ریشهها و پیامدهای کشتار میدان تیانآنمن (بخش اول)
جان چان / برگردان: آرام نوبخت
سه دهۀ پیش، در تاریخ ۴ ژوئن ۱۹۸۹، پکن به صحنۀ یک جنگ داخلی میمانست: کامیونهای شعلهور در آتش، رگبار تند و بلاانقطاع مسلسلها و چرخیدن تانکها در خیابانهای مملو از اجساد. طی چند هفته پیش از این واقعه و به دنبال اعلام حکومت نظامی، نزدیک به ۲۰۰ هزار سرباز از «ارتش رهاییبخش خلق» به پایتخت گسیل شده بودند. ارتش بنا به فرمان «دنگ شیائوپینگ»، رهبر معظم چین، اعتراضات دوماهۀ کارگران و دانشجویان را علیه رژیم استالینیستی «حزب کمونیست چین» درهم کوبید.
گرچه به رویدادهای ۳ و ۴ ژوئنِ آن سال عنوان «کشتار میدان تیانآنمن» داده میشود، ولی اکثر کشتارها زمانی اتفاق افتاد که ۴۰ هزار سربازِ تا دندان مسلح به زور راهشان را از میان محلات مزدحم کارگرنشین باز کردند تا غروبِ ۳ ژوئن و صبح روز بعد به میدان تیانآنمن برسند. در محلات حومه راهبندهایی ساخته شدند و درگیری تن به تن میان کارگران و ارتش مسلح رهایی خلق به وقوع پیوست.
اعتراض دانشجویان از آوریل ۱۹۸۹ در پکن و با خواست اصلاحات دمکراتیک آغاز شد. همین بود که دریچههای سد را برای طغیان سیل سراسری طبقۀ کارگر شهری گشود و باعث طرح مطالبات اجتماعیِ به مراتب رادیکالتری شد. قریب به ۱۰۰ میلیون تن از عملاً تمام مؤسسات آموزش عالی و نیمی از مدارس فنی کشور و تعداد بیشماری کارخانه و معدن و اداره در تقریباً ۴۰۰ شهر به نحوی از انحا در اعتراض شرکت کردند. رژیم با خفه کردن جنبش در پکن به ضرب سرکوب سراسری و بازداشت دهها هزار فعال توانست از بحران انقلابی جان سالم به در ببرد.
رژیم در مواجهه با اعتراضات تودهای عمیقاً دچار چنددستگی شد. «جائو زیانگ» (دبیرکل حزب کمونیست) که برای تسریع برنامۀ اصلاحات بازاری خود از دانشجویان و روشنفکران لیبرال حمایت میکرد، تصفیه و متحمل حصر خانگی شد. بخشی از ارتش رهاییبخش خلق با معترضان همدردی نشان میداد. به این ترتیب شبح جنگ داخلی به پرواز درآمده بود. از ۱۹۸۹ به بعد رژیم از ترس فوران جنبشهای اعتراضی جدید، به هرگونه صحبت از اصلاحات دمکراتیک پایان داد.
رژیم آمار تلفات را فقط ۲۴۱ تن (شامل سربازان) اعلام کرد که تقریباً همۀ مطالعات مستقل صورتگرفته دربارۀ این کشتار آن را رد میکنند. تخمینها از ۲ تا ۷ هزار کشته متغیر است. هدف سرکوب نه فقط ارعاب تودههای چین، که ارسال این پیام روشن به سرمایهگذاران جهانی بود که میتوانند روی دستگاه دولت پلیسی چین برای کنترل پادگانی و مهار طبقۀ کارگر حساب باز کنند.
روز ۲ ژوئن ۱۹۸۹، «زُعما»ی[۱] کمیتۀ دائمی دفتر سیاسی حزب کمونیست به رهبری «دنگ» جلسه گذاشتند و تصمیم گرفتند که میدان تیانآنمن را با اِعمال زور پاکسازی کنند.
«وانگ ژن» بهعنوان یکی از فرماندهان دهقانی مائو در این جلسه حرفی زد که حال و هوای حاضران را بیان میکرد:
«یک مشت حرامزدۀ لعنتی! فکر کردهاند کی هستند که بتوانند این همه وقت روی زمین مقدسی مثل تیانآنمن پا بکوبند؟! خودشان خواستند! رفیق شیائوپینگ، همین الآن باید سرباز بفرستیم تا جلوی این ضدانقلاب را بگیرند! پس ارتش رهاییبخش خلق برای چیست؟ سربازان حکومت نظامی برای چه هستند؟ قرار نیست که بنشینند و شکمشان را پُر کنند! … یا باید این کار را بکنیم یا مردم عادی قیام میکنند! هر کسی که بخواهد حزب کمونیست را سرنگون کند مستحق مرگ است، بدون تدفین!» (۱)
این نظرات «وانگ» نشاندهندۀ خصومت طبقاتی آشکار حزب کمونیست با طبقۀ کارگر شهری بود. رژیم چین که سال ۱۹۴۹ با ارتشهای دهقانی مائو به قدرت رسید، هرگز سوسیالیست یا کمونیست نبود. سال ۱۹۸۹، یعنی چهل سال بعد، این حزب به ابزار دولت پلیسی علیه پرولتاریای چین و خدمتگزار امپریالیسم جهانی بدل شده بود.
تکامل مائوئیسم
کشتار میدان تیانآنمن تأییدی بود بر نقد تروتسکیستها به استالینیسم و اینکه چرا استالینیسم نقش کارگزار امپریالیسم جهانی را ایفا میکند. مائوئیسم نسخهای از استالینیسم بود که به دنبال شکست خردکنندۀ طبقۀ کارگر در انقلاب ۱۹۲۵-۱۹۲۷ چین پدیدار شد؛ شکستی که خود محصول مستقیم سیاست سازش طبقاتی استالین و انقیاد حزب کمونیست چین به حزب بورژوایی «کومینتانگ» بود. به دنبال شکست انقلاب، بخشی از رهبری حزب کمونیست چین به سمت تروتسکیسم چرخش کرد و جهتگیریاش را به سوی پرولتاریای شهری حفظ نمود. با این حال «مائو زدونگ» شدیداً به ظرفیت انقلابی طبقۀ کارگر بدبین بود و بر چرخش به سمت دهقانان و چشمانداز جنگ چریکی روستایی با تشکیل یک «ارتش سرخ» پافشاری داشت.
تکامل مائوئیسم به یک رژیم ضدکارگری آدمکش البته ریشههایی داشت که به طرد افق سوسیالیسم بینالمللی به نفع چشماندازِ استالینیستیِ سوسیالیسم ملی بازمیگشت.
بنا به تئوری «انقلاب دومرحلهایِ» استالین، کشورهای عقبمانده نظیر چین میبایست ابتدا از مسیر یک دورۀ طولانی توسعۀ سرمایهداری میگذشتند تا صنایع کلان و طبقۀ کارگرشان تثبیت شوند. به این ترتیب انقلاب سوسیالیستی به آیندهای دور حواله داده میشد. دقیقاً همین تئوری بود که انقلاب ۱۹۲۷ چین را خفه کرد.
تئوری «انقلاب دومرحلهای» در مسیر قرن بیستم فقط فاجعه از پس فاجعه برای طبقۀ کارگر به بارآورده است. در سراسر آسیا همۀ احزاب استالینیست به نحوی از انحا از منافع بورژوازی ملی خودشان حمایت کردهاند. سال ۱۹۶۵ حزب کمونیست اندونزی طبقۀ کارگر را مطیع رژیم بورژوا-ناسیونالیستِ «سوکارنو» کرد و درست در همین اثنا ارتش به رهبری ژنرال «سوهارتو» با حمایت امریکا دست به کودتا زد و نیم میلیون کارگر و دهقان را سلاخی کرد. درست به همان ترتیب که «پیروزی» حزب کمونیست ویتنام بر امپریالیسم امریکا در سال ۱۹۷۵ راه را برای تبدیل این کشور به تولیدیِ نیروی کار ارزانِ امروز هموار کرد، قدرتگیری مائوئیستها در سال ۱۹۴۹ هم زمینه را فراهم کرد تا چین نهایتاً در دهۀ ۱۹۹۰ بهعنوان بیگارخانۀ دنیا ظاهر شود.
اوایل دهۀ ۱۹۳۰ لئون تروتسکی هشدار داده بود که حزب کمونیست چین به رهبری مائو، جنبش «خردهمالکان انقلابی» است و برنامهاش بازتابی از منافعِ نه طبقۀ کارگر که بورژوازی؛ و اینکه ارتش دهقانی مائو چنانچه موفق به تسخیر شهرها شود عمیقاً نسبت به طبقۀ کارگر خصومت خواهد ورزید. سرنگونی رژیم «کومینتانگ» به دست حزب کمونیست در سال ۱۹۴۹ بر این تحلیل تروتسکی صحّه گذاشت. ارتشهای مائو برای حفظ «بلوک چهار طبقۀ» حزب (یعنی بورژوازی، خرده بورژوازی شهری، دهقانان و پرولتاریا)، هرگونه فعالیت مستقل طبقۀ کارگر شهری را سرکوب و جنبش تروتسکیستی چین را به طور فیزیکی نابود کردند. لایۀ فرماندهی ارتش رهاییبخش خلق برای سرکوب هرگونه ابتکارعمل تودهها، بوروکراسی حاضر و آمادهای را برای این دولت جدید دست و پا کرد.
مائو به استقبال آموزۀ استالینیستی «سوسیالیسم در یک کشور» شتافت. چرخش مائو به سمت ملیسازی صنایع و برنامهریزی بوروکرات تولید، یک سیاست سوسیالیستی و شامل کنترل دمکراتیک کارگران نبود؛ بلکه واکنشی بود به بحران اقتصادی ناشی از جنگ کره در سالهای ۱۹۵۰-۱۹۵۳ و الحاق چین به بلوک شوروی. مائو که عمیقاً از تأثیر خیزشهای کارگران مجارستان و لهستان در سال ۱۹۵۶ هراس داشت، از سرکوبهای نظامی شوروی در اروپای شرقی حمایت کرد و برای پیشگیری از خیزش مشابهی در چین، به تعقیب و آزار و اذیت نیم میلیون کارگر و روشنفکر در سال ۱۹۵۷ برآمد.
مائو همیشه از این واقعیت میترسید که توسعۀ صنعت کلان منجر به تقویت طبقۀ کارگر شهری به قیمت تضعیف دهقانان خواهد شد. در اواخر دهۀ ۱۹۵۰ او برنامۀ پنجساله را رد کرد و در عوض با ساختن کمونهای روستایی «سوسیالیستی» بر مبنای «تکنولوژی حیاط خلوت» دست به یک رشته آزمونهای تخیلی زد. نتیجۀ این آزمون اتوپیایی یک فاجعۀ اقتصادی بود که به عناصر حامی سرمایهداری به رهبری «دنگ شیائوپینگ» و «لیو شائوچی» اجازه داد بیپرواتر به ترویج برنامۀ حامی بازار و اشتراکیزدایی مزارع و خودمختاری نسبت به بنگاههای دولتی و ترغیب تجارت بپردازند. مائو برای آنکه بر سر موضع خود باقی مانده باشد، «انقلاب فرهنگی» را در سال ۱۹۶۶ به راه انداخت و میلیونها دانشآموز را در کارزاری علیه «نفوذیهای سرمایهدار» به راه انداخت. در مورد خصلت ارتجاعی انقلاب فرهنگی همین بس که به هر چیزِ مرتبط با فرهنگ شهری بهعنوان امری «بورژوایی» حمله میبرد.
واقعۀ کشتار میدان تیانآنمن در سال ۱۹۸۹ اولین موردی نبود که ارتش رهاییبخش خلق علیه طبقۀ کارگر گسیل میشد. سال ۱۹۶۷ نیز وقتی میلیونها کارگر برای درهم شکستن بورکراسی منفور دولتی خیز برداشتند و کمیتههای قیام صنعتی را تشکیل دادند، مائو لحظهای در استفاده از ارتش برای درهم کوبیدنشان و کشتار هزاران تن درنگ نکرد. «چین سرخ» تا اواخر دهۀ ۱۹۶۰ و اوایل دهۀ ۱۹۷۰ جامعهای در سیطرۀ یک حاکمیت نظامی سرکوبگر، کیش شخصیت زنندۀ مائو و رکود اقتصادی بود. سال ۱۹۷۱ مائو برای جلوگیری از آشوب سیاسی بیشتر به سمت مصالحه با امپریالیسم امریکا کشیده شد و با این کار عوامفریبی ضدامپریالیستی خودش را به سخره گرفت.
با این حال بحران اقتصادی و سیاسی منحصر به چین نبود. در همان سال سقوط نظام پولی برتون وودز نشان از پایان رونق پساجنگ داشت و از طرف دیگر در فاصلۀ سالهای ۱۹۶۸ و ۱۹۷۵ موجی از مبارزات انقلابی طبقۀ کارگر، جهان را درنوردیده بود. رژیمهای استالینیستی «خودکفا» به طور فزایندهای داشتند تحت شرایط ظهور جهانیسازی تولید آسیبپذیر میشدند. درست همانطور که سیاستهای مائو منجر به ویرانی اقتصادی چین شد، شوروی نیز در باتلاق رکود اقتصادی فرو رفت. این دو رژیم که در ظاهر امر رفیق یکدیگر بودند، وارد نزاع نظامی شدند که خود محصول ناسیونالیسم و شووینیسمشان بود. همین فضا به واشنگتن اجازه داد که پکن را به جانب خود جلب کند.
واشنگتن به سمت چین چرخش کرد، اما نه صرفاً برای بهرهبرداری از حمایت سیاسی چین علیه اتحاد شوروی. برای سرمایۀ بینالمللی که با ولع در جستجوی منابع جدید نیروی کار ارزان برای جلوگیری از تنزل سود و دستاندازی به موقعیت اجتماعی کارگران در کشورهای سرمایهداری پیشرفته بود، باز شدن درهای چین فرصتهای اقتصادی جدیدی به ارمغان میآورد.
حتی پیش از مرگ مائو در سال ۱۹۷۶ نیز شرکتهای غربی شروع به بازگشت به چین کردند. در فاصلۀ سالهای ۱۹۷۱ و ۱۹۷۴ تجارت چین با بلوک غیر شوروی بیش از سه برابر شد. اوایل سال ۱۹۷۵ «جائو زیانگ»، دبیرکل وقت حزب کمونیست چین از استان سیچوآن، دست به اشتراکیزدایی مزارع زد و همین امر به او شهرت سیاسی بخشید. جانشین بعدی مائو (هوآ جوئوفنگ) از «برنامۀ پنجساله» پردهبرداری کرد که شامل واردات گستردۀ سرمایه و تکنولوژی خارجی میشد. بنابراین اینکه «دنگ شیائوپینگ»، «هوآ» را کنار زد و سال ۱۹۷۸ یک برنامۀ تمامعیار مشوق بازار را ارائه داد، هیچ گسست رادیکالی اتفاقی نیفتاده بود؛ بلکه این تکامل منطقی مائوئیسم بود.
بحران اصلاحات مشوق بازار
چرخش چین از «خودکفایی» به بازار سرمایهداری در خلأ انجام نشد. «جائو زیانگ» در خاطرات خود نوشت که حکومت در ابتدا از تجربیات «سوسیالیسم بازار» در مجارستان و یوگسلاوی الهام گرفته بود. اما چین فراتر از اینها رفت و از الگوی «ببرهای آسیا» که در کرۀ جنوبی و تایوان اجرا شده و این دو کشور را به تولیدیهای نیروی کار ارزان تحت دیکتاتوریهای نظامی بدل کرده بود، نسخهبرداری کرد. «جائو» در خاطراتش گفته بود که پیشنویس طرح او در نظرداشته که مناطق صادراتی با ۱۰۰ الی ۲۰۰ میلیون نفر جمعیت ایجاد کند. طرح او فقط بعد از سرکوب مقاومت طبقۀ کارگر در سال ۱۹۸۹ بود که تحقق یافت.
«جائو» در کتاب خود اقرار کرد که در سال ۱۹۸۷ و زمانی که دبیرکل حزب کمونیست چین بود، اصطلاحاتی نظیر «اقتصاد بازار سوسیالیستی» را ابداع کرده بود تا الزامات واقعی سیاستهایش را پنهان کند و جلوی انتقادها را -مبنی بر اینکه او «مسیر سرمایهداری» را پیش گرفته است- بگیرد. او نوشت: «فقط به خاطر موانع ایدئولوژیک بود که اصطلاح “بازار آزاد” استفاده نمیشد» (۲).
علیرغم افزایش اولیۀ استانداردهای زندگی کارگران و کشاورزان به یُمن بهرهوری بالاتر از طریق دسترسی چین به تکنولوژیهای خارجی و تقسیم کار بینالمللی، نیروهای بازار به سرعت باعث بروز شکافها و تنشهای اجتماعی شدند. یک طبقۀ سرمایهدار جدید آغاز به پیدایش کرد و به بهای تودههای مردم جای پای خود را تثبیت نمود.
به قول یک مورخ: «یکی از عجایب توسعۀ سرمایهداری چین در دورۀ رژیم دنگ این است که بخش قابلتوجهی از این انباشت اولیۀ سرمایه، محصول فساد مقامات بود. در بین اعضای “بورژوازی” جدید پساانقلابی چین، مقامات محلی و دوستان و خویشاوندانشان بودند که میتوانستند اجناس و مواد خام را با قیمت پایین دولتی بخرند و به قیمت بالاتر بازار بفروشند… در بین اینان فرزندان رهبران ردهبالای حزب کمونیست نیز بودند که اوایل دهۀ ۱۹۸۰ به لحاظ سیاسی به جایگاهی رسیده بودند که نقش سودمند یک کمپرادور را در برقراری پیوند میان سرمایهداران خارجی و بنگاههای دولتی بازی کنند. همانطور که شایعه شده بود، این ثمرات فساد بوروکراتیک بیتردید به حسابهای بانکی مخفی در سوئیس راه مییافتند، اما بخش غالبش در انواع بنگاههای سودآور مالی و صنعتی و تجاریِ داخلی سرمایهگذاری میشد و همین به فرایند فوقالعاده سریع انباشت سرمایه و رشد اقتصادی تبدیل شد» (۳).
برنامۀ اصلاحات مشوق بازار در سالهای ۱۹۸۷-۸۸ به خاطر حذف تنظیم قیمت و عرضۀ اضافی اعتبارات و سوداگرای در بخش املاک از کنترل خارج شد و به تورم ۳۰ درصدی پاییز ۱۹۸۸ انجامید. «جائو» در خاطراتش مینویسد: «هجوم مردم به بانکها و احتکار کالاها منجر به واهمۀ عمومی شد. این واهمه با نیروی یک موج سیلآسا سررسید. تمام شهرهای بزرگ در وضعیت اضطراری بودند» (۴).
با وخامت بیشتر بحران اجتماعی، «جائو» مجبور به اجرای سیاستهای انقباضی اعتبارات شد و همین امر تعطیلی گستردۀ کارخانجات را در پی داشت. اینکه پیشتر او به اشتغال تضمینشدۀ دولتی پایان داده بود، اکنون باعث افزایش سریع ناامنی شغلی کارگران کارخانه شده بود. میلیونها کارگر روستاییِ مزارع اشتراکی نیز داشتند اخراج میشدند. تورم، دستمزد واقعی را تحلیل برده بود. به خاطر قیمتگذاری پایین دولتی برای حبوبات و قیمت بالای کود در بازار، تولید کشاورزی در سال ۱۹۸۸ برای سومین سال متوالی دستخوش کاهش شد. دهها میلیون کارگر مهاجر به دنبال کار راهی نواحی شهری شدند که پیامدش افزایش مداوم میزان جرم و جنایت بود. با افزایش شمار اعتصابات و اعتراضات و از جمله شورشهای تبت در مارس ۱۹۸۹، یک طوفان سیاسی از دور نمایان میشد.
ظهور جنبش دانشجویی
ریشههای بحران سیاسی ماههای آوریل و مه ۱۹۸۹، در محو پایگاه اجتماعی حامی رژیم در بین دهقانان و ناتوانی رژیم از تضمین یک حائل اجتماعی جدید در برابر طبقۀ کارگر نهفته بود.
«دنگ» برای مشروعیت بخشیدن به اصلاحات مشوق بازار، به دنبال جلب حمایت محافل روشنفکری و دانشگاهی برآمد و به این منظور «هو یائوبانگ» را بهعنوان دبیر کل حزب کمونیست برگزید. اندیشههای فلسفی و اجتماعی بورژوایی غرب در دانشگاههای چین تبلیغ شد و حتی به جریانهایی که علناً مارکسیسم کلاسیک را مقصر جنایات مائو و حاکمیت استبدادی حزب کمونیست معرفی میکردند، بال و پر داده شد. طعم ضدحکومتی این آثارِ بهتازگی موجود به مذاق دانشجویان بسیاری که از چندین دهه کنترل بوورکراتیک بر فعالیتهای جوانان به ستوه آمده بودند، خوش میآمد.
موج اعتراضات دانشجویان در سالهای ۱۹۸۶-۱۹۸۷، «دنگ» را وحشتزده کرد. او به اسم مخالفت با «لیبرالیزاسیون بورژوایی»، «هو یائوبانگ» را از منصبش برکنار کرد، اما عضویت وی را در دفتر سیاسی همچنان حفظ کرد. «دنگ» اکنون نگران بود که نارضایتی دانشجویی، بالقوه بتواند شعلههای یک جنبش به مراتب بزرگتر اجتماعی را روشن کند.
جنبش ضداستالینیستی کارگران لهستان موسوم به «جنبش همبستگی» در سالهای ۱۹۸۰-۸۱، تأثیر قابلتوجهی بر تفکر رژیم چین گذاشته بود. سال ۱۹۸۲ حزب کمونیست حق اعتصاب را از قانون اساسی چین حذف کرد. سال بعد با گسترش اصلاحات مشوق بازار به حوزۀ صنعت شهری، رژیم «پلیس مسلح خلق» را ایجاد کرد (این نیروی شبهنظامیِ ۴۰۰ هزار نفره، در سرکوب داخلی تخصص داشت).
«جائو زیانگ» جایگزین «هو» بهعنوان دبیرکل حزب کمونیست شد، اما سریعاً همان رویکرد را پیش گرفت (یعنی استفاده از روشنفکران برای ایجاد پایگاهی در حمایت از برنامۀ اصلاحات مشوق بازار که بیش از پیش در بین مردم منفور شده بود). اقدامات مشابهی در اتحاد شوروی سابق و اروپای شرقی که در آستانۀ انفجار بحران اقتصادی و اجتماعی بودند رخ داد. میخائیل گورباچف سیاست موسوم به «گلاسنوست» (آزادسازی) را آغاز کرد که مشابه با برداشت «جائو» از «شفافیت» بود. هر دو خواهان «اصلاحات سیاسی» بودند، منتها اصلاحات سیاسی برای آنها ابزاری بود برای بهرهبرداری از خشم گستردۀ اجتماعی نسبت به حاکمیت استبدادی استالینیستی، به سود چشمانداز ارتجاعی خودشان یعنی معرفی دوبارۀ بازار افسارگسیختۀ سرمایهداری.
روشنفکران لیبرال نمایندۀ لایهای از طبقات متوسط بودند که حس میکردند به قدر کافی از اصلاحات مشوق بازار منتفع نشدهاند. روشنفکران لیبرال خواهان آزادی مطبوعات و مهار فساد فرزندان رهبران حزب کمونیست بودند تا خود بتوانند سهم بیشتری از ثروتی که طبقۀ کارگر آفریده است ببرند. «جائو» مینویسد که سال ۱۹۸۷ بعد از آنکه به سمت دبیرکلی حزب کمونیست رسید: «قویاً به این باور رسیدم که تنش در روابط میان حزب و روشنفکران باید حل شود. با این حال بدون مشارکت روشنفکران، بهبود اساسی این رابطه ناممکن میبود»(۵).
سرکوبِ «لیبرالیزاسیون بورژوایی» به دست «دنگ» فقط باعث شد که کاسۀ صبر این روشنفکران لبریز شود. ۱۵ آوریل ۱۹۸۹ «هو یائوبانگ» ناگهان در اثر سکتۀ قلبی در جلسۀ دفتر سیاسی درگذشت. دانشجویان پکن به نشان حمایت از سیاستهای «هو» به او ادای احترام کردند. اما گردهماییهای یابود برای ستایش «هو» خیلی زود راه را برای طرح مطالبات رادیکالتر حقوق دمکراتیک باز کرد. جمعیت راهپیماییکنندگان به هزاران نفر رسید.
روز ۱۷ آوریل گردهماییهای دانشجویی برای سوگواری، از دانشکدهها به میدان تیانآنمن در مرکز پکن رسید که تاریخاً مکانی برای اعتراضات و تظاهراتی همچون جنبش ضدامپریالیستی «چهار ماه» سال ۱۹۱۹ بود. روز بعد صدها هزار دانشجو از دانشگاه پکن و دانشگاه خلق تحصنی اعتراضی در برابر «تالار بزرگ خلق» برگزار کردند و خواهان اعادۀ حیثیت از دیدگاههای «هو یائوبانگ» دربارۀ دمکراسی و آزادی، انتشار جزئیات درآمد رهبران ارشد، اعطای آزادی مطبوعات، افزایش بودجۀ آموزش، لغو محدودیت تظاهرات و برگزاری انتخابات آزاد برای جایگزینی مقامات «بد» حکومت شدند.
روز ۱۹ آوریل وقتی مقامات حکومتی از اعطای این مطالبات سر باز زدند، دانشجویان «دروازۀ شینهوا» را که ورودی ساختمان ادارۀ رهبری چین بود محاصره کردند. اکنون شبح نارضایتی سیاسی بر فراز سر خود رهبری حزب کمونیست چین به پرواز درآمده بود. روز ۲۳ آوریل دانشجویانِ ۲۱ دانشگاه، «فدراسیون خودمختار دانشجویان دانشگاه پکن» را به منظور هماهنگی اعتصابات دانشجویی و فراخوان به مردم عادی برای پیوستن به خود تشکیل دادند.
ادامه دارد
منابع:
- The Tiananmen Papers: The Chinese leadership’s decision to use force against their own people—in their owns words, complied by Zhang Liang, edited by Andrew J. Nathan and Perry Link, Little, Brown and Company, 2001, p.357
- Prisoner of the State: The Secret Journal of Premier Zhao Ziyang, Simon & Schuster, 2009, p.124
- Mao’s China and After: A History of the People’s Republic Third Edition, Maurice Meisner, The Free Press, 1998, p.458
- Prisoner of the State, p.223
- Ibid., p.257
[۱] گروهی از اعضای سالخوردۀ حزب کمونیست چین در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ که از قدرت و نفوذ قابلتوجهی برخوردار بودند.