته که دولتها وجود داشتهاند.
برعکس تعریف لنین از امپریالیسم یک تعریف تاریخاً معین بود. برای لنین امپریالیسم از آن رو متمایز بود که نماینده و محصول یک عصر جدید در توسعۀ سرمایهداری به شمار میرفت.
ترکیب درونی سرمایهداری در سالهای حول و حوش طلوع قرن اخیر به سرعت دستخوش تغییر شده بود. سرمایهداری در امریکا و آلمان و بریتانیا و ژاپن و فرانسه در پاسخ به بحران اقتصادی مایل بود بیشتر به زیر سلطۀ انحصارهای عظیم دربیاید.
لنین مستنداً نشان داد که چگونه شرکتهای کوچکتر- از نوع بنگاههای خصوصیای که کارل مارکس در تحلیل خود از سرمایهداری دربارهشان نوشته بود- جای خود را به ابرشرکتهای مسلط بر کلّ بازارها دادند. ثروت و سرمایه و قدرت در دستان کسان کمتر و کمتری باقی ماند.
لنین نوشت «اگر لازم بود مختصرترین تعریف ممکن از امپریالیسم داده شود، میبایست میگفتیم که امپریالیسم عبارت است از مرحلۀ انحصاری سرمایهداری». بنابراین در همان حال که رقابت در سطح ملی به واسطۀ ادغامها و ورشکستگیها و گرایش به سوی انحصار کاهش یافت، اما در سطح بینالمللی وحشیانهتر از قبل افزایش یافت. کسبوکارها برای تضمین امنیت منافع خود مستلزم قدرتِ سازمانیافته و منابع دولتی بودند.
محاظفت از بازارها و قلمروها و سرمایهگذاریهای شرکتهای خودی، بدان معنی بود که حکومتهای قدرتمندترین کشورها مجبور بودند سنگینتر از قبل روی ارتشهای خود هزینه کنند. توانایی یک دولت به محافظت از منافع ملی خود، وابسته بود به قدرت ارتش و نیروی دریاییاش و این خود وابسته بود به سطح توسعۀ صنعتی کشور.
بنابراین منافع شرکتها و دولت بهطور فزایندهای به یکدیگر پیوند خوردند. همانطور که بوخارین، همکار لنین، خصوصیات این فرایند را تشریح کرد: «توسعۀ سرمایهداری جهانی… به بینالمللیسازی حیات اقتصادی میانجامد؛ حال آنکه درست همین فرایندِ توسعۀ اقتصادی، گرایش به سوی “ملیسازی” منافع سرمایهداری و شکلگیری گروههای “ملی” کوچک اما تا دندان مسلح و آمادۀ پرخاش به یکدیگر در هر لحظه را تشدید میکند».
همانطور که لنین توضیح داد، «گذار سرمایهداری به مرحلۀ سرمایهداری انحصاری، سرمایۀ مالی، مرتبط است با تشدید مبارزه برای تقسیمبندی جهان». از این رو عصر سرمایهداری انحصاری مقارن بود با تقلای جدیدی برای کسب مستعمرات و امپراتوری در سراسر دنیا.
در سال ۱۸۷۶، افریقاییها ۹۰ درصد قلمروی افریقا را کنترل میکردند. اما تا سال ۱۹۰۰، اروپاییها بودند که ۹۰ درصد قلمرو افریقا را در کنترل خود داشتند. لنین این پدیده را چنین توصیف کرد: «خصلت ویژۀ این دوره، عبارت است از تقسیم نهایی جهان؛ البته نه بدان معنا که یک تقسیم جدید ناممکن است… بلکه به این معنی که سیاست استعماری کشورهای سرمایهداری، تسخیر قلمروهای اشغالنشدۀ سیارۀ ما را کامل کرده است. برای نخستین بار جهان تماماً تسهیم شده است، به طوری که در آینده تنها بازتقسیم ممکن است».
تئوری لنین یک نظام اقتصادی و مالی و نظامی جهانی را به تصویر میکشید که قدرتهای امپریالیستی برای سلطه بر دنیا و تقسیم آن میان خودشان در رقابت بودند. قدرتهای بزرگ نه فقط برای تسخیر ملل کمتر نیرومند، بلکه همچنین برای نبرد بر سر تقسیم جهان میان خودشان، ارتشهایشان را به گوشه و کنار دنیا گسیل کردند.
به این ترتیب رقابت اقتصادی مسالمتآمیز با روشهای دیپلماتیک و سیاسی، راه را به روی رقابت نظامی و جنگ میگشاید. لنین این فرایندِ رقابت اقتصادی و نظامی میان قدرتهای بزرگ و سلطهشان بر کشورهای کمتر توسعهیافته را امپریالیسم خواند.
لنین نوشت که «سرمایهداری به یک سیستم جهانیِ ستم استعماری و خفگی مالی اکثریت مطلق مردم به دست مشتی کشور “پیشرفته” بالغ شده است و این “تاراج” بین دو یا سه غارتگر قدرتمند جهانی که تا دندان مسلحاند تقسیم میشود: امریکا و بریتانیای کبیر و ژاپن، که کلّ دنیا را به جنگ خود بر سر تقسیم غنائمشان میکشانند».
لنین در جمعبندی اشاره کرد که تقلای امپراتوریها و درگیری میان قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی اول، نتیجۀ مستقیم و تنها پیامد ممکن توسعۀ سرمایهداری بود.
رویکرد لنین بر خلاف استدلالی بود که کارل کائوتسکی، از رهبران سوسیالیست برجستۀ پیش از جنگ جهانی اول مطرح کرده بود. کائوتسکی مدعی بود که خودِ سرمایهداران میتوانستند از این جنگ- و جنگهای آتی- جلوگیری کنند. کائوتسکی نوشت که «از جنگ جهانی اول به این سو، حتی از منظر خودِ طبقۀ سرمایهدار هم دیگر هیچ ضرورتی برای تداوم مسابقۀ تسلیحاتی- به استثنای برخی منافع ویژۀ تسلیحاتی- وجود ندارد» و «برعکس اقتصاد سرمایهداری را مشخصاً همین مناقشات تهدید میکنند. هر سرمایهدارِ دوراندیشی امروز باید همقطاران را خود را فرابخواند که: سرمایهداران سراسر جهان، متحد شوید!»
کائوتسکی معتقد بود که جنگ امپریالیستی محصول سیاست بدی بود که بخش قلیلی از طبقۀ سرمایهدار انتخاب کرده بودند.
جای تعجب نداشت که لنین چشم امید به دزدان سرگردنه نداشت که سیستم را سر و سامان دهند. او استدلال کرد که طبقات حاکم جهان- به قول مارکس «باند برادرانِ دشمنِ هم»- در صورت امکان با یکدیگر دست میدهند و در صورت ضرورت وارد جنگ میشوند.
خطّ سیر توسعۀ سرمایهداری به آن معنا بود که جنگ به یک ویژگی محوریتر و اجتنابناپذیرترِ نظام جهانی مبدل خواهد شد.
بنابراین از نظر لنین تنها یک انقلاب سوسیالیستی بینالمللی میتوانست به بربریت برخاسته از رقابت سرمایهداری پایان دهد.
به قول لنین «جنگ امپریالیستی، منادی عصر انقلاب اجتماعی است» و «تمام شرایط عینی دوران اخیر، مبارزۀ تودهای انقلابی پرولتاریا را در دستور روز قرار دادهاند».
لنین نتیجه گرفت که مهمترین وظیفۀ سوسیالیستها عبارت است از «گستردن آگاهی انقلابی کارگران؛ به صف کردنشان در مبارزۀ انقلابی بینالمللی؛ ترویج و تشویق هر اقدام انقلابی؛ و انجام هرکار ممکن برای تبدیل جنگ امپریالیستی میان مردمان به یک جنگ داخلی طبقات ستمدیده علیه ستمگران، جنگی برای خلعید طبقۀ سرمایهدار و برای تسخیر قدرت سیاسی به دست پرولتاریا و تحقق سوسیالیسم».
رویکرد لنین در قبال مبارزۀ مردم بخشهای تحت استعار قدرتهای بزرگ جهان کیفیتاً متفاوت با موضع اکثر سوسیالیستهای پیش از جنگ بود. قدرتهای بزرگ در هجوم خود برای بنای امپراتوریها مشغول درهمشکستن و لگدمال کردن جمعیت جهان در زیر چکمههای خود بودند.
سلطه و اشغال، فلاکتهای بیاندازهای در پی داشت و این خود در عوض منجر به بروز نفرت شدید از اشغالگران خارجی و جرقههای آمال و شورشهای ملی شد، مانند شورش ایرلندیها و هندیها علیه استعارگران بریتانیایی. لنین در برابر برخی دیگر از سوسیالیستهای برجستهای قرار داشت که معتقد بودند این شورشهای ملیگرا مانعی در برابر انقلاب سوسیالیستی هستند.
در عوض لنین درک میکرد که چهطور این شورشها علیرغم سلطۀ ایدههای ناسیونالیستی، از محتوای دمکراتیک برخوردارند و میتوانند ضربهای به نظام امپریالیستی در کلیت خود باشند. لنین نوشت «تصور اینکه انقلاب اجتماعی بدون شورش ملل کوچکتر مستعمرات و اروپا و بدون خیزشهای انقلابی بخشی از خردهبورژوازی علیرغم همۀ پیشداوریهایش امکان پذیر است… به معنی زیر پا گذاردن انقلاب اجتماعی است. {برخی تصور میکنند} یک ارتش یک سو صف میکشد و میگوید “ما خواهان سوسیالیسم هستیم” و دیگری هم سوی دیگری میایستد و میگوید “ما هم مدافع امپریالیسم” و به این ترتیب انقلاب اجتماعی رخ میدهد! هرکسی که یک انقلاب اجتماعی خالص را انتظار داشته باشد هرگز زنده نخواهد ماند که آن را ببیند».
حمایت از حقّ تعیین سرنوشت به دست خود برای مردم ملل تحت ستم، مطلقاً حیاتی بود؛ چرا که به آن معنی بود که کارگران در کشورهای امپریالیستی میبایست به لحاظ ایدئولوژیک از طبقات حاکم خود گسست کنند. بدون این، همبستگی بینالمللی واقعی در بین استثمارشدگان و ستمدیدگان تمامی کشورها ناممکن خواهد بود. به همین دلایل لنین گفت که کارگران کشورهای امپریالیستی باید با جنبشهای رهایی ملی مستعمرات در برابر امپریالیسم ائتلاف کنند.
دینامیسم امپریالیسم که لنین تحلیل کرد هنوز نیز وجود دارد. رویکرد او همچنان بهترین چهارچوب را برای درک امپریالیسم به دست میدهد و ابزاری اساسی است برای انقلابیون امروز.