بحثی دربارۀ طرح «اتحادیه سراسری»

زمان تقریبی مطالعه متن ۶ دقیقه

طرح بحث

اول سلام؛ دوم، زمان اختلافات گذشته است. از آن موقع تا بحال صدها انسان اعدام شده‌اند و صدها کارگر فقیرتَر از پیش… تشکل مستقل … صحیح، اما تشکل در یک منطقه سریع و راحت سرکوب می‌شود. چرا نرویم دنبال سازماندهی سراسری؟ إیجاد سازمان‌های سراسری کارگری. با اینکار نفس (توان) نظام را در سرکوب اعتراضات می‌گیریم و خودمان هم کمتر هزینه می‌دهیم. پیشنهاد: اختلافات درونی بین گروه ها، سازمان‌ها یا گرایشات و… را کنار بگذاریم و حداقل بر سر آنچه هم‌عقیده‌ایم متحد شویم ! هرچند صف اول (درون کشور) ارجحیت دارد، می‌توانیم اما این اتحاد را در خارج از کشور هم راه بیاندازیم. به یقین رفقای (فعالین) کارگری در داخل هم همین را می‌خواهند. ادامه پیشنهاد: کارزاری شکل می‌گیرد با اسم سازمان سراسری کارگران ایران. روزهای شنبه جلسات پالتاک دارند و صحبت‌های خوبی انجام می‌گیرد. مثال: صحبت اینبار درباره حیله نظام مبنی بر سفر «نمایندگان» سندیکا به سوئیس، آلمان و فرانسه و بهره برداری از آن به اشکال داخواهش؛ سوال: چرا شما شرکت نمی‌کنید؟ نهایتا اینکه با بعضی‌ها اختلاف (خانوادگی) دیرین دارید؟ خب چیز جدیدی نیست، همه ما با هم اختلاف داریم. یادمان نرود، ج.ا هم این را می‌داند و آسوده حکومت می‌کند! شاد باشید

پاسخ

با سلام و‌عذرخواهی از تاخیر

قبل از کنار گذاشتن اختلافات، باید روشن باشد که اصلاً ماهیت این اختلافات چیستند. چون به قول لنین «پیش از آن‌که متحد شویم و برای آن‌که متحد شویم، باید از قبل خطوط تمایزمان را دقیق ترسیم کنیم. وگرنه وحدتمان تماماً موهوم خواهد بود». به هر حال این اختلافات یا اصولی هستند و غیرقابل چشم‌پوشی، یا صرفاً تاکتیکی و قابل‌ چشم‌پوشی و یا برسر مسائل سلیقه‌ای، شخصی، پیش‌پاافتاده و در یک کلام غیرسیاسی. حالا شما باید لطف کنید بگویید اختلافات شما با ما که قرار است کنار گذاشته شوند در چه دسته‌ای هستند؟ تا الآن روال رایج این بوده که جمعی از اپوزیسیون انفراداً برای خودش یک پروژه تعریف می‌کرده، اما بعد که در عمل توی آن پروژه ماند و توان و نیروی نداشته‌اش برای انجام همان پروژه ثابت شد، تازه فریاد «اتحاد» و «وحدت» سرمی‌دهد. در این حالت معنی اخص اتحاد عبارت است از این‌که «تشریف بیاورید نیروی پروژۀ ما را تأمین کنید»! پروژۀ «تشکل سراسری» هم به زعم من جدای از این داستان نیست. خُب بدیهی است که مارکسیست‌ها اصولاً نمی‌توانند با «تشکل کارگری» یا «تشکل سراسری کارگران» به طور اعم مخالفتی داشته باشند و مثلاً آن را برای جنبش کارگری مضر بدانند؛ اما در سیاست، مفاهیم کلی نیستند که موضوع مناقشه‌اند؛ بلکه باید دید این مفاهیم در چه شرایط مشخصی و از سوی چه کسانی با چه اهداف مشخصی مطرح می‌شوند تا تازه معنای کنکرت و مشخص پیدا کنند. حالا که بحث به اینجا رسید باید گفت که نمی‌توان وارد بحث «تشکل سراسری» شد، مگر آنکه اول از همه کارنامۀ پروژۀ ساخت «تشکل کارگری» در ایران را مروری کنیم.

 ✓تشکل مستقل

به خاطر داریم از دهۀ ۸۰ شمسی و به خصوص نیمۀ اول آن به بعد، کم نبودند فعالین کارگری‌ای که به دنبال ایجاد یا کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری مستقل بودند. بگذریم که خودِ این صفت «فعال کارگری» به قدر کافی گنگ بود و در اصل ساخته شده بود تا تمایلات سیاسی این فعالین را پنهان کند. وگرنه یک فعال کارگری می‌توانست سندیکالیست باشد یا آنارشیست یا مارکسیست انقلابی یا هر چیز دیگری. دقیقاً هم چون این گرایش‌ها پشت عبارت کلی «فعال کارگری» پنهان می‌شدند، به سختی و با طی پروسه‌ای طولانی و جانکاه می‌شد فهمید به لحاظ سیاسی از چه کسی در کجا و تا کجا می‌شود انتظار فعالیت مشترک داشت. با اینحال کم نبودند شمار این فعالینی که خود را صراحتاً ضدسرمایه‌داری یا سوسیالیست می‌نامیدند. اما اختلاف عمده بر سر چه بود؟ اگر معیارِ باور به سرنگونی انقلابی دولت سرمایه‌داری و ابزار آن یعنی حزب لنینیستی را مبنا بگیریم خطوط اختلافات و صف‌بندی‌ها در قالب ۴ جریان اصلی از هم متمایز می‌شد. جریان اول کسانی بودند که صراحتاً در تقابل با تشکیلات انقلابی لنینیستی قرار می‌گرفتند و حتی به لحاظ تئوریک هم سعی در تخطئۀ لنینیسم داشتند، گرایش دوم هرچند در حرف تقابلی با لنینیسم و حزب انقلابی نداشت، اما عملاً تمایلی به ورود به این حوزه (حتی در سطح تئوریک، دیگر چه رسد به عمل!) نداشت. اما مکمل این‌ها گرایش سومی بود که هرچند دم از حزب لنینیستی می‌زد، اما چنان درک سخیفی از مقولۀ حزب انقلابی داشت و چنان آن را از پشت عینک استالینیسم دیده بود که دفاعیاتش از لنین و حزب انقلابی صدها بار به ضرر این مفاهیم و به سود دو گرایش اول تمام می‌شد! برای ما مارکسیست‌های انقلابی البته تردیدی نبود که «تشکل مستقل» یک مطالبۀ به‌جا و قابل طرح است. اما… تمام بحث ما این بود که اولاً فعالین «سوسیالیست» نیستند که باید به جای کارگران تشکل بسازند، بلکه اگر خودِ کارگران چنین کردند باید از آنان حمایت کرد؛ و ثانیاً فعالین سوسیالیست ابتدا و قبل از این‌که دیگران را سازمان دهند، باید خود سازمان ببینند، وگرنه مضحک خواهد بود کسانی به کارگران درسِ تشکل بدهند که خود متشکل نیستند؛ و ثالثاً تشکل مستقل اساساً در چهارچوب سرمایه‌داری ج.ا که هیچ چیزی را خارج از مدارش تحمل نمی‌کند ناممکن است، با این همه چنین مطالبه‌ای از آن رو قابل طرح است که کارگران می‌فهمندش و اگر پای تحققش بروند در این روند به سطح آگاهی طبقاتی و ضدسرمایه‌داری‌شان اضافه می‌شود. و در آخر این‌که اگر یک ستون فقرات به اسم حزب لنینیستی نباشد، هیچ یک از این تشکل‌ها و سندیکاها حتی اگر هم ایجاد شوند نمی‌توانند نقطۀ اتکایی داشته باشند و به سادگی سر بزنگاه‌ها زیگزاگ می‌زنند و دچار شکاف‌های درونی می‌شوند و می‌پاشند. بنابراین مسألۀ فوری و فوتی ما تدارک برای حزب لنینیستی بود.

در عوض- الف: گرایشی که اساساً در تقابل پروژۀ حزبی شکل گرفته بود با فراغ بال تا به امروز به کارش ادامه داده؛ ب: گرایشی که در حرف تقابلی با مقولۀ حزب نداشت اما در عمل از این حوزه متواری و ترسان بود، چون ناتوان از کمک به ایجاد تشکل‌ها بود، تمام دار و ندارش را در سندیکاها سرمایه‌گذاری کرد تا از طریق چسبیدن به آن‌ها اعتبار و هویت بگیرد. ج: گرایشی که به جای تدارک مستقیم برای حزب، فقط دنبال ساختن «بستر»ش بود و در نهایت هم بعد از کلی تقلا به بستر جدیدی به اسم «تشکل سراسری» رسید (در ادامه به آن پرداخته‌ام). و د: در آخر ما بودیم که این‌ سال‌ها برایمان سال‌های نه فقط اتحاد عمل با فعالین و تشکل‌ها و سندیکاها و کسب تجربه و ارزیابی مشترک بود، که در عین حال سال‌های کشمکش با درک و دریافت‌های وارونه و کاریکاتوری از مقولۀ حزب لنینیستی و تدارک عملی برای چنین حزبی بود و راه آن را هم در ایجاد و تکثیر هسته‌های سوسیالیستی مخفی یافتیم. با وجود آن همه وقت و انرژی و رفتن و آمدن و هزینه دادن‌های این «فعالین کارگری» دست آخر نه تشکلی ساخته شد و نه اگر ساخته می‌شد می‌توانست در شرایط فعلی جنبش اعتراضی حرفی برای گفتن داشته باشد. یک دهه تلاش نافرجام برای تشکل‌سازی زمان کمی نیست که بخواهد به این سادگی بدون ارزیابی رها شود و سر از پروژه‌های گنده‌تر «تشکل سراسری» درآورد. ‌

✓تشکل سراسری

تشکل سراسری دو معنی بیش‌تر ندارد. یا قرار است از اتحاد تشکل‌ها و سندیکاهای نقداً موجود شکل بگیرد یا پروژۀ جدیدی است که می‌خواهد جای آن‌ها را بگیرد. در حالت اول باید گفت خودِ این تشکل‌ها و سندیکاها الآن فقط روی کاغذ موجودیت دارند و در حساس‌ترین دورۀ اوج‌گیری اعتراضات و اعتصابات، ناتوان از یک میلی‌متر به جلو بردن جنبش بوده‌اند، سهل است که کیلومترها از آن عقب افتادند. این تشکل‌ها درست در لحظه‌ای که باید تأثیر می‌گذاشتند و خود رشد می‌کردند، نشان دادند که متأسفانه چه‌قدر در حاشیه بوده‌اند. الآن هر یک از تشکل‌ها به تنهایی صفر هستند، حالا اگر «تشکل سراسری» بخواهد جمع جبری آن‌ها باشد، چیزی بیش از یک صفرِ باشکوه نخواهد بود! اما در حالت دوم باید قبل از شروع این پروژۀ جدید روشن باشد که تکلیف آن‌همه پروژه‌های نیمه‌تمام و ناتمام گذشته چه می‌شود؟ بالاخره آن‌ها یا موفق بوده‌اند یا شکست خورده‌اند، ولی تا الآن یک بیلان کار رو به جنبش اعلان نشده‌است.

 ✓هستۀ مخفی سوسیالیستی و تمام

حال فرض کنیم اگر این تشکل ساخته شده بود، الآن در وضعیتی که ناگهان شورشی مانند دی‌ماه بیرون می‌زند و از همان اول وارد فاز سرنگونی می‌شود، آن تشکل چه حرفی می‌توانست داشته باشد جز هاج و واج نگاه کردن اوضاع. هدایت چنین موقعیت‌هایی به سمت سرنگونی، یک چیز می‌خواهد به اسم حزب انقلابی و بس. این‌همه سال صرف وقت و انرژی و هزینه دادن اگر صرف تحقق این هدف می‌شد، اپوزیسیون چپ در موقعیت اسفبار کنونی نبود. اما به شوخی می‌ماند که اپوزیسیون چپ شورش دی‌ماه و اعتصابات خوزستان و قیام کازرون و اعتصاب سراسری کامیونداران را دیده باشد، اما باز بخواهد با عقبگرد به گذشته «تشکل سراسری» برای کارگران بسازد (آن هم با امضا کردن فراخوان مجازی تشکل سراسری از خارج!)، وقتی که حتی از ساختن یک تشکل در تمام این سال‌ها عاجز بوده! چنین پروژه‌هایی فقط و فقط خُرده‌کاری و وقت‌کشی و اتلاف انرژی است. مسألۀ فوری و فوتی ساختن هسته‌های چند نفرۀ کارگری-سوسیالیستی مخفی برای ساختن حزب انقلابی است. یک هستۀ عمل می‌تواند معادل با صدها تشکل علنی و پروژۀ من‌درآوردی مابه‌ازا داشته باشد. این سبک فعالیتی است که «کمیتۀ عمل سازمانده کارگری» آن را به آزمون گذاشته و بسته به میزان دخالتگری‌اش پاسخ هم گرفته و مادام که سبک بهتری را به چشم نبیند مطلقاً به این سو و آن سو منحرف نمی‌شود. برخلاف سبکی که چرخیدن لای دست و پای مشتی «فعال کارگری» را ترویج می‌کند که نه فقط فعالیتی ندارند که دکان باز کرده‌اند؛ رفتن به نشست‌های تکراری بی‌حاصل، وقت‌کشی در جدال‌های بچگانه، بُر خوردن با جمع‌های علنی‌کار، چانه زدن سر ابتدایی‌ترین امور و روال روزمرۀ کار جمعی و…

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

− 1 = 3