اعتصاب عمومی سیاسی
رزا لوکزامبورگ
برگردان: آرام نوبخت
در آلمان مسألۀ اعتصابِ عمومیِ سیاسی پیشتر زیر فشار نیرومند انقلاب بزرگ ۱۹۰۵ روسیه به بحث گذاشته شد؛ انقلابی که در آن بکارگیری اعتصاب عمومی، هم شکست و هم پیروزی پرولتاریای روسیه را به بار آورد. قطعنامۀ کنگرۀ حزبی یِنا (سپتامبر ۱۹۰۵) پیامد این بحث بود. قطعنامۀ مذکور اعتصاب عمومی سیاسی را سلاحی در دست پرولتاریا اعلام میکرد که در آلمان نیز کاربرد دارد. سپس دورۀ فروکش بحث و جدل بر سر این مسأله فرارسید. اما در سال ۱۹۱۰ مجدداً بحثی داغتر دربارۀ اعتصاب عمومی سیاسی در ارتباط با اقدام ما برای کسب حقّ رأی در پروس درگرفت. فعالیتهای تودهای، عامدانه به تعلیق درآمدند و توجه ما به سوی انتخابات ۱۹۱۲ رایشتاگ معطوف شد. اعتصاب عمومی دوباره از بحثها غیب شد. اکنون میبینیم که این موضوع دوباره دارد در جلسات و کنفرانسهای منطقهای و ناحیهای به بحث گذاشته میشود. حتی کنگرۀ حزبی هم نخواهد توانست از اتخاذ یک موضع جدی دربارۀ این مسأله طفره برود. وقتی میبینیم که موضوع اعتصاب عمومی با استقبالِ فعالِ رفقای حزبی روبهرو شده، پس هیچکس نمیتواند فرض کند که این بحث را فقط معدودی از حامیان اعتصاب عمومی مطرح کردهاند. اعتصاب عمومی ریشه در وضعیت اقتصادی دارد. چنین بحثهایی همیشه زمانی شروع میشوند که حزب احساس میکند که باید جنبش را به برداشتن یک گام مهم به جلو سوق بدهد و رفقای حزبی به این آگاهی میرسند که ما نمیتوانیم با منتقدینی که کل مسأله را همچون موضوع ساختگیِ عدهای آدم عجیب و غریب مطرح میکنند به جایی برسیم.
این بحث چهطور و کِی شروع شد؟ در نشست ویلمرسدورف[۱]؟ اشتباه است، هرچند اشتباهی که میتوان به کسانی که فقط روزنامۀ «به پیش»[۲] را میخوانند بخشید. چون راستش این روزنامه درست فهمیده که رفیق فرانک در نشست ویلمرسدورف به بحث دربارۀ اعتصاب عمومی سیاسی دامن زد. اما مدتها قبل از این، اعتصاب عمومی در برلین به بحث گذاشته شد و رفقای حزبی در بسیاری نقاط دیگر نیز درگیر این بحث بودند. اگرمشخص است که قدرت اولیۀ تودهها اکنون برای سومین بار مسألۀ اعتصاب عمومی سیاسی را در دستورکار قرار دادهاست، پس باید به استقبالش برویم و در آن نشانهای از این واقعیت را ببینیم که دیگر نمیتوان از کاربرد این ارزشمندترین متد مبارزۀ طبقاتی طفره رفت. از این روست که ضرورت دارد مسألۀ اعتصاب عمومی را در تمامی جوانبش ارزیابی کنیم. این مسأله هنوز تا حلّ خود بسی فاصله دارد. باید به تفصیل بحث شود تا تودهها با شیوۀ کاربرد این شکل جدید مبارزه آشنا شوند.
اگر بحث فعلی را درنظر بگیریم، از یک سو حامیان دوآتشۀ اعتصاب عمومی را میبینیم که برای هموار کردن مسیر اعتصاب عمومی، مدافع کنفرانس حزبی هستند، به کمیسیون عمومی اتحادیههای کارگری مشاوره میدهند و ضمناً هیئت اجرایی حزب را تقویت میکنند. به علاوه میگویند که ما برای اعتصاب عمومی باید آموزش کارگران را شروع کنیم. سپس تدارک اعتصاب عمومی را بر طبق الگوی بلژیک توصیه میکنند. اینها صحبتهای یک گروه هستند. گروه دیگر بلافاصله سفت و سخت علیه «هرگونه لاس زدن با ایدۀ اعتصاب عمومی» موضع میگیرد و میگوید که چنین چیزی برای حزب ما به غایت خطرناک است، چون ما در آلمان از آمادگی برای مشارکت در یک اعتصاب عمومی بسیار دوریم. بنابراین حزب متحمل شکستی خواهد شد که تا دههها از آن قامت راست نخواهد کرد.
حامیان کاربرد اعتصاب عمومی در اسرع وقت، متعلق به جریانهای سیاسی متعددی هستند. رفیق فرانک که در دفاع از اعتصاب عمومی وارد صحنه شده، نمایندۀ مکتب فرصتطلبی سیاسی است. او در شهر بادِن از تشکیل یک ائتلاف بزرگ با ناسیونال لیبرالها حمایت میکند. سیاست او ساده است: باید با تمام متدها و تاکتیکهای سیاستمدارانه، از سیاست پرطمطراق پارلمانی دنبالهروی کرد؛ بعد با احزاب بورژوایی به تفاهم رسید؛ سپس یک بلوک بزرگ از کلّ چپ ساخت و بعد وقتی این سیاست برای گامی به جلو راندن هدف پرولتاریا شکست خورد-که محتوم است چنین شود- آنوقت کارگران به خیابان میریزند و شروع به اعتصاب عمومی میکنند! این اظهارات فرانک نمونهای عالی است از اینکه چهطور یک اعتصاب عمومی نباید را تدارک دید.
اعتصاب عمومی چیزی نیست که کسی هر وقت سیاست حقهبازهای پارلمان نافرجام ماند راه بیندازد. اعتصاب عمومیای که تحت چنین شرایطی به ارمغان بیاید از همان آغاز یک هدفِ ازدسترفته است. حقهبازهای سیاسی که باور دارند میتوانند اعتصاب عمومی را ظاهر و بعد با تردستی غیبش کنند بر خطا هستند. چنین کاری نمیتوان کرد. اعتصابات عمومی تنها زمانی میتوانند رخ بدهند که پیششرط های تاریخیشان دم دست و حاضر باشند. اعتصابات عمومی را نمیتوان با صدور فرمان ساخت. اعتصابات عمومی یک روش تصنعی نیستند که هر وقت حزب در سیاستش خرابکاری کرد، یک شبه برای بیرون آوردنمان از باتلاق به کار بسته شوند. وقتی تصادمات طبقاتی چنان ژرف و موقعیت سیاسی چنان حاد شده باشد که ابزارهای پارلمانی دیگر برای پیشبرد هدف پرولتاریا کافی نباشند، آن هنگام اعتصاب عمومی بالفور ضروری میشود و هرچند ممکن است پیروزی بیقید و شرط نیاورد، اما برای هدف پرولتاریا بیاندازه سودمند است. تنها وقتی وضعیت چنان حاد شده باشد که دیگر امیدی به همکاری با احزاب بورژوایی- خاصه لیبرالها- نرود، پرولتاریا نیروی محرک لازم را برای موفقیت اعتصاب عمومی به دست میآورد. به همین ترتیب اعتصاب عمومی با سیاستی که به دور پارلمانتاریسم بچرخد سر آشتی ندارد.
جنبش بلژیک مخزنی از اطلاعات دربارۀ مسألۀ اعتصاب عمومی است. رفقای بلژیکی ما بعد از اینکه به واسطۀ اعتصاب عمومی بساط رأیگیری پلورال[۳] را جمع کردند، تلاشهای خود را معطوف به پارلمان کردند. این بدان معنی بود که اعتصاب عمومی به تعویق میافتد. تمام فعالیتهای پرولتری معلق شدند و این جزئی از طرح کلیِ ادغام با چپ بورژوایی به نفع کسب حق رأی همگانی بود. اما انتخابات ۱۹۱۲ سقوط کامل لیبرالیسم را به ارمغان آورد و باقیماندهاش نیز به اردوی ارتجاع رفت. سپس طوفان خشم آغاز شد. بلافاصله پس از انتخابات مسألۀ اعتصاب عمومی دوباره ظاهر گردید. اما رهبران سوسیال دمکراسی بلژیک که اساس سیاست خود را بر همکاری با لیبرالها بنا گذاشته بودند، تلاش کردند با دادن وعدۀ تدارک یک اعتصاب عمومی تودهها را آرام کنند. سپس سیاستِ به تعویق انداختنِ سیستماتیک اعتصاب عمومی آغاز شد. در عوض یک تاکتیک جدید شروع شد؛ تدارکاتی برای برگزاری یک اعتصاب عمومی جدید در یک ماه صورت گرفت. بعد از اینکه تدارکات مذکور نُه ماه به طول انجامید، کاسۀ صبر تودهها لبریز شد. اعتصاب نهایتاً آغاز شد و به مدت ده روز با انضباطی تحسینبرانگیز پیش رفت. نتیجه چنین بود: به محض اعطای اولین امتیاز موهوم، امتیازی که عملاً هیچ دستاوردی محسوب نمیشد، اعتصاب ادامه نیافت. رفقای بلژیکی احساس نمیکردند که به پیروزی دست یافتهاند. بنابراین میبینیم که اعتصاب عمومی، در ترکیب با سیاست ائتلاف بزرگ، به هیچ چیز منجر نشد جز عقبگرد. از این نظر، ما هرگونه پیشنهاد احتمالی را برای تشکیل یک ائتلاف بزرگ در جنوب، ضمن آغاز اعتصاب عمومی در پروس، رد خواهیم کرد.
از سوی دیگر گفته میشود که اگر ما اعتصاب عمومی را در آلمان ترویج کرده بودیم، دست به اقدامی زودرس زده بودیم، چون نسبت به پرولتاریای سایر کشورها کمتر بالغ هستیم. ما در آلمان قویترین سازمانها و پُرترین خزانهها و بزرگترین حزب پارلمانی را داریم، آن وقت چهطور در بین کل پرولتاریای بینالمللی هنوز بالغ نیستیم؟ گفته میشود که سازمان ما، علیرغم قدرتش، تنها یک اقلیت از پرولتاریا را نمایندگی میکند. طبق این دیدگاه ما تنها زمانی به بلوغ خواهیم رسید که آخرین مرد و زنِ باقیمانده هم بیایند به گردهماییهای انتخاباتی ما و حق عضویتشان را پرداخت کنند. این لحظهای است معرکه که نیازی نیست منتظرش بشویم. هر وقت که ما جرقۀ عمل مهمی را میزنیم نه فقط روی افراد سازمانیافته حساب باز میکنیم، بلکه فرض را بر آن میگذاریم که اینها میتوانند تودههای غیرسازمانیافته را هم جلب کنند. مبارزۀ پرولتری چه وضعیتی میداشت اگر فقط روی سازمانیافتهها حساب باز میکردیم!
در طول اعتصاب عمومی ده روزۀ بلژیک، دستکم دو سومِ اعتصابکنندگان سازمانیافته نبودند. البته از این گفته کسی نباید چنین نتیجه بگیرد که تشکیلات و سازمان از اهمیت برخوردار نبودهاست. قدرت سازمان در درک آن از چگونگی جلب سازماننیافتهها به انجام یک عمل در لحظۀ درست نهفته است. بهرهبرداری از چنین موقعیتهایی، متدی است برای نائل شدن به رشد قابلتوجه در سازمانهای حزبی و اتحادیهها. جذب نیرو برای سازمانهای نیرومند باید متکی بر سیاستی کلان و معطوف به جلو باشد؛ وگرنه سازمانها به آرامی منحط خواهند شد. تاریخ حزب و اتحادیهها نشان میدهد که سازمانهای ما تنها در حمله است که رشد میکنند. از نظر آنها تودههای سازماننیافته به زیر پرچم ما هجوم میآورند. سازمانی که از پیش و تا آخرین ریالِ هزینۀ لازم برای یک اقدام را محاسبه میکند، بیارزش است؛ نمیتواند طوفان را پشت سر بگذارد. این را باید روشن کرد و نباید بین سازمانیافته و سازماننیافته مرز کشید.
اگر درخواست بشود که هیئت اجرایی حزب همراه با کمیسیون عمومی برای اعتصاب عمومی آماده بشوند، در آن صورت باید گفته شود که اعتصاب عمومی را نمیتوان راه انداخت. اما باید این را به رسمیت شناخت که در آلمان ما داریم به موقعیتی نزدیک میشویم که اعتصابات عمومی در آن اجتنابناپذیرند. ما اخیراً شاهد پیروزی دیگر امپریالیسم در تصویب یک لایحۀ نظامی عظیم بودیم. خیلیها در صفوف ما به همکاری با لیبرالها امید بسته بودند، اما الآن میبینیم که همان لیبرالها، خدمتگزار امپریالیسم از آب درآمدهاند. اگر حزب ما معالأسف از مالیات بر املاک در یک لایحۀ مالی پنهانی حمایت کرد، قصدش این بود که برای حذف بلوک آبی-سیاه، با مترقیها و ناسیونال لیبرالها ادغام بشود. اما لیبرالها در همکاری با بلوک آبی-سیاه ما را حذف کردند و پشت سر سوسیال دمکراتها به شکل مفتضحانهای آن مالیات بر املاک را سرهمبندی کردند. لایحۀ پنهانی نهاییِ حزب پارلمانی ما واکنشهای نیرومندی در مطبوعات سوسیال دمکراتیک و نشستها برانگیخت. در اینباره بحثهای پویایی در کنگرۀ حزبی خواهیم داشت.
پیروزی امپریالیسم در لایحۀ نظامی بار دیگری این درس دردناک را به ما میدهد که دیگر نمیتوانیم روی لیبرالها حساب باز کنیم. به همین دلیل ضروری است که چشم تودهها را باز کنیم. این یک واقعیت است که سیاستمداران پارلمانی ما در این توهم به سر میبردند که میتوانند با لیبرالها علیه بلوک آبی-سیاه یک ائتلاف شکل بدهند و این توهم منجر به یک شکست مفتضحانه شد. این پیروزی برای امپریالیسم گام جدیدی بود به سوی تشدید تصادمات طبقاتی. ما در دورهای به سر میبریم که دیگر در پارلمان نمیتوان به امتیازات بیشتری برای پرولتاریا دست یافت. به همین خاطر است که تودهها خودشان باید قدم به صحنۀ عمل بگذارند. تحولات آلمان چنان سمت و سویی یافته که اعتصاب عمومی از دستورکار خارج نخواهد شد. موضوع بر سر تدارک برای اعتصاب عمومی نیست؛ در عوض ما باید تضمین کنیم که سیاستمان بیانگر بیشترین نیروی لازم در شرایط فعلی است.
آخرین مرحلۀ سیاست حزب ما، از تاریخ پیروزی انتخاباتیمان در سال ۱۹۱۲ آغاز میشود. ما بیشترین امیدمان را به آن بسته بودیم. کائوتسکی در مقالهای مندرج در نشریۀ «به پیش» متذکر میشد که لیبرالیسم جدیدی در حال پدیداری است. این نه فقط یک توهم فاجعهبار بود، بلکه به دنبال مطرح شدن شعارِ «اعتدال» برای پیروزی در انتخابات نهایی، قابل توضیح مینمود.
اعتدال، یک سیاست غیرقابل پذیرش است. به خاطر اعتدال، ما امیدهایی واهی به یک لیبرالیسم جدید داشتیم و این پیشبینی گزاف را میکردیم که یک سوسیال دمکرات به ریاست رایشتاگ برگزیده خواهد شد. همۀ این امیدها نقش بر آب شدهاند و نشان میدهند که سیاست و تاکتیکهایمان منسوخاند. اکنون شاهد هلهلۀ شادی در مراسم سالگرد و بازدید تزارِ جلاد از بارگاه برلین هستیم. از این فرصت باید استفاده میشد تا یک سر و صدایی در کل کشور به پا شود. ما چهار میلیون سوسیال دمکرات داریم که موقع آمدن تزار جلاد مثل موش به سوراخهایشان بروند؟! اگر یک تظاهرات سازمان داده بودیم چه تعداد هوادار میتوانستیم جذب کنیم؟
اگر میخواهیم سزاواریمان را به رویدادهای سترگ پیشِ رو به خودمان ثابت کنیم، نباید با تقلا برای تدارکات فنی اعتصاب عمومی از یک پایان نادرست آغاز کنیم. وقتی شرایط مساعد باشد، تاکتیک اعتصاب عمومی خودش را نمایان خواهد کرد. برای حمایت از آن در لحظۀ درست به مغزمان فشار نیاوریم. آنچه ضرورت دارد این است که مطبوعات حزبی را بپایید تا مطمئن شوید که ابزار شماست و نظر و حال و هوای شما را منعکس میکند. حواستان به این هم باشد که سیاستمداران پارلمانی ما فشار تودهای را از پشت سر حس کنند تا همان مسیر فاجعهباری را نپیمایند که در مورد لایحۀ نظامی دیدیم. تشکیلات را شکل بدهید که نیاز نباشد تا زمان صدور فرمان از بالا منتظر بمانید، بلکه افسار فرمان را در دست خود داشته باشید. نباید خود را در جزئیات فنی- مثل بازسازماندهی گردهماییهای جمعآوری پول و سیستم نمایندگی- غرق کنید. همۀ اینها بسیار مهم هستند. اما توجه شما باید بیش از هرچیز معطوف به اصولِ عمومیِ هادیِ سیاست ما در پارلمان و در سراسر کشور باشد. خط مشی سیاسی نباید طوری فرمولبندی بشود که تودهها همیشه با عمل انجامشده مواجه بشوند. مهمتر از همه باید این را درک کنید که مطبوعات یک سلاح برّا است که سیاهی را از ذهن مردم میزداید. برای افزایش عضویت حزب باید کاری کرد که صدای تودهها شنیده شود. آن وقت است که میتوانیم با اعتمادبه نفس با آینده روبهرو شویم: تاریخ کار خود را خواهد کرد. حواستان باشد که شما هم کار خودتان را بکنید.
https://www.marxists.org/archive/luxemburg/1913/07/22.htm
[۱]ویلمرسدوف (Wilmersdorf) محلهای واقع در برلین است.
[۲] روزنامۀ «به پیش» (Vorwärts)، ارگان داخلی حزب سوسیال دمکرات آلمان بود که در سال ۱۸۷۶ بنیان گذاشته بود.
[۳] رأیگیری پلورال (Plural Vote) نظامی است که در آن یک فرد میتواند چندین نوبت در یک انتخابات رأی بدهد و ضمناً آرای رأیدهندگان از ضریب و وزن یکسان برخوردار نیستند.