ریشهها و پیامدهای کشتار میدان تیانآنمن (بخش دوم)
بخش دوم
«دنگ شیائوپینگ»، صدرِ کمیسیون نظامی مرکزی، در ابتدا ضدیتی با اعتراضات دانشجوییِ اواسط آوریل نداشت. «جائو زیاپینگ»، دبیر حزب کمونیست چین، حتی تا جایی پیش رفت که با اطلاق صفت «مهینپرستانه» به تظاهرات، بر آن مهر تأیید بزند؛ امری که به کارگران جسارت بیشتری بخشید تا مطالبات خودشان را فریاد بزنند.
در استان «شانکسی»، بهعنوان نمونه، ۱۰ هزار نفر که بسیاریشان کارگر بودند روزانه در مقابل دفتر حزب کمونیست در این استان تجمع میکردند تا نه فقط دربارۀ مرگ «هو یائوبانگ» که همینطور مسائل اجتماعی مثل تورم و دستمزد و مسکن بحث کنند. پیامد اعتراضات به نحوی بود که روز ۲۵ آوریل وزیر دفاع دولت هشدار داد که دانشجویان سراسر کشور در حال اعزام نمایندگان خود به پکن هستند تا علاوه بر ایجاد یک تشکل ملی، مراسم بزرگداشت «جنبش چهار مه» را نیز برگزار کنند. شعارِ جدیدِ «بدون حمایت طبقۀ کارگر، پیروزی محال است» که از بین دانشجویان رادیکالتر برخاست، نشان از چرخش به چپِ جنبش داشت.
روز ۲۰ آوریل «فدراسیون مستقل کارگران» پکن توسط گروه کوچکی از کارگران شکل گرفت و تا اواسط ماه مه، همچون مقرّ سازماندهی جنبش کارگری عرض اندام کرد. دو روز بعد، برای برگزاری مراسم درگذشت «هو» ۱۰۰ هزار نفر در میدان تیانآنمن جمع شدند و یک میلیون نفر به خیابانها آمدند که اکثراً کارگر بودند. در آن روز فدراسیون اعلامیههایی را در محکومیت ثروت خانوادۀ «دنگ شیائوپینگ»، امتیازات بوروکراسی و «کاستیها»ی اصلاحات مشوق بازار توزیع کرد. فدراسیون همچنین خواستار تثبیت قیمتها و علنی کردن ثروت رهبران ارشد چین شد.
رهبری حزب کمونیست دوپاره شد که دلیل اصلیاش در مداخلۀ طبقۀ کارگر نهفته بود. «جائو» تمایلی به استفاده از زور برای سرکوب دانشجویان نداشت و خواهان گفتگو شد. در حالی که نخست وزیر «لی پنگ» بهعنوان نمایندۀ جناح تندرو، هرگونه مصالحه یا راهحل مسالمتآمیز را رد میکرد. «لی» با بهرهبرداری از فرصت پیشآمده به دنبال سفر «جائو» به کرۀ شمالی در تاریخ ۲۳ آوریل، ابتکارعمل را به دست گرفت و به «دنگ» گزارش کرد که یک بلوای سراسری در راه است. به این ترتیب «رهبر معظم» چین نیز به واکنش شدید و سرکوب چراغ سبز نشان داد.
نتیجۀ این تحولات، انتشار سرمقالۀ ۲۶ آوریل در «روزنامۀ خلق» بود که اعتراضات را با عناوین «آشوب ضدحزبی و ضد سوسیالیستی» و «توطئهای طراحیشده» برای سرنگونی حزب کمونیست محکوم میکرد. این برچسبهای «ضدسوسیالیستی» به خواست برابری اجتماعی و حقوق دمکراتیک، تنها باعث شد که دانشجویان و کارگرانِ بیشتری به اعتراضات بپیوندند. تظاهرات بزرگی در چین فوران کردند که نشان از خشم انباشتۀ بلندمدت از خیانتهای حزب کمونیست به وعدۀ برابری و دمکراسی به دنبال انقلاب ۱۹۴۹ داشت.
روز ۳۰ آوریل «جائو» به چین بازگشت و سعی کرد با تعدیل لحن سرمقالۀ ۲۶ آوریل، دانشجویان را آرام کند. با این حال اکثراً میدانستند که «دنگ» پشتِ این سرمقاله بوده است و «جائو» فضای اندکی برای حرکت دارد. «جائو» برای حصول توافق با دانشجویان، وعدۀ مبارزه با فساد و اصلاحات دمکراتیک را داد. او جنبش دانشجویی را ابزاری برای پیشبرد برنامۀ اقتصادی وسیاسی خودش علیه جناحی از بوروکراسی حزب میدید که مخالفتش با بازار، از منظر حفظ جایگاه ممتازش در دستگاه قدیمی دولت و صنایع بود.
«جائو» همچنین دانشجویان را بهعنوان حائلی در برابر طبقۀ کارگر میدید. او در خاطراتش مینویسد:
«در طی تظاهرات، دانشجویان شعارها و مطالبات بسیاری را مطرح کردند. اما مسألۀ تورم به طور چشمگیری غایب بود، حال آنکه تورم یکی از موضوعات داغی بود که میتوانست به سادگی جامعه را با خود همصدا کند و برانگیزد… بعدها روشن بود که دلیل امتناع دانشجویان از طرح مسألۀ تورم این بود که آنها ارتباط تورم با برنامۀ اصلاحات را میدیدند و میدانستند که اگر برای بسیج تودهها آشکارا به این مسأله اشاره کنند، چه بسا این مانع فرایند اصلاحات شود» (۶).
با این حال حمایت «جائو» از اعتراضات دانشجویی تنها باعث جسارت بیشتر طبقۀ کارگر شد. در همان حال که بخشهای نخبهگرای دانشجویان دانشگاه پکن از تظاهرات عقبنشینی کردند، دانشجویان سایر شهرها و همینطور دانشآموزان دبیرستانی و معلمان شروع به ایفای نقش برجستهتری در اعتراضات کردند. در سالگرد «جنبش چهار مه»، ۲۵۰ هزار کارگر پکن به راهپیمایی ۶۰ هزار نفرۀ دانشجویان در میدان تیانآنمن پیوستند. اعتراضات مشابهی در ۵۰ شهر دیگر چین رخ داد.
روز ۱۳ مه، جریان رادیکالتری در بین دانشجویان ظاهر شد که خواستار اعتصاب غذا برای اعمال فشار بر رژیم به قصد اعطای امتیازات و بهخصوص به رسمیت شناختن مطالبۀ «فدراسیون مستقل دانشجویان» بهعنوان یک سازمان قانونی شد. رژیم نمیتوانست به این خواسته تن بدهد، چون اگر چنین میکرد به سرعت مجور میشد به مطالبۀ کارگران نیز مبنی بر به رسمیت شناخته شدن «فدراسیون مستقل کارگران» تن بدهد.
اعتصاب غذا که هزاران دانشجو را با خود همراه کرد، درست پیش از دیدار گورباچف از پکن برنامهریزی شده بود و توانست توجه جهانی را معطوف به اعتراضات و بحران سیاسی تند گریبانگیر حزب کمونیست چین کند. اعتصاب غذا و اشغال میدان تیانآنمن به سرعت به کانون اعتراضات تودهای کارگران بدل شد و فضایی ایجاد کرد که «فدراسیون مستقل کارگران» بتواند علناً اعلام موجودیت کند و به آژیتاسیون و دیدار از کارخانهها و جذب نیروی جدید بپردازد. هم «لی پینگ» و هم «جائو زیانگ» به سمت «گفتگو» با نمایندگان کارگری (بهخصوص نمایندگانِ ۲۰۰ هزار کارگر شاغل در کارخانۀ «فولاد و آهن پایتخت») خیز برداشتند؛ منتها ناتوان از مهار کردن رادیکالیزاسیون طبقۀ کارگر بودند.
روز ۱۵ مه نیم میلیون کارگر و دانشجو علیرغم درخواستهای علنی «جائو» از آنها برای مشکل نتراشیدن بر سر راه برگزاری نشست تاریخی شوروی و روسیه، دست به تجمعی در میدان تیانآنمن زدند. روز ۱۷ مه، دو میلیون نفر در پکن راهیپمایی کردند که بسیاریشان پرچم محل کار خود را به دست داشتند. هزاران کارگر در نه فقط پکن که سایر شهرهای چین «به فدراسیون مستقل کارگان» پیوستند. هجده استان از اعتراضات وسیع گزارش دادند. روز ۱۸ مه در مرکز استان «هِبِی»، ۱۵۰ هزار نفر به خیابانها ریختند. در شانگهای نیز ۱۰۰ هزار نفر از کارگران، معلمان، مقامات دولتی، دانشجویان و دانشمندان به اعتراض پیوستند.
کارگران برخلاف روشنفکران لیبرال ضدیتشان را با کلیت رژیم نشان میدادند. در یکی از اعلامیههای «فدراسیون کارگران مستقل» آمده بود:
«استبداد مطلقۀ مقامات فاسد، به حد اعلی رسیده است… مردم دیگر به دروغهای این مقامات باور ندارند، به همین خاطر است که بر پرچم ما این کلمات نقش بستهاند: دانش، دمکراسی، آزادی، حقوق بشر و حاکمیت قانون… ما مسئولانه استثمار کارگران را مستند کردهایم. روش درک ما از استثمار، مبتی بر همان روشهای تحلیل مارکس در کتاب کاپیتال است… ما در نهایت شگفتی دریافتیم که “خدمتگزاران خلق” کل ارزش اضافی ناشی از خون و عرق خلق را با اشتها بلعیدهاند» (۷).
این سند خواستار تحقیق دربارۀ فساد کل رهبران حزب کمونیست و از جمله «جائو زیانگ» و بلوکه شدن کل داراییهای شخصی آنها زیر نظر یک کمیتۀ مردمی ملی بود.
حکومت نظامی
روز ۱۷ مه، خطر شورش طبقۀ کارگر باعث چرخش رهبری حزب کمونیست از سیاست مصالحۀ «جائو» با دانشجویان به سمت سرکوب نظامی شد. «جائو» در گزارشی به «دنگ شیائوپینگ» به او چنین چنین مشاوره میدهد: «اگر ما موضع تقابل با تودهها را بگیریم، پیامدش میتواند وضعیت خطرناکی باشد که طی آن کنترل کامل را از دست بدهیم» (۸). با این حال «دنگ» از اکثریت تندرو حمایت کرد و «جائو» را به پشتیبانی از «بلوای سیاسی» متهم نمود.
«دنگ» اظهار داشت:
«همۀ ما دیدهایم که وضعیت در پکن و اقصی نقاط کشور به شدت مخاطرهآمیز شده است… اما اول باید غائلۀ پکن را بخوابانیم، چون در غیر این صورت در باقی استانها و مناطق و شهرها هم هرگز نخواهیم توانست چنین کنیم… اگر اوضاع بر همین منوال پیش برود بعید نیست که سر از حصر خانگی دربیاوریم. بعد از فکر کردن طولانی و دشوار در این باره، به این نتیجه رسیدهام که باید ارتش رهاییبخش خلق را وارد کنیم و در پکن- مشخصاً در منطقۀ شهری پکن- اعلام حکومت نظامی کنیم. هدف حکومت نظامی این است که یکبار و برای همیشه این غائله را بخواباند و سریعاً امور را به وضعیت طبیعی بازگرداند» (۹).
«جائو» از فرمان به ارتش برای سرکوب دانشجویان امتناع کرد و از دبیرکلی حزب استعفا داد. هرچند برای جلوگیری از وخامت بیشتر بحران سیاسی با استعفای او مخالفت شد، اما عملاً «جائو» کنار گذاشته شد. «جائو» که میدانست منصب سیاسیاش به پایان رسیده است، با دانشجویان در میدان تیانآنمن دیدار کرد و آنها را ترغیب کرد که قبل از رسیدن ارتش میدان را ترک کنند. «جائو» از آن زمان تا درگذشتش در سال ۲۰۰۵ تحت بازداشت خانگی باقی ماند. «جیانگ زِمین»، جاشین «جائو» و از مدافعان سفت و سخت سرکوب معترضان از همان آغاز، به مقام دبیرکلی حزب کمونیست رسید.
روز ۲۰ مه، نخست وزیر «لی پنگ» حکومت نظامی را در پکن اعلام کرد که روز بعدش باعث اعتراضات یک میلیون نفر شد. کارگران و جوانان برای مقابله با سربازان اقدام به برپایی سنگرهای خیابانی کردند. آنهایی که موتور داشتند، نقش تیمهای هشدار را بازی میکردند. وقتی ارتش روز ۲۳ مه وارد شد، هزاران کارگر و دانشجو سعی کردند سربازان را تشویق کنند که سلاحشان را به سمت مردم نگیرند. بسیاری از سربازان به گریه افتادند و حتی با کامیونهایشان از محل دور شدند. روز بعد، به یگانهای ارتش دستور خروج از محل داده شد تا از پیوستن سربازان به کارگران جلوگیری شود. «دنگ» تصمیم گرفت که برای اجرای حکومت نظامی از استانهای دورافتادهتر سرباز بیاورد و اجازه داد که اعتراضات دو هفتۀ دیگر ادامه پیدا کند.
در یکی از پژوهشهای صورتگرفته آمده است که:
«اعلام حکومت نظامی از نیمه شب ۱۹ مه، الگوی فعالیت سیاسی در شهر را اساساً دستخوش تغییر کرد. با انسداد موفقیتآمیز مسیر یگانهای ارتش توسط شهروندان غیرمسلح از ساعات اولیۀ بامداد ۲۰ مه به بعد، اینک مقاومت تودهای در برابر حکومت به یک واقعیت بدل شده بود. با طلوع آفتاب روز ۲۰ مه، فدراسیون مستقل کارگران[۱] مجدداً بر فراخوانش به اعتصاب عمومی (شامل خدمات حیاتی، مخابرات و حمل و نقل) تأکید کرد و اعلام کرد تا زمان عقبنشینی سربازان، اعتصاب به قوت خود باقی خواهد بود. مواضع رادیکال این سازمان و سازماندهیاش طی هفتههای پیشین در میدان، این نهاد را به میانۀ رویدادهایی که داشتند در خیابانها جریان مییافتند پرتاب کرد. در این بین خشم عمومی نسبت به حکومت نظامی باعث جذب نیروهای بیشتری به این سازمان کارگری نوپا و گسترش صفوف آن شد» (۱۰).
از روز ۲۱-۲۲ مه، اعتراضات صدها هزار نفره در حمایت از اقدامات کارگران پکن به ۱۳۱ شهر در سراسر چین گسترش یافت و حتی شامل برخی لایههای پایینی اعضای حزب کمونیست چین میشد.
در آستانۀ روز ۳ ژوئن، تعداد اعضای «فدراسیون مستقل کارگران» به ۲۰ هزار نفر رسیده بود. این سازمان اکنون از ۱۵۰ فعال تماموقت، قانون اساسی مصوب، کمیتۀ منتخب رهبری و تیم محافظت از اعتصابغذاکنندگان برخوردار بود و با گرداندن یک چاپخانه و رادیوی عمومی توانست خیل عظیمی از کارگران را جلب سخنرانیهای سیاسی هر روز عصر خود کند.
وقتی مقامات پکن فلج شدند، کارگران شروع کردند به گرفتن امور در دست خود که سادهترینش هدایت جمعیت بود. با شرکت کارگران در تظاهرات تولید متوقف شد. روز ۲۵ مه یک میلیون نفر اعتراض عظیم دیگری را در پکن برگزار کردند. «بیانیۀ فدراسیون مستقل کارگران» در روز بعد چنین بیان میداشت: «ما {طبقۀ کارگر} اربابان واقعی این ملت هستیم. باید در امور ملی شنیده شویم. ما مطلقاً نباید اجازه بدهیم که این باند کوچک تفالههای منحط ملت و طبقۀ کارگر {یعنی رهبری استالینیست حزب} به اسم ما دانشجویان را سرکوب کنند، دمکراسی را بکُشد و حقوق بشر را لگدمال کنند». بیانیۀ دیگری ابراز میداشت: «نبرد نهایی فرارسیده است… ما شاهد بودهایم که حکومتهای فاشیستی و دیکتاتوریهای استالینیستی که میلیونها تن دست رد به سینهشان زدهاند، داوطلبانه از صحنۀ تاریخ کنار نرفتهاند و نخواهند رفت… این زندان باستیل قرن بیستم، این آخرین سنگر استالینیسم را درنوردید!» (۱۱).
بحران چشمانداز انقلابی
گرچه بحران چین مسألۀ تسخیر قدرت کارگران را مطرح کرده بود، اما مسأله بر سر این بود که: چگونه و بر مبنای چه برنامهای. حزب کمونیست چین دههها از انحصار خود بر رسانهها و نهادهای آموزشی برای ترویج این دروغ بهره برده بود که استالینیسم، معادل با مارکسیسم و سوسیالیسم و کمونیسم است. تنها جنبش سیاسی که هم تحلیلی علمی از استالینیسم و هم ابزار مبارزۀ کارگران با آن را پیش کشیده بود، انترناسیونال چهارم بود که در دهۀ ۱۹۵۰ بیرحمانه سرکوب شد. تروتسکیستهای چینی یا به قتل رسیدند، یا به زندان افتادند یا حتی اجباراً راهی تبعید شدند.
کارگران چینی به آثار تروتسکی یا تاریخچه و مبارزات طبقۀ کارگر بینالمللی دسترسی نداشتند. در عوض هر آنچه در اختیار داشتند، همان توجیهات مبتذل رسمی رژیم چین برای جنایات و خیانتهای استالینیسم بود. کارگران چین چیزی دربارۀ مبارزات سیاسی «اپوزیسیون چپ» به رهبری تروتسکی از سال ۱۹۲۳ علیه بوروکراسی استالینیستی در شوروی و خیانتهای استالینیسم به طبقۀ کارگر بینالمللی نمیدانستند.
تحلیل نافذ تروتسکی دربارۀ خیانت استالین به انقلاب ۱۹۲۵-۱۹۲۷ چین همانقدر ممنوع بود که نتایج و جمعبندیهای تروتسکی در سال ۱۹۳۳ به دنبال نقش جنایتکارانۀ بوروکراسی شوروی در قدرتگیری بلامنازع هیتلر. تصمیم تروتسکی به بنیانگذاری انترناسیونال چهارم و خواست انقلاب سیاسی طبقۀ کارگر شوروی علیه بوروکراسی استالینیستی، ارتباط و موضوعیتی حیاتی برای کارگران چین در سال ۱۹۸۹ داشت. نیاز به گفتن ندارد که کل تاریخ جنبش تروتسکیستی بینالمللی در دورۀ پساجنگ و مبارزاتش علیه اپورتونیسم خردهبورژوایی و ناسیونالیسم همچنان کتابی سر به مُهر بود.
در مه-ژوئن ۱۹۸۹ کارگران چین بنا به تجربیات مستقیم خودشان و نفرتشان از رژیم مائوئیستی به حرکت درآمدند. خواستههای آنان غریزتاً انعکاسی از منافع طبقاتی مستقلشان بود و به مراتب فراتر از منافع دانشجویان میرفت. اما همانطور که سیر رویدادها به طور تراژیکی تأیید کرد، طبقۀ کارگر نمیتوانست در گرماگرم آن حوادث برای خود یک رهبری و برنامۀ انقلابی دست و پا کند.
بنابراین جنبش اعتراضی به دست رهبران دانشجویی افتاد که دیدگاههایشان عموماً زیر سلطۀ توهمات خام به گفتگو با رژیم و امکان اصلاحات قرار داشت. رهبران بیتجربۀ «فدراسیون مستقل کارگران» دچار این برداشت سندیکالیستی بودند که اتحادیههای مستقل باید برای مذاکره و چانهزنی با بوروکراتها و سرمایهداران نوظهور بر سر دستمزد و شرایط کاری بهتر شکل بگیرند و نه آنکه طبقۀ کارگر چین به عنوان جزئی از مبارزۀ بینالمللی طبقۀ کارگر برای سوسیالیسم جهانی، قدرت بگیرد.
«هان دونگفانگ»، رهبر کلیدی «فدراسیون مستقل کارگران»، یک کارگر ۲۶ سالۀ راه آهن بود که بعد از تجربۀ جنبش همبستگی لهستان، به «والسای چین» شهرت یافته بود. او ایدههای سیاسی خودش را در طول همراهی با معترضان در میدان تیانآنمن به دست میآورد. بعد از گوش دادن به سخنرانی دانشجویان دربارۀ «آزادی تشکل» بود که او و سایر کارگران تصمیم گرفتند رسماً «فدراسیون مستقل کارگران» را بهعنوان یک تشکل مستقل بنیان بگذارند.
«هان» در نشست ۲۶ مه با دانشجویان، علیرغم نقد طبقاتی مشخصاً محدودی که به جنبش دانشجویی داشت، به تداوم رهبری سیاسی جنبش دانشجویی تن داد:
«شما نظریهپردازان همچنان میتوانید نقش مغز جنبش را ایفا کنید و دانشجویان هم میتوانند جرقۀ احساسی اولیهاش باشند. اما مادامی که کارگران نیروی اصلی نباشند، مبارزه برای دمکراسی هرگز موفق نمیشود… میشنوم که دربارۀ “شهروندان” در خیابانها حرف میزنید. فکر میکنم منظور شما همان “کارگران” است. نمیدانم عامدانه دارید طفره میروید یا نه، اما مهم است که این مردم را با اسم واقعیشان صدا بزنید» (۱۲).
«فدراسیون مستقل کارگران» قادر نبود همبستگی سربازان ارتش رهاییبخش خلق را جلب کند. حال آنکه این جلب همبستگی برای پیوند دادن مبارزۀ کارگران شهری با تودۀ میلیونی فقرای روستایی ضرورت داشت. سربازان قطعاً سفت و سخت پشت رژیم مائوئیستی نبودند. حتی سربازانی که «دنگ» از بیرونِ پکن آورده بود هم تا بیش از یک هفته قبل از آنکه ناگهان برای سرکوب اعتراضات اعزام شوند حق مطالعۀ اخبار را نداشتند. روزهای ۳ و ۴ ژوئن، سربازان بسیاری بهخصوص از ارتش ۲۸ام هنوز با زمین گذاشتن تفنگهایشان از دستور تیراندازی به معترضان نافرمانی میکردند. در نشست رهبری به تاریخ ۲ ژوئن، «دنگ» از دوپارگی در ارتش و بروز جنگ داخلی اظهار نگرانی کرد. با این حال جنبش کارگری به لحاظ سیاسی آمادۀ جلب سربازان به جانب خودش نبود.
در جریان سرکوب ۴ ژوئن «هان» به کمک جوانانی که زندگیشان را به خطر انداختند تا مردی را که رهبر کارگران چین میدیدند نجات دهند، گریخت. یکی از آنها میگفت: «نمیدانیم امشب چند نفر جانشان را از دست میدهند. خون به پا خواهد شد. اما تو نمیتوانی بمیری. تو “لخ والسا”ی چین خواهی بود». اما «هان» از لحاظ سیاسی برای رهبری طبقۀ کارگر در برابر رژیم زبده نبود. او سال ۲۰۰۴ به خبرگزاری رویترز گفت: «آن حرفی که آن جوان به من زد، مثل سنگی بر قلبم فشار میآورد. امروز وقتی به آن حرف فکر میکنم حتی نمیتوانم نفس بکشم. من برقکاری بودم که با ذهنی آشفته وارد جنبش شدم. در همان حال که گلولهها شلیک میشدند این کلمات را شنیدم. لحظۀ عجیبی بود».
بحرانهای انقلابی اغلب افرادی سابقاً کمتر شناختهشده را به صف اول مبارزۀ انقلابی پرتاب میکند و تصمیماتی را مقابلشان میگذارد که میتوانند مسیر تاریخ را تعیین کنند. طبقۀ کارگر روس با پشتیبانی دهقانان توانست در انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ قدرت بگیرد، چون پیشتر یک حزب انقلابی حرفهای سابقهدار را به رهبری لنین داشت. حزبی که تجربۀ دههها مبارزۀ قاطنانه را علیه کلیۀ اشکال اپورتونیسم جنبش کارگری در نه فقط روسیه که در سطح بینالمللی داشت. به علاوه سقوط «فدراسیون مستقل کارگران» و تکامل بعدی رهبرانی نظیر «هان» تأییدی بود بر این نتیجهگیری لنین که طبقۀ کارگر به طور خودانگیخته نمیتواند فراتر از آگاهی سندیکایی، یعنی فراتر از مبارزه برای دستمزد و شرایط کاری بهتر در چهارچوب نظام اجتماعی موجود برود.
از سال ۱۹۹۴ تاکنون، «هان» به مشاور و حامی نیمهرسمی اصلاحات در حوزۀ کارگری از طریق «بولتن کارگری چین» و صحبتهای رادیوییاش در هنگ هنگ بدل شده است. بودجۀ مالی فعالیتهای او را بوروکراسی اتحادیههای کارگری غرب تأمین میکند که هدفش جلوگیری از تهدید منافع سرمایهگذاران خارجی چین از سوی کارگران است. سال ۲۰۰۴ «هان» به مجلۀ «استاندارد» که از روزنامههای کسب و کار در هنگ کنگ است گفت که هرگز نمیخواسته کارگران را به سمت شورش در چین هدایت کند: «برای جلوگیری از چنین اتفاقی به سختی مشغول کار بودهام… اما بارها ناامید شدهام».
چشمانداز «هان» چیزی نیست جز فشار بر حزب کمونیست به نفع اصلاحات اجتماعی از طریق فعالیت قانونی کارگران و نه اعتراضات خیابانی. او اکنون حامی «چانهزنی جمعی» اتحادیههای دولتی با کارفرمایان است تا بلکه چنین مکانیسمهایی باعث کاهش ناآرامیهای اجتماعی شود. «هان» که اکنون مخالف مبارزۀ طبقاتی است، به مسیحیت تغییر دین داده است و به روزنامۀ «استاندارند» میگوید: «تمام زندگی من را خدا ازپیش طراحی کرده. خدا {برای کارگران چین} طرحهایی دارد».
ادامه دارد
پینوشت:
- Prisoner of the State, p.34
- The Deng Xiaoping Era: an inquiry into the fate of Chinese socialism 1978-1994, Maurice Meisner, p. 446
- Prisoner of the State, p.28
- The Tiananmen Papers, p.189
- Cited in Workers in the Tiananmen protests: The politics of the Beijing Workers Autonomous Federation, by Andrew G. Walder and Gong Xiaoxia, first published in the Australian Journal of Chinese Affairs, No. 29, Jan 1993
- Ibid
- From comrade to citizen: the struggle for political rights in China, Merle Goldman, Harvard University Press, 2005, p.64
[۱] gongzilian