ریشهها و پیامدهای کشتار تیانآنمن (بخش سوم و پایانی)
جان چان/ترجمه و تلخیص: آرام نوبخت
تا روز ۳ ژوئن ۱۹۸۹ صحنه برای زورآزمایی میان رژیم استالینیستی و طبقۀ کارگر چیده شده بود. حزب کمونیست چین به سربازان «ارتش رهاییبخش خلق» که از سایر استانها آورده شده و در حالت آمادهباش بودند، دستور داد که میدان تیانآنمن را با هر ابزاری که لازم میبینند از حضور معترضان پاک کنند. درگیریهای خونینی از پی آمد. کارگران غیرمسلح و حامیانشان سعی کردند که در برابر سربازان مسلح به مسلسل و تانک، از سنگرهایشان در مسیرهای اصلی منتهی به مرکز شهر دفاع کنند.
حملۀ «ارتش رهاییبخش خلق» رسماً مستند شد. در گزارش فرماندهی حکومت نظامی، یکی از خونینترین صحنههای مربوط به ناحیۀ «موکسیدیِ» پکن در عصر سوم ژوئن ۱۹۸۹ چنین تصویر شده بود:
« ساعت ۹:۳۰ شب سربازان از شرق به سمت میدان پیشروی کردند و با اولین مانع خود در گونگژوفن روبهرو شدند. در اینجا دانشجویان و شهروندان مسیر را بسته بودند. یکی از جوخههای ضدشورش اقدام به شلیک گاز اشکآور و گلولۀ پلاستیکی به سمت جمعیت کرد. ابتدا مردم عقبنشینی کردند، اما سپس متوقف شدند. جوخۀ ضدشورش با پرتاب بیشتر گاز اشکآور و گلولۀ پلاستیکی به جلو حرکت کرد. جمعیت باز هم عقبنشینی کرد، اما خیلی زود متوقف شد. سربازان به نشانۀ هشدار به شلیک هوایی ادامه دادند، اما مردم علائمی از ترس از خود نشان ندادند. فاصلۀ گونگژوفن تا موزۀ نظامی در خیابان بیفنگوو و موکسیدی کمتر از دو کیلومتر است، اما به خاطر مداخۀ شهروندان پیشروی سربازان آهسته بود…
شهروندان با باور به اینکه سربازان از تیراندازی مستقیم اجتناب خواهند کرد، هرچه بیشتر جسورتر میشدند. ساعت ۱۰:۱۰ شب دهها هزار تن در خیابان بیفنگوو با تشکیل یک دیوار انسانی مانع سربازان شدند؛ هر دو طرف در فاصلهای بیست تا سی متری با هم چهره به چهره شدند. برخی شهروندان به پرتاب سنگ و اشیای دیگر ادامه دادند. افسر فرمانده با استفاده از میکروفون از شهروندان و دانشجویان خواست که متفرق شوند و به سربازان اجازۀ عبور بدهند. اما وقتی چنین نشد، تصمیم گرفت که از زور استفاده کند تا بتواند سربازانش را به موقع به موضعشان برساند. پیاده نظام، جلوتر حرکت میکرد و با تیراندازی هوایی راه را باز میکرد. سپس سربازان (که دو صف اول در وضعیت نشسته به زانو و باقی پشت سرشان در وضعیت ایستاده قرار داشتند) سلاح خود را به سمت جمعیت نشانه گرفتند. در حدود ساعت ۱۰:۳۰ شب و در شرایطی که از زمین و آسمان سنگ پرتاب میشد، سربازان تیراندازی کردند».
وقتی معترضان فهمیدند که سربازان مشغول شلیک مستقیم هستند، برای دور بعدی نبرد به سرعت به سمت پل «موکسیدی» عقبنشینی نکردند (۱۳).
گزارش دیگری از وزارت امنیت کشور چنین ادامه میداد:
«در پل موکسیدی سربازان یکبار دیگر متوقف شدند، چرا که شهروندان و دانشجویان اقدام به پرتاب آجرهایی که از پیش تهیه کرده بودند میکردند. تعدادی از اعضای بریگاد ضدشورش با باتوم به سمت پل یورش بردند. در اینجا با آجرهای شکستهای که مثل باران بر سرشان میبارید مواجه شدند. بریگارد به عقب رانده شد. سپس سربازان عادی صف به صف به سمت پل هجوم بردند… و سلاحشان را به سمت جمعیت گرفتند. سربازان سپس گاهی اقدام به تیراندازی هوایی و گاهی شلیک مستقیم به سمت جمعیت کردند. مردم روی زمین دراز کشیدند. هر بار که تیراندازیها شروع میشدند، شهروندان روی زمین چمباتمه میزدند و هر بار که صدای تیراندازی قطع میشد دوباره میایستادند. شهروندان که آهسته آهسته توسط ارتش عقب رانده میشدند، هر بار سر موضع خود میایستادند و فریاد میزدند: فاشیستها! حکومت اوباش! آدمکشها!» (۱۴).
سربازان بعد از اینکه پل را رد کردند، باز هم با مقاومت مردم روبهرو شدند:
«سربازان اتوبوسهای برقی و سایر موانع را از سر راه برمیداشتند. سپس یکبار دیگر سلاحشان را به سمت معترضان نشانه رفتند. برخی سربازان که در معرض برخورد سنگ قرار گرفته بودند، کنترل خودشان را از دست دادند و به هر کسی که “فاشیست” خطابشان میکرد یا سنگ و آجر به سمتشان میانداخت، شلیک میکردند. دستکم صد شهروند و دانشجو به خاک و خون کشیده شدند؛ بسیاریشان را سایر دانشجویان و شهروندان سریعاً به بیمارستان فوکسینگ در آن حوالی انتقال دادند.
صدای هلیکوپترها و رگبار مسلسل در خیابانها باعث شد تا خیلی از شهروندان ساکن بلوار فوکسینگمِنوِی دم پنجرهها بیایند و سربازان را نفرین و اشیایی به سمتشان پرت کنند. در کلِ مسافت ۵۰۰ متریِ میان موکسیدی و ساختمان فدراسیون اتحادیههای کارگری سراسری چین صدای کمانه کردن گلوله از ساختمانها به گوش میرسید» (۱۵).
پس از آنکه پیاده نظام موانع را از سر راه برداشت، کامیونهای ارتش و خودروهای زرهیای که حامل سربازان بیشتری بودند به سمت میدان تیانآنمن حرکت کردند. سربازان همچنان به معترضانی که مشغول ساخت موانع جادهای بودند شلیک کردند. «تا آخر پل و در نزدیکی ایستگاه مترو، دوازده پشته از اجساد و زباله وجود داشت. پیکر کشتهشدگان و مجروحان مرتباً به جلوی درب بیمارستان فوکسینگ انتقال داده میشد… عملاً هر کسی که در بیمارستان فوکسینگ بود، داشت با صفات “فاشیست” و “حیوان” عاملان این کشتار خونین را لعن و نفرین میکرد» (۱۶).
ارتش نهایتاً تا ساعت ۵:۴۰ بامدادِ روز ۴ ژوئن میدان را پاکسازی کرده و هزاران نفر از معترضان را بیرون رانده بود. یک یگان نیروهای ویژه به مقر «فدراسیون مستقل کارگران» حمله برد و بین ۲۰ تا ۳۰ کشته برجای گذاشت. سپس تانکها از روی معترضانی که به قدر کافی سرعت فرار نداشتند رد شدند و آنها را له کردند.
کارگران و دانشجویان که از این سرکوب خونین به خشم آمده بودند بلافاصله در ۶۳ شهر دست به اعتراضات هماهنگ زدند. طی پنج روز بعد، تظاهراتها به ۱۸۱ شهر گسترش یافت و کارگران برای مقابله با سرکوب نظامی احتمالی اقدام به ایجاد موانع جادهای کردند. روز ۵ ژوئن ۱۲۰۰ اتوبوس و وسیلۀ نقلیه ۱۲۲ چهارراه اصلی را مسدود کردند و به این ترتیب عبور و مرور در شانگهای به تعلیق درآمد. «در حومۀ شهر کمتر از یک سوم کارگران کارخانه سر کار حاضر شدند. عملیات راه آهن به خاطر بسته شدن راه آهن در پنج نقطه مختل شد. مقامات شانگهای مجبور بودند که برای آرام کردن کارگران علناً وعده بدهند که اجازۀ ورود ارتش به شهر را نخواهند داد» (۱۷).
پیامد
وضعیت به قدری متشنج بود که رژیم در ابتدا هرگونه مرگ شهروندان را منکر شد. تلفات رسمی هنوز فقط ۲۴۱ کشته شامل سربازان اعلام میشود، اما این رقم معتبر نیست. تحلیلگران مستقل تخمین میزنند که تا ۷ هزار نفر جان خود را از دست دادند، هرچند که تلفات واقعی هرگز روشن نخواهد شد. به دنبال این کشتار، سرکوب سراسری علیه بهخصوص کارگران و رهبرانشان از راه رسید. تخمین زده میشود که تنها در ماههای ژوئن و ژوئیه قریب به ۴۰ هزار فعال بازداشت و دهها تن اعدام شدند. به علاوه به همۀ شهروندان پکن فشار آورده شد که در کمپین «انتقاد از خود» بابت حمایت از ناآرامیهای سیاسی شرکت کنند.
این شکست، پیامدهای دامنهداری برای طبقۀ کارگر چین و سراسر دنیا داشت. چین به کارخانۀ نیروی کار ارزان دنیا بدل شد. بقایای دستاوردهای انقلاب ۱۹۴۹ از میان رفت. اکثر بنگاههای دولتی یا حراج شدند یا تعطیل و دسترسی به مسکن و درمان و آموزش عمومی جای خود را به اصل بازار و پولیسازی داد. امروز چین یکی از نابرابرترین کشورهای دنیا است.
تأثیرات این شکست به فراسوی مرزهای چین نیز رفت. در مقطع کشتار، مقاومت طبقۀ کارگر در برابر برنامۀ اصلاحات بازاری رهبران استالینیست شوروی و اروپای شرقی رو به گسترش بود. ماه ژوئیۀ ۱۹۸۹ موج اعتصاب معدنچیان شوروی در واکنش به سقوط استانداردهای زندگی در نتیجۀ سیاستهای «پرسترویکا» آغاز شد. گورباچف از رویدادهای چین به این نتیجه رسید که بوروکراسی شوروی تا پیش از آنکه با قیام و شورش طبقۀ کارگر خودش روبهرو شود، باید به فرایند بازگشت سرمایهداری شتاب ببخشد. بعدتر در سال ۱۹۸۹ دیوار برلین فروریخت و سرآغاز فرایندی شد که به سقوط رژیمهای استالینیستی اروپای شرقی و فروپاشی خود شوروی در سال ۱۹۹۱ و بازگشت سرمایهداری انجامید.
در سراسر کشورهای پیشرفتۀ سرمایهداری نیز برنامۀ نئولیبرالی اوایل دهۀ ۱۹۸۰ به پیشگامی مارگارت تاچر در انگلستان و رونالد ریگان در امریکا، منجر به واکنش اعتراضی طبقۀ کارگر شده بود. اینکه رهبران استالینیست هم به آغوش «بازار آزاد» شتافتند، در حکم تزریق موادّ نیروزا به حکومتهای غربیِ مواجه با موج روبه رشد اعتصابات و اعتراضات بود. مفسران بورژوا از همه طیف پیروزمندانه پایان سوسیالیسم و هرگونه بدیل در برابر بازار سرمایهداری را اعلام کردند.
در واقع فرایند جهانی شدن تولید که باعث تضعیف اقتصادهای بسته و خودکفای شوروی و اروپای شرقی و چین شده بود، نشان از پایان تمام برنامههای رفرمیستی ملی و بحران عمیق کل نظام دولت-ملت بهعنوان بنیان سرمایهداری داشت.
بعد از کشتار میدان تیانآنمن رهبران سیاسی غرب و رسانهها کمی برای معترضان اشک تمساح ریختند و مداوماً تکرار کردند که «کمونیست»های چین جنبش «دمکراسیخواهی» را سرکوب کردهاند. هرچه سرمایهداری جهانی در جستجوی منبع حیاتی نیروی کار ارزان و سود بیشتر به سراغ چینِ «کمونیست» میرفت، به همان نسبت یکی جلوه دادن رژیم استالینیستی چین با کمونیسم نیز مضحکتر میشد.
در واقع شرکتهای عظیم امریکایی و فراملیتی به زحمت میتوانستند خوشحالیشان را از کشتار میدان تیانآنمن پنهان کنند. این کشتار به آنها تضمین میداد که رژیم چین برای محافظت از سرمایهگذاریهایشان از همان روشهای پلیسی سرکوب استفاده خواهد کرد. در دهۀ ۱۹۹۰ سیل سرمایۀ خارجی به چین سرازیر شد و این کشور را به کارخانۀ نیروی کار ارزان اصلی دنیا مبدل کرد. باز شدن درهای چین و همینطور هند و اروپای شرقی و شوروی سابق، نیروی کار جهانی موجود را با دو برابر افزایش به چهار میلیارد نفر رساند و منابع عظیم جدید ارزش اضافی را در اختیار امپریالیسم جهانی قرار داد. در عین حال این منابع وافر نیروی کار ارزان و منضبط، این امکان را به شرکتها میداد که استانداردهای کارگران غرب را هم به شدت تنزل بدهند.
بعد از سال ۱۹۸۹ اصلاحات بازار در چین برای مدت زمان اندکی دستخوش رکود شد، اما این امر تنها به خاطر دورهای از بیثباتی سیاسی بود. سال ۱۹۹۲ به دنبال فروپاشی شوروی «دنگ» قاطعانه وارد شد و از مناطق اقتصادی ویژۀ پررونق جنوب دیدن کرد. ارقام اقتصادی خود سخن میگویند. سال ۱۹۹۲ تولید ناخالص داخلی چین ۱۲ درصد، سال بعد ۱۴ درصد و سال ۱۹۹۴ به میزان ۱۲ درصد صعود کرد. سال ۱۹۹۴ چین ۳۴ میلیارد دلار سرمایۀ مستقیم خارجی جذب کرد که بیش از کل دهۀ نخست بعد از آغاز اصلاحات بازار در سال ۱۹۷۸ بود. از سال ۱۹۹۶ به این سو، چین بیش از هر کشورِ درحالتوسعۀ جهان سرمایهگذاری مستقیم خارجی جذب کرده است.
سال ۱۹۹۷ چین به هفتمین اقتصاد بزرگ جهان بدل شد. یک دهه بعد با گرفتن جای آلمان رتبۀ سوم را به خود اختصاص داد. بهای این رشد خیرهکننده را اما طبقۀ کارگر چین پرداخت، به طوری که در فاصلۀ سالهای ۱۹۹۷ و ۲۰۰۷، سهم دستمزدها از تولید ناخالص داخلی ۱۳.۷ درصد کاهش یافت. در همین دوره سهم سود شرکتها ۱۰.۱ درصد بالا رفت.
«وال استریت ژورنال» سال ۲۰۰۹ دربارۀ کشتار میدان تیانآنمن نوشت: «در واقع سال ۱۹۸۹، نشانگر آغاز مسیر اساساً تغییریافتۀ چین به سوی اصلاحات اقتصادی بود. نتایج این مسیر شگرف بودهاند: چین اکنون دومین ستون اقتصاد جهانی است و با توجه به آسیبپذیری ایالات متحده، بیش از پیش نقشی حیاتی دارد». در این مقاله توضیح داده شده بود که اقتصادهای چین و امریکا اکنون پیوندی ناگسستنی با هم دارند، به طوری که چین بزرگترین اعتباردهنده به امریکا است و در عین حال وابسته به صادرات به بازارهای امریکایی.
صادرات ارزان چین به مهار تورم جهانی کمک کرد و ضمناً به بانک مرکزی امریکا اجازه داد که به سیاست نرخ بهرۀ پایین ادامه بدهند. در عین حال مازاد تجاری عظیم چین به بازارهای مالی امریکا بازگشت تا نرخ مبادلۀ ارز دلار-یوآن را حفظ کند.
چین اما دیگر حاشیۀ امن ندارد و با آب رفتن بازارهای صادراتیاش، در محاصرۀ امواج اقتصادی قرار گرفته است. تمام آن «مزایا»ی عرضۀ نیروی کار ارزان فراوان، ناگهان به کابوس رژیم بدل شده است. چرا که میلیونها کارگر مهاجر در بهخصوص صنایع صادراتی شغل خود را از دست داده و به خیل عظیم بیکاران پیوستهاند.
شرکتهای غربی از کارگران چینی نه فقط برای کاهش دستمزد کارگرانِ کشورهای خود، که همینطور برای شکستن تمرکز کارگران در کارخانهها و سایر محیط های کار بهره بردهاند. این تمرکز سابقاً به کارگران این کارخانهها اجازه میداد که از زور و بازوی خود برای به چالش کشیدن مدیران و حکومت استفاده کنند. اما برنامۀ این شرکتها باعث خلق یک طبقۀ کارگر عظیم در چین شده است. اکنون حزب کمونیست چین با بزرگترین و متمرکزترین طبقۀ کارگر دنیا مواجه است که نیروی اجتماعی عینیاش به مراتب بزرگتر از ساز و برگ دولتی-پلیسی رژیم است.
تمام آن تضادهای منجر به انفجار ۱۹۸۹ امروز نیز در سطحی عالیتر بازتولید شدهاند. صدها میلیون کارگر با دستمزدهای بخور و نمیر مشغول به کارند و با ناامنی مالی دائمی و هزینههای سربه فلک کشیدۀ درمان و مسکن و آموزش خصوصیشده روبهرو هستند. مناسبات بازار در روستاها باعث پیدایش صدها میلیون فقیر روستایی شده که بسیاریشان به درآمد اعضای خانوادۀ شاغل در شهرها وابسته هستند. از سوی دیگر ثروتهای افسانهای در دستان اقلیتی کوچک از نزدیکان به بوروکراسی حزب کمونیست انباشته شده است. به غیر از امریکا، چین بزرگترین تعداد میلیاردرهای دنیا را دارد که بسیاریشان یا عضو حزب کمونیست هستند یا مرتبط با آن.
انفجار دوبارۀ طبقۀ کارگر چین احتنابناپذیر است. فرایندهای جهانی تولید، کارگران چین را با همتایانشان در اقصی نقاط دنیا ادغام کرده است. اغلب حتی آنها به دست یک شرکت امریکایی یا ژاپنی یا اروپایی واحد استثمار میشوند. در عین حال کارگران چین از ابزارهای نیرومند اینترنتی و پیامرسانهای الکترونیک بهرهمند هستند و به این ترتیب قادرند چندین دهه تلاش رژیم استالینیستی حاکم برای ایزوله کردن آنان از برادران و خواهران طبقاتیشان در دنیا را بیاثر کنند.
اما این فرایندهای عینی خود به خود موضوعات سیاسی حساس پیش روی طبقۀ کارگر چین را حل نمیکنند. بلکه باید درسهای تمامی تجارب استراتژیک طبقۀ کارگر بینالمللی در قرن بیستم و از جمله شکست وحشتناک ۱۹۸۹ را هضم کرد.
پایان
پینوشت:
- The Tiananmen Papers, p.373
۱۴. ibid, p.374
۱۵. ibid, p.374
۱۶. ibid, p.375
۱۷. ibid, p.398