اعتصاب عمومی

زمان تقریبی مطالعه متن ۳ دقیقه

کلر فرمونت / برگردان: آرام نوبخت

«مثل موجی از آب بر سر کل پادشاهی فرود می‌آید و اکنون به شبکه‌ای عظیم از نهرهای کوچک تقسیم می‌شود؛ اکنون مثل یک چشمۀ تازه از زیر خاک می‌جوشد و اینک کاملاً زیر خاک مدفون می‌شود. اعتصاب‌های سیاسی و اقتصادی، اعتصاب‌های عمومی و جزئی، اعتصاب‌های نمایشی و مبارزه‌جویانه، اعتصاب‌های عمومیِ شاخه‌های منفرد صنعت و اعتصاب‌های عمومی در شهرهای منفرد، مبارزات مسالمت‌آمیز بر سر دستمزد و کشتارهای خیابانی و سنگربندی، همه از دل هم، شانه به شانۀ هم و از روی هم می‌گذرند. این دریایی دائماً متغیر و خروشان از پدیده‌ها است».

اکثر ما شاید یک موج اعتصابی انقلابی را ندیده باشیم، اما رزا لوکزامبورگ دیده بود. قدرت و هیجان کارگران در مبارزه به طور درخشانی در صفحه به صفحۀ جزوۀ حقیقتاً استثنایی‌اش به تصویر کشیده شده‌است.

لوکزامبورگ این کتاب سال ۱۹۰۶ در فنلاند و در دورۀ نقاهت از زندان در لهستان نوشت. لوکزامبورگ که متولد ۱۸۷۱ بود، از جوانی به یک تئوریسین و فعال سوسیالیست برجسته تبدیل شده بود، نخست در زادگاهش لهستان و سپس از اواخر دهۀ ۱۸۹۰ در آلمان. لوکزامبورگ که سال ۱۹۱۹ در جریان انقلاب آلمان به قتل رسید، شاهد انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و اثبات و تحقق ایده‌هایش در این جزوه بود.

جزوۀ «اعتصاب عمومی»، رهبری اتحادیه‌های آلمان و محافظه‌کاری روبه‌رشدش را نسبت به اعتصاب‌های سیاسی و عمومی هدف می‌گرفت. چند ماه قبل‌تر کنگرۀ ۱۹۰۵ اتحادیه‌های کارگری کُلن زیر این شعار جمع شده بود که «اتحادیه‌ها بیش از هرچیز نیازمند صلح و سکوتند». بوروکراسی نگران بود که اعتصاب‌های عمومی رهبری‌اش را تضعیف کند، سازمانشان را از هم بپاشاند و خزانه‌هایشان را خالی کند. حتی هواداران اعتصاب سیاسی هم به آن به چشم سلاحی نگاه می‌کردند که رهبری اگر چارۀ دیگری نداشت می‌تواند فرابخواند.

لوکزامبورگ این برداشت‌ها را به سخره گرفت و تحقیر کرد. او اعتصاب‌های بزرگ بلژیک در دهۀ ۱۸۹۰ و مهم‌تر از آن انقلاب ۱۹۰۵ روسیه را مطالعه کرده بود. بنابراین درک می‌کرد که اعتصاب عمومی نمی‌تواند از طرف هیچ‌کسی فراخوانده شود، دیگر چه رسد از سمت رهبران اتحادیه‌ها. در عوض اعتصاب عمومی به طور خودجوش، اغلب خارج از انتظار و عموماً به دلایل تصادفی فوران می‌کند؛ اعتصاب عمومی نتجیۀ تاکتیک‌هایی نیست که در اتاق‌های دودگرفته ساخته شده باشند، بلکه پدیده‌ای طبیعی است که از دل مبارزۀ طبقاتی برمی‌خیزد. ابزاری نیست که مبارزۀ طبقاتی کارگران را کاراتر کند، بلکه «روش حرکت تودۀ پرولتر» است.

اعتصاب عمومی (در واقع هر اعتصابی) به جای نابودی اتحادیه‌ها که ترس همیشگی بوروکراسی بود، در عوض جان تازه‌ای به سازمان‌های طبقۀ کارگر می‌بخشد: «از گردباد و طوفان، از دل آتش و گداختگیِ اعتصاب عمومی و مبارزۀ خیابانی، اتحادیه‌های کارگری جوان و پویا و سرزنده و نیرومندی ققنوس‌وار دوباره برمی‌خیزند».

رویکرد دیالکتیکی نافذ لوکزامبورگ برای اولین بار پرده از دینامیسم اعتصاب عمومی برمی‌داشت که او «ضربان قلب انقلاب و در عین حال قوی‌ترین چرخ محرک آن» توصیف می‌کرد.

لوکزامبورگ نشان می‌دهد که در دورۀ اعتصاب عمومی، فارغ از اینکه رهبران اتحادیه‌ها چه برنامه‌ای در سر داشته باشند یا چه بخواهند، اعتصاب‌های اقتصادی مطالبات سیاسی می‌زایند و اعتصاب‌های سیاسی، مطالبات اقتصادی. این دو ارتباط ناگسستنی دارند و یکی دیگری را تغذیه می‌کند.

«بعد از هر موج کف‌آلود کُنش سیاسی، یک ته‌نشین حاصلخیر به جای می‌ماند که از آن هزاران شاخۀ مبارزۀ اقتصادی جوانه می‌زند. و برعکس، شرایط مبارزۀ اقتصادی بی‌امان کارگران با سرمایه‌داران، انرژی مبارزاتی آنان را در هر بازۀ سیاسی زنده نگه می‌دارد. به عبارتی یک منبع ذخیرۀ دائمی و تازه از قدرت را شکل می‌دهد».

او نشان می‌دهد که چنین مبارزاتی جزء لاینفک انقلاب هستند و وجه تمایز انقلاب سوسیالیستی از سایر انقلاب‌ها: «پرولتاریا برای آن‌که بتواند {سرمایه‌داری} را سرنگون کند، نیازمند درجۀ بالایی از آموزش سیاسی، آگاهی طبقاتی و تشکیلات است. همۀ این شروط نه با جزوه و کتابچه که تنها با مدرسۀ زندۀ سیاسی، با مبارزه و در مبارزه و طی مسیر ممتد انقلاب محقق می‌شوند».

لوکزامبورگ مراقب بود این برداشت از تحلیلش نشود که آگاه‌ترین کارگران به لحاظ طبقاتی نباید در یک حزب انقلابی متشکل شوند یا انقلابیون هیچ نقشی برای ایفا ندارند:

«آن‌ها نمی‌توانند و جرأت ندارند که به شیوه‌ای قضا قدری دست به سینه بنشینند و منتظر ظهور “موقعیت انقلابی” شوند و انتظار بکشند که یک جنبش خودانگیخته از آسمان به زمین بیفتد. برعکس، آن‌ها باید هم‌اینک و مثل همیشه تحول امور را تعجیل کنند و به رویدادها شتاب ببخشند».

هیچ جزوۀ دیگری چنین هیجان‌انگیز خواننده را با انرژی و رهایی مبارزۀ انقلابی توده‌ای به وجد نمی‌آورد. هیچ جزوۀ دیگری بهتر از این انقلاب سوسیالیستی را توضیح نمی‌دهد و نشان نمی‌دهد که انقلاب صرفاً سنگربندی خیابانی و تسخیر قدرت نیست، بلکه اساساً «یک فرایند اجتماعی مداوم طولانی» است.

«باید بنای جامعه را کوبید. بالاترین‌ها را به پایین‌ترین جا آورد و پایین‌ترین‌ها را به بالاترین جا. “نظم” ظاهری باید به هرج و مرج بدل شود و هرج و مرجِ ظاهراً “آنارشیستی” به یک نظم نوین».

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

47 − 41 =