بیتکوین: یک ارز کاپیتالیستی
الکساندر جوزف / برگردان: آرام نوبخت
ارز مجازیِ موسوم به بیتکوین این روزها هم به موضوع داغ مردم تبدیل شدهاست و هم به کانون توجه سوداگرانِ جویای پولدار شدن در کمترین زمان.
اوایل سال ۲۰۱۷ هر بیتکوین کمی بالاتر از ۷۰۰ پوند قیمتگذاری شده بود. اما الآن ارزش هر بیتکوین به کمی پایینتر از ۱۵ هزار پوند رسیدهاست؛ یعنی افزایشی تقریباً ۲ هزار درصدی!
بانکداران و متخصصین مالی همگی صف کشیدهاند تا بیتکوین را با عناوین شیادی و راه تضمینیِ از دست دادن پول و کلاهبرداری از نوع «طرح پونزی» و نظایر اینها محکوم کنند.
اما از طرف دیگر هواداران بلندمدت بیتکوین توجیه ایدئولوژیک میتراشند و میگویند که این ارز، راهی برای تضعیف کنترل بانک مرکزی و حکومتها است.
از نظر آنها دولت یک نهاد دستکاریکنندۀ پول است و بیتکوین هم قهرمانی که ظاهراً با مرکزیتزدایی از عرضۀ پول دارد آن را «دمکراتیزه» میکند. مثلاً «حسابداری» بیتکوین را کامپیوترهایی انجام میدهند که معماهای رمزنگاریشده حل میکنند و نه بانک مرکزی.
با این حال تخمین زده میشود که ۴۰ درصد بیتکوینها در دست تنها هزار نفر باشد.
اقتصاددانهای جریان اصلی مات و مبهوت هستند و نمیفهمند چه طور یک مشت حرف و عدد توانسته چنین جریانی از سرمایهگذاری سوداگرانه را به سمت خودش جلب کند. آنچه گیجترشان میکند این است بیتکوین لااقل الآن به شکلی از پولِ خارج از کنترل بانک مرکزی تبدیل شده.
اما اگر مارکس امروز زنده بود متعجب نمیشد.
مارکس استدلال میکرد که سود کارفرما، متکی به کارِ کارگر است و ارزش کالاها، متکی به «مدت زمان کار اجتماعاً لازم»، یعنی مدت زمانی که تولید آن کالا برای یک کارگر متوسط طول میکشد.
از طرف دیگر مارکس توضیح داد که قیمت داراییهای مالی- و گاهی سایر کالاها- میتواند از این ارزش انحراف داشته باشد.
اما پس حبابها چهطور میتوانند متورم بشوند؟ و چهطور میشود که میترکند؟
مارکس بین «سرمایۀ واقعی» و «سرمایۀ موهوم» تمایز قائل میشد. سرمایۀ واقعی عبارت است از ابزار تولید- کارخانهها و ادارات و مخابرات و نظایر اینها- و کار انسان که باعث تولید ارزش جدید میشود.
در صورتی که سرمایۀ موهوم، عبارت است از سهام و اوراق قرضه و غیره که فقط به شکل غیرمستقیم به تولیدِ واقعی ارتباط دارند. قیمت اینها میتواند به سرعت بالا برد و به اوج برسد.
این اتفاق بخشاً به این دلیل میافتد که در نظام سرمایهداری تولید بدون برنامه است. بنابراین هیچ مانعی وجود ندارد که سرمایهگذار را از تصمیم دربارۀ ورود به یک تکنولوژی یا کالای جدید- مثل آی تی یا بیتکویت- منصرف کند. درست به همین ترتیب هیچ مانعی هم نیست که نگذارد همۀ پولش از یک صنعت بیرون بکشد.
اساساً سرمایۀ موهوم به سرمایۀ واقعی اتکا دارد، به این معنی که مقدار تورمّش ارتباط دارد با مقدار سودی که ایجاد میشود. اگر مشکلاتی در سوددهی وجود داشته باشد- مثل دورۀ منتهی به بحران مالی ۲۰۰۷- حبابها به سرعت شکل میگیرند و بعد هم میترکند.
وضعیت بیتکوین از این هم پیچیدهتر است چون نوعی پول به حساب میآید.
بیتکوین بهعنوان یک دارایی سوداگرانه خیلی موفق بوده، اما بهعنوان پول موفقیت چندانی نداشته. وقتی قیمت بیتکوین مدام رو به افزایش است، پس چرا باید خرجش کرد؟
تناقض بنیادی بیتکوین این است که ارزشش بر حسب پول کاغذی بیان میشود، در صورتی که اصولاً بیتکوین طراحی شده تا پول کاغذی رو کنار بزند.
حبابها میتوانند تا سالها طول بکشند. بیتکوین در حال حاضر یک پدیدۀ جهانی است.
در نظام سرمایهداری مناسبات بین افرادی که تولیدکنندۀ کالا هستند مبهم میشود. از آنجایی که کالاها در بازار معامله میشوند، بنابراین خودشان را به شکل رابطۀ اجتماعی بین سرمایهدار و کارگری که استثمار میشود بروز نمیدهند. مارکس به این حالت میگفت «فتیشیسم کالایی». بیتکوین از این هم فراتر میرود.
بیتکوین جزئی منطقی از سرمایهداری است. بیتکوین بیشتر از حفاری زیر کلاهکهای یخی برای استخراج نفت یا ساخت ماشینآلان استخراج طلا از کف دریای اطراف سواحل پاپوآ گینۀ نوغیرعقلانی نیست.
فقط یک جامعۀ سوسیالیستی که در آن تولید برای رفع نیازهای انسانی برنامهریزی میشود قادر خواهد بود از شرّ این سوداگری ها و اتلاف منابع خلاص شود.