لوکزامبورگ دربارۀ اعتصاب عمومی
بخشی از مقالۀ «اعتصاب عمومی، اعتصاب تودهای» به قلم کیم مودی
ترجمه و تلخیص: آرمان پویان
اعتصابهای سراسری روسیه در جریان انقلاب ۱۹۰۵، جرقههای بحث دربارۀ اعتصاب عمومی را در جنبش سوسیالیستی اروپا روشن کردند. رزا لوکزامبورگ در کتاب «اعتصاب عمومی، حزب سیاسی و اتحادیههای کارگری» نقد تندی هم به برداشت آنارشیستی داشت که اعتصاب عمومی را جایگزین تشکیلات سیاسی میکرد و هم به برداشت سندیکالیستی که اعتصاب عمومی را نوشدارو میپنداشت.
او در این کتاب هم به کسانی تاخت که تصور میکردند میتوانند به سادگی «یک روز معین از تقویم را به اعتصاب عمومی اختصاص بدهند» و هم به افراد و اتحادیههایی که با سانسور هرگونه بحث در اینباره «اعتصاب عمومی را از چهرۀ زمین محو میکردند». به گفتۀ او «هر دوی این گرایشها از یک فرض رایج تماماً آنارشیستی شروع میکنند، اینکه اعتصاب عمومی یک ابزار صرفاً تکنیکی مبارزه است که بنا به میل و ندای درون میشود “تعیین” یا “منع” کرد»
لوکزامبورگ بر مبنای تجربۀ انقلاب روسیه خاطر نشان کرد که این رویدادهای فراگیر کمترین ربط را به تبلیغات آنارشیستی یا جهتگیری حزب سوسیال دمکرات آلمان و اتحادیههای کارگری داشت. از این گذشته به نظر میرسد او به این خاطر از لفظ «اعتصاب تودهای» استفاده کرده است که تحلیلش را از برداشتهای مکانیکی آنارشیستی و سوسیال دمکراتیک از «اعتصاب عمومی» تمییز دهد. لوکزامبورگ نوشت:
«بنابراین اگر قرار باشد انقلاب روسیه چیزی به ما یاد بدهد، بیش از هر چیز به ما میآموزد که اعتصاب عمومی به طور تصنعی “ساخته” نمیشود، بر حسب تصادف “تعیین” نمیشود، “تکثیر” نمیشود، بلکه یک پدیدۀ تاریخی است در هر لحظۀ معین از شرایط اجتماعی با اجتنابناپذیری تاریخی نتیجه میشود».
اگر فعلاً از مفهوم «اجتنابناپذیری» که در تفکر آن دورۀ سوسیال دمکراسی آلمان رایج بود صرفنظر کنیم، شرایط و تجربۀ مشترک بخشهای وسیع طبقۀ کارگر و تاریخ خاص جنبش بود که موج اعتصاب ۱۹۰۵ را آغاز کرد. لوکزامبورگ بخشی از تاریخ گذشته را هم تشریح میکند، بهخصوص اعتصابهای «اقتصادی» سالهای ۱۹۰۴ و ۱۹۰۲ و حتی اعتصاب نساجی در سال ۱۸۹۶-۹۷.
همانطور که لوکزامبورگ اشاره میکند اعتصاب بزرگ سن پترزبورگ در سال ۱۹۰۵ نتیجۀ اخراج دو کارگر کارخانۀ پوتیلوف به خاطر عضویت در اتحادیۀ دولتی («زوباتوف») بود. آژیتاتورهای سوسیال دمکرات در گسترش اعتصاب نقش داشتند، اما «ناآرامی میان کارگران کارخانۀ پوتیلوف خود را به سرعت به باقی پرولتاریا منتقل کرد و ظرف تنها چند روز، ۱۴۰ هزار کارگر وارد اعتصاب شدند».
به این ترتیب تأدیب دو کارگر به «پیشدرآمد خشنترین انقلاب دوران مدرن» تبدیل شده بود. «هیچ برنامۀ ازپیش تعیینشدهای» و «هیچ عمل سازمانیافتهای» در کار نبود، اما «همهجا همبستگی انقلابی با پرولتاریای سن پترزبورگ صراحتاً بهعنوان دلیل و هدف اعتصاب عمومی بیان میشد».
تروتسکی آغاز اعتصاب مسکو در سال ۱۹۰۵ را اعتصاب حروفچینهایی میداند که خواهان پرداخت دستمزد بابت علائم نگارشی بودند: «اعتصابی که بر سر حروف نگارشی راه افتاد، با ساقط کردن حکومت مطلقه پایان یافت».
به این ترتیب یک امر معمول و جدال ساده بر سر پرداخت دستمزد بابت علائم نگارشی به اعتصابهای عمومی به نشانۀ همبستگی انجامید که خود به خاطر درگیری اجتنابناپذیر با حاکمیت تزار، سیاسی و حتی انقلابی شد. جنگ، محرومیت و سرکوب همگی در ایجاد یک اعتصاب عمومی در سراسر امپراتوری تزاری نقش پیشزمینه داشتند، اما جرقۀ بهموقع اعتصاب گروهی ۱۲ هزار نفره از کارگران در سن پترزبورگ و تعداد کمتری در مسکو امور را به حرکت در آورد. حتی در سن پترزبورگ هم چند روز طول کشید تا اعتصاب عمومی گسترش پیدا کند. همین نشان میدهد که سایر گروههای کارگران میبایست تصمیم میگرفتند که آیا بپیوندند یا خیر. به همین ترتیب چند هفته نیز طول کشید تا اعتصاب به اقصی نقاط امپراتوری گسترش پیدا کند.
ما فرایند دقیقش را نمیدانیم، اما لوکزامبورگ میگوید «فراخوانهای احزاب به زحمت میتوانستند با خیزش خودجوش تودهها هماهنگ باشند». تنها بعد از این بود که انقلابیون سازمانیافته نقش برجسته و رهبریکننده ایفا کردند. بنابراین نکتۀ اصلی در اینجا این نیست که فعالین هیچ نقشی در گسترش اعتصابها نداشتند- بدون دخالت انسانی، دخالت آگاهترین و جسورترین کارگران، هیچ «اعتصاب عمومی»ای «اجتنابناپذیر» نیست. اما نکته اصلی این است که اعتصاب عمومی روسیه رویدادی تکاندهنده بود، اما نه به این خاطر نیروهای سازمانیافتهای مثل حزب یا اتحادیه «فراخوانش» را داده باشد.
برای سازمانهای سیاسی یا اتحادیهها، اعتصاب به فرصتی برای هدایت و رشد بدل میشود، فرصتی که خود ایجاد نکردهاند.