اعتصاب عمومی (بخش دوم و پایانی)
مارک هاسکیسون / برگردان: آرام نوبخت
انقلاب ۱۹۰۵ روسیه
حکومت مطلقۀ روسیه در تابستان سال ۱۹۰۴ با یک بحران سیاسی حاد روبهرو شد. تزار نیکولای دوم در جنگ امپریالیستی با ژاپن هر بار در منچوری متحمل شکست از پس شکست شده بود. روز ۲۰ دسامبر، بندر آرتور بهعنوان پایگاه اصلی نیروی دریایی روسیه در خاور دور تسلیمِ ژاپنیها شد.
بحران حاکمیت تزار منجر به تقویت تمام جریانهای اپوزیسیونی شد که مدتهای مدیدی به دست رژیم استبدادی روسیه سرکوب شده بودند. بورژوازی لیبرال گردهماییهای اعتراضی با خواست مشروطه به راه انداخت. رژیم با نافرمانی دهقانان، شورش در ارتش و نیروی دریایی و اعتصابات کارگری مواجه شد.
اعتصاب در کارخانۀ عظیم «پوتیلوف» بر سر اخراج چند کارگر به خاطر عضویت در یک انجمن کارگری شِبه قانونی به سرعت گسترش یافت. این انجمن تحت رهبری یک کشیش به نام «پدر گاپون» بود و با تأیید «زوباتوف»، رئیس پلیس وقت، بنیان گذاشته شده بود. اعتصاب پوتیلوف متمرکز بر چند مطالبۀ اقتصادی بود: هشت ساعت کار روزانه، طبقهبندی جدید دستمزد کارگران از طریق نمایندگانشان، حداقل دستمزد برای زنان کارگر و کارگران غیرماهر، ایجاد شیرخوارگاه در کارخانه، الغای تجسس و جریمۀ تأخیر و غیره.
پدر گاپون
فشار اعتصاب پدر گاپون را مجبور کرد که برای روز ۹ ژانویه تدارک تظاهرات بزرگی را ببیند. گاپون این تظاهرات را به سبک و سیاق راهپیمایی یک دستۀ مذهبی برای تقدیم طومار شکوائیه به «پدر کوچک» (تزار) درآورده بود. مطالبات کارگری این طومار البته فاصلۀ زیادی با تحقق در عمل داشتند: عفو زندانیان سیاسی، آزادی بیان و مطبوعات و اجتماع، جدایی کلیسا از دولت، پایان جنگ و برگزاری مجلس مؤسسان. قریب به ۲۰۰ هزار کارگر در این راهپیمایی به سوی کاخ زمستانی شرکت کردند، اما مردم بیسلاح با رگبار سلاحهای گارد کاخ روبهرو شدند. این کشتار باعث تضعیف کُشندۀ سازمانهای کارگری پلیسی شد و در عوض تودۀ کارگران را شنوای عقاید سوسیالیستی کرد.
حزب کارگران سوسیال دمکرات روسیه به دو جناحِ منشویک و بلشویک منشعب شد. در بیرون و میان این دو جناح چهرههای برجستهای همچون لئون تروتسکی قرار داشتند که در هیچ یک از این اردوگاه نمیگنجیدند.
جناح بلشویک که هدفش دفاع از حزب در برابر تلاش منشویکها به رقیق کردن تشکیلات حزبی بود، بر نیاز به نابودی تزار بعد از حادثۀ یکشنبۀ خونین تأکید داشت. لنین در روزنامۀ بلشویکی رسمی «به پیش»[۱] نوشت: «درسهای یکشنبۀ خونین نمیتواند بدون تأثیر بر تودهها سپری شود. اکنون مطالبۀ مجلس مؤسسان باید به شعار اصلی همۀ کارگران روسیه تبدیل شود. اما برنامۀ عملی روز باید عبارت باشد از تسلیح تودهها و سازماندهی عمل انقلابی مسلحانه به منظور نابودی قدرت حاکم موجود و تمامی نهادهای آن».
در واقع تأثیر اولیۀ یکشنبۀ خونین حرکت مستقیم به سمت عمل اعتصاب سیاسی نبود. اعتصاب بزرگ کارگران راه آهن ساراتوف در وُلگا به تاریخ ۱۲ ژانویه منجر به کسب امتیاز ۹ ساعت کار روزانه و تثبیت اتحادیۀ کارگران راهآهن شد؛ این فاکتور مهمی برای سال جدید به شمار میرفت، چون به طور بالقوه ارتباطات اصلی را در دست کارگران قرار میداد. اعتصابهایی از این دست طول و عرض روسیه را درنوردیدند. در شهر نساجی بزرگ ایوانُوا-وُزنِسینسکی[۲] ۵۰ هزار کارگر به مدت دو ماه بیرون ماندند. کمیتۀ اعتصاب شهری آنها در واقع نخستین «سوویت» یا «شورای نمایندگان کارگری» بود.
خصلت آنارشیستی
واکنش بلشویکها به اعتصابات اقتصادی که اغلب البته مسائل سیاسی نیز در فهرست مطالباتشان جای میگرفت، در وهلۀ نخست منفی بود، چون این اعتصابات را آنارشیستی میدانستند. لوناچارسکی ماه مه ۱۹۰۵ «اعتصاب خودانگیخته بابت تعدادی مطالبۀ اقتصادی» را سلاح یک «پرولتاریای هنوز عقبمانده» توصیف کرد و گفت که بلشویکهای مسکو کاملاً حق داشتهاند که که فعالانه کارگران از اعتصابهای سازماننیافته در مقطع فعلی برحذر بدارند. او در مقابل گزینۀ «اعتصاب عمومی سیاسی» را مطرح کرد، ولی افزود که حتی این هم «تنها زمانی قابل تصور است که همراه با یک قیام مسلحانه باشد».
بلشویکها تا جایی که میگفتند حکومت تزار باید با قیام مسلحانه درهم شکسته شود و وظیفۀ تدارک این امر نیز به دوش سوسیال دمکراتها میافتد محق بودند، منتها قادر نبودند در اعتصابهای تودهای و اعتصاب عمومی سیاسی مشخصاً تاکتیکهای بسیج و آموزش و سازماندهی تودهها را ببینند. بدون آگاهی مکتسب از مبارزه برای کسب یک رشته مطالبات که ضرورتاً شامل مطالبات ابتدایی اقتصادی میشد و سپس قدم به وادی مطالبات سیاسی میگذاشت، هرگز نیاز به سرنگونی حکومت مطلقه به مطالبهای تودهای بدل نمیگشت.
پیشتاز
بدون سازمانهای تکاملیافته- نمایندگان کارگری، کمیتههای اعتصاب و شوراها- هیچ پیوندی میان پیشتاز حزب و طبقه نمیتوانست وجود داشته باشد.
منشویکها از طرف دیگر به دنبال هر راهی برای پیوند خوردن با تودهها-و حتی حل شدن در آنها- بودند. برای آنها مسألۀ قیام مسلحانه صرفاً یک موضوع تدارکاتی دوردست بود. «آکسلرود»، نظریهپردار ارشد منشویسم، دیدگاه بلشویکها را «ملغمهای توطئهگرایانه-یاغیگرایانه از گرایشهای آنارشیستی و بلانکیستی در پوشش ادبیات مارکسیسم و سوسیال دمکراسی» میخواند. آکسلرود هرچند این را میپذیرفت که احتمالاً قیام یا قیامهایی ضروری شوند، اما میگفت «حزب به معنی دقیق کلمه، بهعنوان یک واحد سیاسی، میتواند و باید خود و طبقۀ کارگر را برای این نبرد آماده کند، منتها با ابزارهای سیاسی و نه گروههای نظامی، تکنیکی یا دسیسهچین». او برخلاف بلشویکها خواهان ایجاد یک «کنگرۀ کارگری سراسری روسیه» میشد. مارتوف از دیگر رهبران برجستۀ منشویکها نیز از تشکیل «ارگانهای خودگردانی پرولتری» دفاع میکرد.
هر دوی این رهبران منشویک اما یک چشمانداز مشترک داشتند: انقلاب روسیه یک انقلاب بورژوایی خواهد بود که قدرت سیاسی را به بورژوازی منتقل میکند. طبقۀ کارگر باید به این وظیفه کمک کند، هرچند با حفظ استقلال طبقاتی و سازمانهای خودش. برای هم آکسلرود و هم مارتوف «حزب نُرمال» عبارت بود از یک حزب تودهای اروپای شرقی بهمانند سوسیال دمکراسی آلمان، با پیوندهایی با اتحادیههای کارگری تودهای. «کنگرۀ کارگری» در دیدگاه آنها میتوانست مبنایی باشد تبدیل حزب غیرقانونی و توطئهگرِ موجود به یک حزب کارگری «واقعی».
تا جایی که به توسعۀ احتمالی انقلاب روسیه برمیگشت تروتسکی نه با منشویکها و نه با بلشویکها توافق کامل نداشت. تروتسکی با بلشویکها همنظر بود که بورژوازی لیبرال قادر به رهبری انقلاب نیست. به علاوه «جدای از سوسیال دمکراسی هیچکس در میدان نبرد انقلاب وجود ندارد» که بتواند این رهبری را به عهده بگیرد. لنین معتقد بود که سوسیال دمکراسی باید قیام را رهبری کند، قدرت دولتی را بگیرد اما نه به تنهایی. دمکراسی انقلابی خرده بورژوایی، بهعنوان نماینده و رهبر دهقانان میبایست در قدرت شریک شود.
به علاوه از نظر او حزب کارگران در حکومت نمیتوانست به تمهیدات سوسیالیستی فکر کند و در عوض کل دامنۀ برنامهاش میبایست محدود به وسیعترین آزادیهای دمکراتیک میشد. تروتسکی در اینجا مخالف بود و در کمال حیرتِ اکثرِ سوسیال دمکراتها از دیدگاهی دفاع کرد که ابتدا پاروُس[۳] بیان کرده بود: «حکومت موقت انقلابی روسیه، حکومت دمکراسی کارگری… و سوسیال دمکرات خواهد بود».
تروتسکی همچنین بر این نظر بود که چنین حکومتی که برای حل مسألۀ ارضی به ائتلاف با دهقانان تکیه دارد، ناگزیر با کارشکنی سرمایهداران و زمینداران رویهرو میشود و باید حق مالکیت خصوصی را نقض کند، کارخانهها را مصادره کند و از این رو ضرورتاً وارد وظایف «سوسیالیستی» و نه صرفاً «دمکراتیک» شود.
قیام
بر سر مسألۀ حزب بود که تروتسکی اختلافات تندی با لنین و بلشویکها داشت. او با تأسی از الگوی اروپای غربی و تأکید لوکزامبورگ بر ظرفیتهای سازماندهی خودجوش پرولتاریا در عمل نتوانست تا سال ۱۹۱۷ راهش را به سوی حزب مورد نظر لنین بیابد. قوت چشمانداز کلی تروتسکی نسبت به قدرت طبقۀ کارگر و انعطافپذیری تاکتیکیاش در قبال عمل مستقیم و ابتکارعمل تودهها به او اجازه داد که در گرماگرم انقلاب نقش برجستهای ایفا کند. او از این تجربه بود که روشمندترین درک را از اعتصاب عمومی و نمود سازمانیاش-یعنی شورای کارگری، به مثابۀ بنیان قیام مسلحانه برای تحقق حکومت کارگری- به دست آورد. با این حال اما عنصر غایب، حزب بود. بدون این عنصر حتی یک سخنران و رهبر انقلابی درخشان مانند تروتسکی هم نمیتوانست در لحظات حساس تودهها را برای پیروزی قطعی بسیج یا هدایت کند.
موج اعتصاب در تابستان فروکش کرد، اما ماه اکتبر در مقیاسی جدید و گستردهتر فوران کرد. اعتصاب با شروع از کارگران راهآهن و در واکنش به بازداشت شماری از نمایندگانشان به سرعت از یک مرکز اصلی به مرکز دیگر گسترش یافت تا اینکه به ابعاد اعتصاب عمومی رسید. مسکو تا ۱۰ اکتبر و سن پترزبورگ تا ۱۲ و ۱۳ اکتبر از حرکت بازایستاده بودند. اعتصاب علناً بر مطالبات سیاسی، آزادی اجتماع و مطبوعات و حق تشکلیابی و مجلس مؤسسان برای تدوین قانون اساسی تمرکز داشت. اعتصاب حمایت اقشار طبقۀ متوسط را به دست آورد و حتی مغازهها هم به نشانۀ اعتراض تعطیل شدند. برخی کارفرمایان حتی بابت روزهای ازدسترفتۀ اعتصاب غرامت پرداخت کردند. دمکراتهای مشروطهخواه (کادِتها) بهعنوان حزب اصلی بورژوازی روس حمایت خود را از اعتصاب اعلام کردند. نیکولای دوم خود را در کاخش منزوی و تنها دید. دستگاه سرکوب دولت تزاری فلج شده بود.
در این شرایط مبرمترین وظیفه عبارت بود از هماهنگی اعتصاب و سراسری کردنش با قطع دسترسی نیروهای دولت به حمل و نقل، خطوط تلگراف، روزنامهها و در عین حال بسیج این نیروها برای اعتصاب. کمیتۀ اعتصاب سن پترزبورگ (بعدتر شورای نمایندگان کارگران) پاسخی به این نیاز بود. ابتکارعمل این نهاد با منشویکهای شهر بود. روز ۱۰ اکتبر منشویکها فراخوان به انتخاب یک «کمیتۀ اعتصاب» دادند، طی سه روز بعد نمایندگانی ازکارخانهها انتخاب شدند (۱ نماینده به ازای هر ۵۰۰ کارگر). نخستین نشست کمیته به تاریخ ۱۳ اکتبر توانست ۴۰ نماینده را گردهم بیاورد. روز بعد این رقم بیش از دو برابر شده بود، در حالی که روز سوم به ۲۲۶ نماینده از ۹۶ کارخانه و ۵ اتحادیۀ کارگری علاوه بر سه نماینده از بلشویکها و منشویکها و سوسیال روِلوسیونرها رسید. روز ۱۷ اکتبر این کمیته نام «شورای نمایندگان کارگران» سن پترزبورگ را برگزید. شورا یک کمیتۀ اجرایی را متشکل از ۲۲ نفر انتخاب کرد و تصمیم به انتشار روزنامۀ خود با نام «ایزوستیا» گرفت.
شورا
همان روز تزار نهایتاً وادار به اعطای امتیازاتی شد. در ابتدا این امتیازات خیلی مهم به نظر میرسیدند. تزار در مانیفستی وعدۀ «اعطای آزادی مدنی بیچون و چرا و مصونیت آزادی فردی، اندیشه، بیان، اجتماع و اتحادیه به مردم» را داد. گذشته از اینها نوید گشایش «دومای دولتی» (پارلمان) را داد و اعلام کرد که بهعنوان یک اصل «هیچ قانونی بدون پذیرش دومای دولتی ترتیب اثر داده نخواهد شد». شورا گرچه اقرار نیکولای جلاد به ضعفش را در این بیانیه تشخیص میداد اما به پرولتاریا هشدار داد: «به ما آزادی اجتماع دادهاند، ولی اجتماع ما در محاصرۀ سربازان است؛ به ما آزادی بیان دادهاند اما سانسور همچنان دستناخورده باقی است؛ به ما مصونیت فردی دادهاند اما زندانها لبریز از زندانیاند». شورا ضمن رد کردن مانیفست تزار بلافاصله خواهان عفو کامل زندانیان سیاسی، عقبنشینی کلیۀ سربازان از شهر و عزل «ترپوف» (رئیس پلیس منفور شهر) شد و بیاطمینانی کاملش را نسبت به وزارت جدید به ریاست «کونت ویت»[۴] اعلام داشت. اعتصاب تا ۲۲ اکتبر ادامه یافت و نهایتاً به شکل تشریفاتی با دستههای بزرگ عزاداری به یاد جانباختگان اعتصاب خاتمه یافت.
«نیت خوب» تزار و باند دربار ارتجاعی او خیلی زود افشا شد. تزار با همکاری پلیس مشغول تکثیر «سیاه صدگان» بود، جریانی که به بیان تروتسکی نیروی خود را از میان «مغازهداران خُردهپا، گدایان، صاحبان بار و کارکنان همیشگیشان، نظافتچیها، جاسوسهای پلیس، سارقان حرفهای و دزدان آماتور خانهها، پیشهوران کوچک و دربان فاحشهخانهها» جذب میکرد. این اراذل و اوباش تشویق به تصفیۀ یهودیان (پوگرومها)، حمله به اعتصابکنندگان و فعالین اتحادیهها و مطبوعات سوسیالیستی میشدند. هدف در واقع ایجاد یک پایگاه اجتماعی تودهای برای ارتجاع و به طور خلاصه خیلی از کارکردهایی بود که فاشیسم بعد از جنگ جهانی دوم در اروپای غربیِ «پیشرفته» عهدهدار شد. در سراسر روسیه بین سه تا چهار هزار تن در جریان این پوگرومها ناپدید شدند. با این حال در پترزبورگ هیچگونه پوگرومی مجال بروز نیافت. شورا یگانهای دفاعی نیرومندی متشکل از ۶ هزار تن ایجاد کرده بود که قبل از سازماندهی پوگروم این تفالهها را زیر پا له میکردند. گشتهای شبانۀ منظم شکل گرفتند و از مطبوعات کارگری محافظت میشد.
شورا طبیعتاً به فُرومی برای بحث سیاسی دربارۀ گامهای بعدی و راه تحققِ هم حقوق دمکراتیک و هم مطالبات طبقاتی کارگران تبدیل شد. در اینجا دیدگاهها و برنامههای سوسیالیستهای متشکل- یعنی منشویکها، بلشویکها و کسانی مانند تروتسکی- به معرض دید درآمدند.
بلشویکها با صراحتی بیش از دیگران میفهمیدند که رژیم تزار و دستگاه پلیسی و نظامیاش باید با قیام مسلحانه واژگون شود.
به علاوه درک میکردند که وجود یک حزبِ اکیداً منضبط برای ایفای نقش ستاد و کادرِ این قیام حیاتی است. اما بلشویکها در ابتدا رویکردی یکسویه و به لحاظ تاکتیکی غیرمنعطف نسبت به اعتصاب عمومی و شورای نمایندگان کارگران داشتند. بنابراین کمیتۀ پترزبورگِ حزب بلشویک تنها نیمهشب ۱۲-۱۳ اکتبر که اعتصاب عمومی نقداً در دست انجام بود فراخوان به اعتصاب عمومی داد و به آژیتاتورهای سردرگم خود دستور دارد که قبل از اعتصاب «محاسن و معایبش را توضیح بدهند».
اولین واکنش رهبران بلشویک به شورا توأم با ظن و حتی خصومت بود. کراسیکوف علیه «این توطئۀ جدید منشویکها» به آژیتاتورهای حزب هشدار داد و حتی آن را «کمیتۀ غیرحزبیِ دار و دستۀ زوباتوف» (یعنی ستون پنجم و نفوذی پلیس) خواند. بوگدانف از بلشویکهای برجستۀ روسیه شورا را هستۀ یک حزب کارگر ضد سوسیالیست میدید و بر آن بود که بلشویکها باید شورا را وادار به پذیرش برنامۀ حزب و راهنمایی تاکتیکی کمیتۀ مرکزی کنند؛ به زعم او شورا میبایست «نهایتاً در حزب حل شود». اگر شورا امتناع میکرد آن وقت بلشویکها میبایست خارج میشدند و «خصلت ضدپرولتری آن را پیش روی تودههای پرولتر افشا میکردند». این اولتیماتوم روز ۲۹ اکتبر ارائه شد، اما شورا حتی حاضر نشد دربارهاش بحث کند. بلشویکها با شرمساری به صندلی خود چسبیده بودند.
تروتسکی خیلی زود بهعنوان رهبر ایدئولوژیک شورا شناخته شد و چشمانداز سیاسی گسترش ارتباطات با شورشیان ارتش و نیروی دریایی و حمایت از مقاومت لهستان در برابر حکومت نظامی را به شورا داد. اما شورا به ناچار یک نهاد محدود برای این هدف به شمار میرفت، چرا که یک نهاد عمومی بود. مخفیکاری و روشهای توطئهآمیز همگی برای تدارک فنی و سازمانی یک قیام مسلحانه حیاتیاند. بدون حزب چنین چیزی امکانپذیر نبود. به همین ترتیب پیوندهای رهبری شورا با تودهها آنقدری بود که برای یک پیشروی انقلابی مستقیم کفایت بکند. اما انجام مانورهای دشوار و حتی عقبنشینی، از جملۀ مشکلاتی بودند که فقط یک حزبِ شناختهشده و معتبر با کادرهای منضبط در هر کارگاهها و کارخانه میتوانست حل کند. البته هیچ حزبی-حتی بلشویکها- هنوز به این مرحله نرسیده بود. اما دغدغۀ اول لنین این بود که تمام انرژی کادرهایش را به این سمت معطوف کند.
مبارزه برای هشت ساعت کار روزانه به طور خودجوش آغاز شد و از ۳۱ اکتبر تا ۱۲ نوامبر به طول انجامید. این مبارزه با اقدام مستقیم کارگران (یعنی دست کشیدن از کار بعد از ۸ ساعت) آغاز شد و کارفرمایان در مقابل با تعطیلی اجباری محل کار واکنش نشان دادند. بعد از دو هفته کارگران فرسوده شدند و شورا در کمال تأسف مجبور به عقبنشینی شد.
بیبهره از رهبری
شورا در اعتراض به تهدید حکومت به اعدام شورشیان نیروی دریایی در «کرونشتات» و اِعمال حکومت نظامی در لهستان فراخوان به شش روز اعتصاب عمومی داد. در اینجا نیز گرچه اعتصاب در آغازش گیرا و مبارزهجویانه بود، اما فرسودگی فرارسید و وقتی حکومت امتیازات نصفه و نیمهای مبنی بر عفو ملوانان و لغو آتی حکومت نظامی اعطا کرد، عقبنشینی در دستور کار قرار گرفت. حکومت تشخیص داده بود که الآن زمان مناسب برای بازپسگیری اقتدارِ ازدسترفتهاش است، روز ۲۶ نوامبر با بازداشت «خروستالف نوسار»[۵] (رئیس شورای سن پترزبورگ) ضربهاش را به شورا زد. تروتسکی که رادیکالترین چهره بود جایگزین او شد، اما نفسهای شورا به شماره افتاده بود. روز ۳ دسامبر کل کمیتۀ اجرایی به همراه دویست نماینده دستگیر شدند. اعتصاب اینبار پس از چند روز از پا درآمد. پرولتاریای پترزبورگ که از رهبری بیبهره شده بود قادر نبود اعتصاب عمومی را حفظ یا به قیام تبدیل کند.
وضعیت مسکو اما به طور قابلتوجهی متفاوت با پترزبورگ بود. مسکو بهعنوان پایتخت باستانی روسیه و کارخانههایش کوچکتر از پترزبورگ بودند (کارخانۀ پوتیلوف به تنهایی نزدیک به ۳۰ هزار کارگر داشت). در نتیجه پیش از شکلگیری شورای مرکزی مسکو، شوراییهایی به صورت منطقهای ایجاد شده بودند. وقتی شورای مسکو پا به عرصۀ حیات گذاشت، به شکل غیرمستقیم انتخاب شده بود (اعضای آن متشکل از نمایندگان هیأتهای محلی بودند). نفوذ بلشویکها در مسکو چشمگیر بود و از آن در مخالفت با بقای موجودیت کمیتۀ اعتصاب اکتبر استفاده شد. ۲۲ نوامبر شورای مسکو برای اولین بار تشکیل شد. این شورا تا قبل از قیام چهار نشست برگزار کرد. در آخرین نشست تنها ۱۲۰ نماینده از ۹۱ کارخانه شرکت داشتند. بنابراین شورای مسکو بهعنوان هیئتی دربرگیرندۀ کل شهر و فارغ از سابقۀ مبارزهاش علیه مقامات برای کنترل شهر، ضعیفتر از شورای پترزبورگ بود.
از سوی دیگر تشکیلات بلشویکها در مسکو به طور اخص نیرومند بود. حزب بلشویک میلیشیایی متشکل از هزاران عضو و یک «گروه فنی» با مسئولیت تدارک قیام برخوردار بود. پادگان مسکو به طور قابل توجهی ناراضیتر از پترزبورگ بود. متأسفانه شورش مهم پادگان زمانی رخ داد که بلشویکها و شورا آماده نبودند. گاردهای روستوفسکی[۶] روز ۲ دسامبر دست به شورش زدند و کمیتۀ سربازان را متشکل از ۲۰ تن انتخاب کردند. اما شورش آنها روز ۴ دسامبر سرکوب شد. روز ۶ دسامبر از طرف پترزبورگ فراخوانی به اعتصاب عمومی داده شد. شورای مسکو بلافاصله اعتصاب را به راه انداخت و قیام آغاز شد. اعضای هیأت هماهنگی اصلی متشکل از بلشویکها و منشویکها روز ۸ دسامبر دستگیر شدند. از این رو قیام هماهنگیهای لازم را از دست داد، نبرد پراکنده شد و حالت چریکی به خود گرفت. شورای مسکو که از رهبری حزبی بیبهره شده بود هدایت قیام را به دست شوراهای منطقهای داد. حتی در این حالت هم مبارزه تا ۱۸ دسامبر توانست دوام بیاورد و نهایتاً با رسیدن گارد سمیونوفسکی[۷] از پترزبورگ درهم کوبیده شد.
تولید
تروتسکی تحلیل لوکزامبورگ را بسط داد. لوکزامبورگ پتانسیل اعتصاب عمومی را برای شکستن روزمرگی کسالتبار اتحادیههای جنبش کارگری اروپای غربی را دید. بنابراین اعتصاب عمومی را تاکتیکی میدید که تودهها را در مسیر انقلاب سوسیالیستی قرار میدهد. تروتسکی این چشمانداز عمومی را در یک موقعیت انقلابی تماماً بالغ مادیت بخشید. او میدید که بسیج تودهها برای اقدام مستقیم اقتصادی و سیاسی، مستلزم یک شکل ویژۀ سازماندهی است؛ شورا درست همین سازمان بود. تروتسکی در کتاب «۱۹۰۵» تأکید کرد:
«سلاح اصلی شورا، اعتصاب عمومی سیاسی بود. قدرت اعتصاب، در مختل کردن قدرت حکومت نهفته است. هر چه “آنارشی” ناشی از اعتصاب بزرگتر باشد، پیروزیاش نزدیکتر است. اما این تنها تا جایی صحیح است که قرار نباشد خودِ “آنارشی” با اقدامات آنارشیگونه ایجاد شود. طبقهای که هر روز و هر روز سازوبرگ صنعتی و حکومتی را به حرکت درآورده، طبقهای که قادر است با توقف همزمان کار هم صنعت و هم حکومت را فلج کند، باید آنقدر سازمان یافته باشد که خود نخستین قربانیِ “آنارشی”ای که ایجاد کرده نشود. هرچه مختل شدن حکومت به دنبال اعتصاب کاراتر باشد، به همان اندازه سازمان اعتصاب وادار می شود که عملکردهای حکومت را به عهده بگیرد. این شرایط برای یک اعتصاب عمومی بهمثابۀ سلاح مبارزۀ پرولتری، در عین حال شرایط اهمیت فوقالعادۀ شورای نمایندگان کارگری نیز بود».
اهمیت شورا همانطور که تروتسکی اشاره کرد عبارت است از «قدرت سازمانیافتۀ توده بر بخشهای مجزای خویش. شورا یک قدرت حقیقی را میسازد، بدون مجلس اعلا و سفلا، بدون بوروکراسی حرفهای و با حق عزل و تصب نمایندگان از سوی رأی دهندگان در هر لحظه». این عنصر دمکراسی مستقیم جنبهای بود که لنین تا تابستان ۱۹۱۷، یعنی زمان نگارش کتاب «دولت و انقلاب»، به طور کامل تشخیص نداده بود؛ بعد از این بود که درک کرد ارگان مبارزۀ پرولتری باید به اُس و اساس دولت کارگری و دیکتاتوری پرولتاریا تبدیل شود. تروتسکی آنچه را که منشویکها نمیفهمیدند به روشنی میفهمید؛ اینکه دولت موجود با ساز و برگ بوروکراتیک نظامیاش باید سرنگون شود.
ارتش
اعتصاب عمومی میتوانست تودهها را برای نبرد سرنوشتساز، یعنی تسخیر قدرت، بسیج کند؛ اما برخلاف تصور آنارشیستها و سندیکالیستها نمیتوانست جایگزین این وظیفه شود: «قدرت هنوز باید از دستان حاکمان قدیم قاپییده و به دست انقلاب سپرده شود. این است وظیفۀ بنیادی. یک اعتصاب عمومی تنها شرایط لازم را خلق میکند، اما برای انجام خودِ وظیفه کاملاً ناکافی است» (تروتسکی، ۱۹۰۵).
سال ۱۹۰۵ اعتصاب عمومی سیاسی مسکو و پترزبورگ صرفاً «با رو در رو کردن دشمنان با یکدیگر مأموریتش را تکمیل کرد».
به قول تروتسکی «شورا نطفۀ یک حکومت کارگری بود» و با تسخیر قدرت به یک حکومت واقعی بدل میشد.
گرچه در سال ۱۹۰۵ تروتسکی هنوز نقش حزب را بهعنوان رهبری سیاسی سازمانیافته و ریشهدار در میان تودهها دستکم میگرفت. نقشی که حزب میتوانست ایفا کند این بود که اولاً راه را از اعتصابِ عمومیِ اقتصادیِ «خودانگیخته» با مطالبات فوریِ متغیر به سوی اعتصاب عمومی سیاسی با اهداف معین و روشن نشان دهد؛ ثانیاً در لحظۀ تعیینکننده اعتصاب عمومی را به قیام تبدیل کند؛ و ثالثاً برنامهریزی فنی و ستون فقرات خودِ قیام را مهیا کند.
نقش حزب در شوراها نه این بود که برچسب خودش را به شوراها بزند و نه اینکه شوراها را در خود منحل کند و نه اینکه رهبری شوراها را واگذارد. بلکه نقش حزب عبارت از جلب اکثریتِ درون شوراها به شعارها و تاکتیک و استراتژیاش برای تسخیر قدرت بود.
اکتبر ۱۹۰۵ کارگران راهآهن یک اعتصاب عمومی را سازماندهی کردند. تروتسکی تغییر و تحول این اعتصاب را در کتاب «۱۹۰۵» خود چنین توصیف کرد:
«یک طرح بلندپروازانه در دستورکار قرار گرفت؛ طرح متوقف کردن حیات صنعتی و بازرگانی کشور در وسیعترین سطح. برای اجرای این برنامه حتی کمترین جزئیات هم از قلم نیفتادند. جایی که تلگراف از خدمت به اعتصاب امتناع میکرد، سیمهایش قطع یا دکلهایش واژگون میشد. موتور قطار خاموش و گذاشته میشد که بخارش خارج شود. ایستگاههای برق تعطیل میشدند و اگر جایی این کار دشوار بود به کابل برق آسیب میرساندند و ایستگاه قطار را در تاریکی فرومیبردند. جایی که با مقاومت لجوجانه روبهرو میشدند، لحظهای برای ایجاد اختلال در خطوط، شکستن علائم، واژگون کردن موتور، قرار دادن مانع روی ریل یا قرار دادن واگن مسافربری روی پُل درنگ نمیکردند. به سیستمهای بالابری هم رخنه کردند و جرثقیلها را از کار میانداختند. قطارهای باری هرجایی که یافت میشدند متوقف میشدند و اگر قطارِ مسافری بود، تا نزدیکترین تقاطع یا تا مقصد برده میشدند.
اعتصاب فقط بهخاطر مقاصد خودش میگذاشت که سوگند به بیحرکتی و سکون شکسته شود. وقتی نیاز به بولتنهای خبری انقلاب بود، چاپخانه باز میشد. اگر نیاز به ارسال دستورالعملهای اعتصاب بود، از تلگراف استفاده میشد. اگر نمایندگان اعتصاب باید جابجا میشدند دستور حرکت قطار داده میشد.
هیچ استثنای دیگری وجود نداشت: اعتصاب، کارخانههای صنعتی و خواربار فروشیها و داروخانهها و دادگاهها و همه چیز را تعطیل کرد»
[۱] Vpered
[۲] Ivanovo-Voznesensk
[۳] Parvus
[۴] Count Witte
[۵] Khrustalev-Nosar
[۶] Rostovsky
[۷] Semyonovsky