«اعتصاب عمومی» رزا لوکزامبورگ: یک مقدمه
هلن اسکات / برگردان: آرمان پویان
«یک قهرمانی خاموش و حسّ همبستگی طبقاتی در بین تودهها در حال نشو و نمو است که خیلی مایلم به آلمانیهای عزیر نشانش بدهم. کارگران همه جا خودشان به تنهایی به توافق میرسند… حسّ همبستگی و اخوت با کارگران روس چنان با قدرت رشد کرده که شما هرچند در رشدش شخصاً سهم داشته باشید ولی کاری نمیتوانید بکنید جز اینکه شگفتزده شوید؛ و تأثیر جذاب انقلاب نیز چنین است: در همۀ کارخانهها، کمیتههای منتخب کارگران “خودشان به تنهایی” برخاستهاند و دربارۀ همۀ امورِ مربوط به شرایط کاری و استخدام و اخراج کارگران و … تصمیم میگیرند*» (نامه به کارل و لوئیس کائوتسکی از لهستان، ۵ فوریۀ ۱۹۰۶)
هنگامی که لوکزامبورگ این نامه را نوشت، انقلابی که روسیه را درنوردیده بود به سوی شکست در حرکت بود؛ ظرف یک ماه، لوکزامبورگ در کنار بیشمار کارگر انقلابی سر از زندان درآورد. اما در این واژگان او تجربۀ دگرگونسازِ شرکت در یک جنبش انقلابی ثبت شده است. جنبشی که دستاوردهایی سترگ داشت و لمحهای از امکان دگرگونی کامل اجتماعی را نشان داد. شوق لوکزامبورگ برای انتقال این تجربه و کسب درس برای جنبش آلمان، به انتشار اثر «اعتصاب عمومی» در همان سال انجامید.
فضای انقلابی به آلمان هم رسیده بود و این امر در حمایت فوقالعادۀ کارگران آلمان از لوکزامبورگ هویدا بود:
«لوکزامبورگ بهعنوان کسی که شخصاً در رویدادهای بزرگ روسیه شرکت داشت، طبیعتاً در نشستهای عمومی محلی هواخواهان زیادی داشت. در یکی از گردهماییهای شهر مانهایم حضار برنامۀ رسمی جلسه را کنار گذاشتند و فریاد زدند: “دربارۀ روسیه به ما بگو”… اینها همان تودههایی بودند که در نهایت سیاست حزب را میسازند یا خراب میکنند و آنچه که شوق شنیدنش را داشتند، دقیقاً همانی بود که رزا میخواست به زبان بیاورد: درسهای روسیه» (۱).
به علاوه لوکزامبورگ این جزوه را در پاسخ به درخواست سوسیالیستهای هامبورگ از او برای شرکت در بحثی دربارۀ اعتصاب عمومی در کنگرۀ حزبی همان سال در شهر مانهایم نوشته بود. اثر «اعتصاب عمومی» مداخلۀ مهمی بود در یک بحث فراتر دربارۀ رابطۀ میان اتحادیههای کارگری و سوسیال دمکراسی و در واقع ادامۀ نقد انقلابی او به رفرمیسم در کتاب «اصلاح یا انقلاب».
به دنبال الغای «قوانین ضدسوسیالیستی» در سال ۱۸۹۰، شبکهای جدید از اتحادیههای قانونی آلمان شکل گرفت که به شکل تصاعدی رشد کرد: میزان عضویت اتحادیهها از ۳۰۰ هزار نفر در سال ۱۸۹۰ به ۲.۵ میلیون در سال ۱۹۱۴ رسید؛ کلّ ثروت اتحادیهها از ۴۲۵ هزار و ۸۴۵ به بیش از ۸۸ میلیون مارکِ آلمان رسید؛ تعداد بوروکراتهای اتحادیهها از ۲۶۹ تن در سال ۱۹۰۰ به ۲ هزار و ۸۶۷ تن تا سال ۱۹۱۴ رسید (۲).
در این دوره دو نیروی اصلی در صحنۀ نبرد درونی جنبش اتحادیهها حضور داشتند: از یک سو بوروکراسی نیرومند و برخودار از منابع مالی و یک ساختار متمرکز که هر چه بیشتر به اسم «بیطرفی» سیاسی از ریشههای سوسیالیستی جنبش گسست میکرد؛ و از سوی دیگر اعضای رادیکال اتحادیهها که رشد این بوروکراسی دائمیِ مقامات مواجببگیر را تهدیدی برای استقلال جنبش کارگری میدیدند و از آن ترس داشتند که بوروکراتها مبارزه را چه در حوزۀ مطالبات فوری و چه در حوزۀ انقلاب سوسیالیستی در قبضۀ خود بگیرند و مهار کنند.
تا سال ۱۹۰۶ افزایش کارگزاران حقوقبگیر اتحادیهها و قطع پیوندشان با کارگرانی که صوراً نمایندگی میکردند منجر به تغییر خصلت سیاسی اتحادیهها شده بود:
«این بوروکراسی جدید برخلاف رادیکالهای حزب موفقیتهایش را نه بهعنوان جزئی از فرایند سازماندهی پرولتاریا برای انقلاب، که به چشم پیروزهایی فی نفسه میدید که میبایست در چهارچوب نظام سرمایهداری بیشتر بسط یابند. خصومت آشتیناپذیر گذشته با سرمایهدار و دولت، به تمایل به سازش بر سر اختلافات تبدیل شد». (۳)
در یک سلسله از کنفرانسهای اتحادیهها و کنگرههای حزبی و بینالمللی بررسی مسألۀ رابطۀ میان حزب و اتحادیهها و رویکرد هر دو به مقولۀ اعتصاب عمومی در دستورکار قرار گرفت.
در کنگرۀ حزب سوسیال دمکرات آلمان به تاریخ ژانویۀ ۱۹۰۵ در شهر یِنا، آگوست ببل قطعنامهای را تسلیم کرد که به موجب آن استفاده از اعتصاب عمومی تحت شرایط خاصی مجاز محسوب میشد. لوکزامبورگ سخنرانیهای تندی به نفع اعتصاب عمومی کرد (سخنانی که بابتش دادگاهی و متحمل دو ماه حبس در سال ۱۹۰۷ شد) و در نهایت قطعنامه تصویب شد. اما در کنفرانس اتحادیهها به تاریخ مه ۱۹۰۵ در شهر کُلن قطعنامهای با نسبت ۲۰۰ رأی موافق به ۱۷ مخالف تصویب شد که نه تنها با اعتصاب عمومی مخالفت میکرد، بلکه حتی بحث دربارۀ آن را هم ممنوع اعلام میداشت. شورسکه مسأله را چنین توضیح میدهد:
«اگر حزب تاکتیک اعتصاب عمومی را اتخاذ میکرد، اصلِ کسب دستاوردهای تدریجی به واسطۀ اعتصابهای محلی اما تحت کنترل مرکزیت به خطر میافتاد؛ چه بسا سازمانها و خزانههایشان در ماجراجویی انقلابی برای مقاصد سیاسیای که اصلاً دغدغۀ مقامات نبودند از میان میرفتند و چه بسا فعالین محلی در بین پایههای آلوده به تبلیغات اعتصاب عمومی ریشه میدواندند. برای رهبران اتحادیه مسألۀ اعتصاب عمومی در حکم دینامیت بود» (۴).
رهبران حزب سوسیال دمکرات نیز ترسهای مشابهی داشتند و فوریۀ ۱۹۰۶ وارد مذاکرات محرمانه با مقامات اتحادیهها شدند؛ آنها توافق کردند که تشویق به اعتصاب عمومی نکنند و «تا جای ممکن مانعش بشوند» (۵).
بحث بر سر اعتصاب عمومی و اتحادیهها شکاف تند و روبهرشدی را میان مقامات حزب سوسیال دمکرات و انقلابیون به وجود آورد. ببل در کنگرۀ مانهایم از طرف مقامات خواهان «برابری» یا «اتوریتۀ برابر» میان حزب و اتحادیهها شد. کائوتسکی که در آن زمان هنوز متحد لوکزامبورگ بود در برابر ببل استدلال کرد که اتحادیهها محدود به دفاع از کارگران در چهارچوب محصور سرمایهداری هستند و اکیداً به جنبۀ «حداقلی» برنامۀ اِرفورت چسبیدهاند؛ در صورتی که حزب نمایندۀ مبارزه برای رهایی کامل کارگران است که این فقط در هدف نهاییِ انقلاب سوسیالیستی قابلیت تحقق دارد. بنابراین اتحادیهها باید تابع حزب باشند.
گرچه کنگره حامی کائوتسکی بود، اما مقامات با افزودن بخشی از طرح پیشنهادی کائوتسکی به پیشنهاد ببل توانستند پیروزی را از آنِ خود کنند. نتیجۀ امر عقبگرد کامل از پیروزی رادیکال کنگرۀ ینا و در عوض پیروزی تعیینکننده برای رفرمیسم بود.
اما تجربۀ دست اول لوکزامبورگ به او میآموخت که قدرت طبقۀ کارگر-چه متشکل و چه غیرمتشکل- فراتر از قلمروی اتحادیههای کارگری-ولو محکمترینشان- است و میتواند هم منجر به رفرمهای کلان در همین لحظه و هم پیشبرد انقلاب شود. لوکزامبورگ اعتصاب عمومی را یک عنصر حیاتی در فرایند انقلابی و چیزی تماماً متفاوت با پارادایمهای مسلط موجود میدید.
اعتصاب عمومی ۱۹۰۵ باعث تضعیف ایدۀ مبارزۀ «صرفاً صنفی» – یعنی تمرکز منحصر بر موضوعات اقتصادی به جای موضوعات سیاسی- شد؛ تاریخ در عوض نشان داد که مبارزۀ اقتصادی، سیاسی میشود و برعکس؛ و این دو غیرقابل تفکیک و متقابلاً وابسته به یکدیگرند. به همین ترتیب «ذهنیت پادگانی» که اعتصاب را چیزی میپندارد که مقامات اتحادیهها با صدور فرمان میتوانند اجرا یا لغو کنند با تجربۀ اعتصاب عمومی ۱۹۰۵ عقب زده شد. اعتصابهای عمومی در یک موقعیت انقلابی از مدار چنین کنترلی خارج میشوند و خودشان نیروی حرکت میگیرند.
لوکزامبورگ برخلاف ادعای برخی هرگز نگفت که اعتصاب عمومی به طور خودجودش به انقلاب منتهی میشود. برعکس او میدید که تنها یک رهبری آگاه سوسیالیستی میتواند قدرت پنهان اعتصاب عمومی را به یک انقلابی پیروزمند تبدیل کند. از این منظر او و لنین در توافق کامل بودند: سوسیالیستها باید پیشتاز آگاهی باشند که میتوانند تودهها را به سمت پیروزی انقلابی هدایت کنند. لوکزامبورگ توانست بر مبنای دو مؤلفۀ خودفعالیتی تودهای کارگران و رهبری سوسیالیستی، نگرشی به انقلاب را بپروراند که «زمینه را برای ساختار فکری گروهی که بعد از سال ۱۹۱۰ بهعنوان جناح “چپ رادیکال” حزب آلمان شکل گرفت و بعدتر با بلشویسم روسی پیوند برقرار کرد، فراهم آورد» (۶).
با این حال آنچه در این جزوه به طور قابلتوجهی از قلم افتاده، پدیدۀ «سوویت» یا همان شورای کارگری بهعنوان خصلت بنیادی انقلاب سوسیالیستی است. شورا بخش مهمی از انقلاب ۱۹۰۵ بود- که لوکزامبورگ در نامههای شخصیاش ملاحظات خود را در این باره نوشته بود- و بعدتر در انقلاب پیروزمند ۱۹۱۷ نقش مرکزی ایفا کرد (۷).
البته این نقصان شاید چندان شگفتانگیز نباشد اگر به یاد بیاوریم که حتی بلشویکها هم تا قبل از اینکه بزرگترین حامیان شورا شوند نسبت به این نهاد با ظن و تردید نگاه میکردند. لنین البته در شوراها «نطفۀ حکومت انقلابی موقت» را تشخیص میداد، اما «نتوانست کل سازمان بلشویکی را به این چشمانداز متقاعد کند مگر تا بعد از شکست انقلاب ۱۹۰۵» (۸).
جزوۀ لوکزامبورگ هرچند از هدف ظاهریاش یعنی شکل دادن به آرای کنگرۀ مانهایم بازماند، اما توانست بسیار فراتر برود و به تئوری انقلابی ادای سهم بکند، یک برهۀ زمانی تاریخی را تعمیم بدهد و به نفع لحظات آینده ثبت کند. «اعتصاب عمومی» توصیفی الهامبخش از یکی از نقاط اوج مبارزۀ طبقۀ کارگر است و «لمحهای از ابتکارعمل انقلابی و فداکاری فوقالعادهای را که کارگران در جریان انقلاب به آن میرسند به نمایش گذاشت» (۹).
پانوشت:
*Bronner, Letters of Rosa Luxemburg, 114
۱-Netti, Rosa Luxemburg, 369.
۲-Howard, Selected Political Writings of Rosa Luxemburg, 264 n26.
۳-Schorske, German Social Democracy, 15.
۴-Ibid., 39.
۵- Quoted in Schorske, German Social Democracy, 48.
۶- Schorske, German Social Democracy, 55.
۷- Dunayevskaya, Rosa Luxemburg, 19.
۸- Quoted in Paul Le Blanc, Lenin and the Revolutionary Party (New Jersey: Humanities Press, 1990), 116.
۹- Cliff, Rosa Luxemburg, 36.