حق آموزش به زبان مادری: تجربۀ انقلاب روسیه
اگر تا چندی پیش با طیفی از مارکسیستها روبهرو بودیم که اساساً وجود چیزی به نام ستم ملی/قومی را هم زیر سؤال میبرد، اینک شاهدیم که همان طیف در مقابل یک حق دمکراتیک ابتدایی یعنی آموزش به زبان مادری هم مقاومت میکند. برای آنکه نشان دهیم چنین رویکردهایی تا چه حد مغایر و نامأنوس با میراث مارکسیسم انقلابی است، بهترین راه ارزیابی تجربۀ انقلاب روسیه و سیاست بلشویکها در این زمینه است.
آموزش و پرورش یک رکن اساسی برای ارتقای سطح فرهنگی جامعه بعد از انقلاب بود، جامعهای که کثرت جمعیت دهقانی و سطوح بالای بیسوادی ویژگی بارز آن به شمار میرفت. از این رو بهعنوان جزئی از انقلاب گستردۀ آموزشی، برنامۀ مبسوطی به اسم «بومیسازی» (کورِنیزاتسیا) در دستورکار قرار گرفت که به بیان امروزی همان «تبعیض مثبت» اطلاق میشود. سلطۀ زبان روسی متوقف شد و در عوض زبانهای بومی به مدارس و دولت و انتشارات بازگشتند. بومیان و اقلیتهای ملی به مناصب کلیدی چه در دولت و چه در احزاب کمونیست راه یافتند و در زمینۀ اشتغال نیز نسبت به روسها ارجحیت و تقدم پیدا کردند و به علاوه دانشگاههایی برای تربیت نسل جدیدی از رهبران غیرروس دایر شدند.
تفکر و منطق پشت آموزش به زبان مادری را یکی از نمایندگان «اولین کنگرۀ سراسری روسیه پیرامون آموزش پیشدبستانی» (تابستان ۱۹۱۹) به خوبی چنین جمعبندی کرد: «روح انترناسیونالیسم اینطور به دست نمیآید که بچههایی را که اصلاً همدیگر را نمیفهمند کنار هم بچپانیم؛ بلکه در عوض روح انقلاب جهانی را باید به زبان مادری معرفی کرد».
اکتبر ۱۹۱۸ «کمیساریای خلق در امور ملیتها» طرحهای پیشنهادیاش را دربارۀ مدارس اقلیتهای ملی منتشر کرد و به این ترتیب حضور حداقل ۲۵ دانشآموز از هر گروه سنی که به یک زبان صحبت میکردند به تنهایی برای تشکیل مدارسی به زبان مادری کفایت میکرد. این رویکرد عمومی منعطف بود و به فاکتورهایی بستگی داشت. مثلاً تراکم گروههای ملی یا درجۀ ادغامیافتگیشان و غیره. مثلاً در محدودۀ روسیۀ کبیر که اقلیتهای ملی همچون اوکراینیها و بلاروسیها نقداً ادغام شده بودند، برنامههای معدودی برای زبان مادری در دستورکار قرار گرفتند. اما در خودِ اوکراین ابعاد وسیع آموزش به زبان مادری را میشد در رشد سریع تقاضا برای معلمان زبان اوکراینی و کتابهای درستی به زبان اوکراینی در سالهای بعد از انقلاب دید. در اوکراینِ ۱۹۱۷ به زحمت میشد معلم این زبان را یافت، اما تا سال ۱۹۲۳ به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر ۴۵ هزار معلم زبان اوکراینی وجود داشت. مثال دیگر ارمنستان است که در سال ۱۹۲۵ قریب به ۸۰ درصدِ معلمان مدارس ابتدایی و کلیۀ معلمان دوران متوسطهاش ارمنی بودند.
در همان مقطع مقاماتی بودند که تشکیل مدارس ملی و آموزش به زبان مادری را مغایر با انترناسیونالیسم پرولتری میدانستند. این همان استدلالی است که پیشتر جواب گرفته بود. سلطۀ روسهای محافظهکار در مناصب بالای آکادمیک مانعی در برابر بومیسازی آموزش عالی بود. اینکه سال ۱۹۲۰ «مؤسسۀ مطالعات شرق» در مسکو دایر شد اساساً تلاشی بود برای مقابله با چنین رویکردهایی و جذب بیشتر غیرروسها به آموزش عالی.
با وجود کمبود منابع مالی و امکانات و معلم اما رژیم گامهای خیرهکنندهای به سمت بومیسازی آموزش برداشت. تا سال ۱۹۲۷ آموزش به زبان مادری برای اقلیتهای ملی در خارج از جمهوری یا منطقۀ زیستشان رایج بود.
نتیجۀ این سیاست گسترش قابلتوجه یادگیری بود. در واقع حق آموزش دیگر نه امتیازی متعلق به یک اقلیت، که شامل همۀ مردم فارغ از ملیتشان بود.
با این حال گسترش آموزش به زبان مادری ناممکن میبود مگر با گسترش فوقالعادۀ انتشارات و مطبوعات به زبانهای مختلف. در سال ۱۹۲۴، ۲۵ زبان مختلف در شوروی منتشر میشد که سال بعد به ۳۴ زبان و تا ۱۹۲۷ به ۴۴ زبان افزایش یافت.
از طرف دیگر وجود زبانهایی که هنوز شکل نوشتاری نداشتند، گویشهای مختلفی که نزدیک به هم بودند و همچنین انتخاب الفبای نگارش یک زبان از جملۀ موضوعات چالشی برای بومیسازی آموزش بودند که شرح مفصلی میطلبد. اما علیرغم وجود این چالشهای عملی، آموزش به زبان مادری به یک قاعده و نه استثنا بدل شد. متأسفانه بعدتر با تثبیت ضدانقلاب استالینیستی، روسیسازی اجباری زبان و فرهنگ از اواسط دهۀ ۱۹۳۰ آغاز شد و دستاوردهای پیشین را عقب زد.
منبع: دیو کراوچ، «بذرهای رهایی ملی»، نشریۀ سوسیالیسم بینالمللی، ۲۰۰۲
***
برگرفته از مباحثات صفحۀ توئیتر ما
اگر تا چندی پیش با طیفی از مارکسیستها روبرو بودیم که وجود #ستم_ملی را از اساس زیر سؤال میبرد،اینک شاهدیم که همان در مقابل یک #حق_دمکراتیک ابتدایی یعنی آموزش به #زبان_مادری هم مقاومت میکند.رویکردی که به گواه #انقلاب_روسیه و سیاست بلشویکی تماما مغایر با میراث #مارکسیسم_انقلابی است pic.twitter.com/hRsxodbm4n
— بلشویک لنینیستهای ایران (@B_Leninist) February 25, 2019