ملاحظات انتقادی لنین دربارۀ جزوۀ یونیوس لوکزامبورگ

زمان تقریبی مطالعه متن ۳ دقیقه

جان رُز / ترجمه و تلخیص: آرام نوبخت

جزوۀ یونیوس که رزا لوکزامبورگ در برهۀ جنگ جهانی اول از داخل زندان نوشت و در مقالۀ پیشین به قلم سالی کمپبل تصویر روشنی از آن به دست داده شد، چه بسا بزرگترین بیانیۀ ضدّجنگِ قرن اخیر باشد.

تِم فراموش‌ناشدنی کتاب در عبارت «یا سوسیالیسم یا بربریت»، به شکل پیامبرگونه‌ای بر قرن بیستم سایه انداخت و اینک هم چنین می‌کند.

یونیوس در خصومتش با حزب سوسیال دمکرات آلمان که با داشتن اکثریت پارلمان از یک سو حامی جنگ بود و از سوی دیگر هنوز خود را حزبی مارکسیستی می‌دانست، سر سازش نداشت. یونیوس به حزبی که «تمام و کمال در خدمت امپریالیسم قرار گرفته بود» پشت کرد.

با این حال لنین هنوز با برخی جوانب این جزوه راحت نبود. اما چرا؟ لنین نمی‌دانست که لوکزامبورگ نویسندۀ جزوه است، اما حتی اگر هم می‌دانست جای شک می‌بود که بخواهد دیدگاهش را ملایم و تعدیل کند.

در هر حال لنین از همان ابتدا کاملاً روشن می‌کند که بحث و جدل او با رفقایی است که حامل سنت سوسیالیسم انقلابی هستند و می‌نویسد «ما از صمیم قلب به نویسنده تبریک می‌گوییم»، چون او در حال مبارزه با کسانی است که «به اردوی بورژوازی گریخته‌اند».

لنین ادامه می‌دهد: «ما ضمن نقد به خطاها و نواقص یونیوس قویاً تأکید داریم که این مهم را به‌خاطر انتقاد از خود به‌مثابۀ امری ضروری برای مارکسیست‌ها انجام می‌دهیم… در مجموع یونیوس یک اثر مارکسیستی باشکوه است و به احتمال زیاد نواقصش نیز تا حد معینی ناشی از سهو هستند».

نقدهای لنین (که می‌توان در جلد ۲۲ مجموعه آثارش سراغ گرفت) پرمایه و در عین حال تند و بی‌رحمانه‌اند. استدلال اصلی او در نقد به یونیوس، متوجه عدم تمایز کافی میان جنگ‌های رهایی‌بخش ملی و جنگ‌های امپریالیستی بود. از دیدگاه لنین حساس‌ترین جنبۀ این نقص در این بود که یونویس با بازگشت به گذشته، جنگ‌های انقلابی ۱۸۴۸ آلمان و خاصه «برنامۀ ملی» انقلابی ۱۸۴۸ را الگویی مناسب برای مداخله در جنگ ۱۹۱۴ می‌دید.

لنین این خطر را می‌دید چنین برداشتی می‌تواند ناخواسته آب به آسیاب شووینیست‌های «چپ‌گرایی» بریزد که به بهانۀ تهدید روسیۀ تزاری برای «استقلال ملی» آلمان، از جنگ‌افروزان حمایت می‌کردند.

اما شاید انفجاری‌ترین بخش مقالۀ لنین، استدلال دوم و کم‌ترپروردۀ او باشد. در این‌جا لنین عدم تمایل یونیوس را برای گسست تشکیلاتی از حزب سوسیال دمکرات و به‌خصوص مهم‌ترین رهبرش یعنی کائوتسکی به چالش می‌کشد.

لنین بعدتر با جمع‌بندی این استدلال در یک جملۀ کوتاه پرمغز، یک اصل مارکسیستی بنیادی را پایه‌ریزی کرد: «خط مشی سیاسی {یک تشکیلات} را نمی‌توان به طور مکانیکی از {آن} تشکیلات جدا کرد».

بنابراین نقد لنین به یونیوس این بود که به خط مشی سیاسی ضدّجنگ خودش یک نمودِ تشکیلاتی متمایز نمی‌داد. این موضوع برای چپ‌های انقلابی امروز هم اهمیت ویژه‌ای دارد، چون می‌بینیم که یک پژوهشگر سرشناس به اسم «لارس لی» به طور سیستماتیک در تلاش است که خطوط تمایز بین لنین و کائوتسکی را مبهم کند.

کائوتسکی از خط حزب سوسیال دمکرات دربارۀ جنگ دفاع کرده بود، چون مدعی بود که وقتی فضای سنگین میهن‌پرستی بر جنبش کارگری غالب است، پس حزب هم باید به آن پاسخ بدهد.

لنین که قبل‌تر این کار را «خیانت» نامیده بود، در مقالۀ «فروپاشی انترناسیونال دوم» رهبرانی را که نتوانسته بودند «در برابر آتش‌بس طبقاتی موضع بگیرند» محکوم کرد.

لنین، بنا به شخصیتش، دربارۀ جزوۀ یونیوس و کائوتسکی رک و بی‌پرده بود:

«نقص بزرگ مارکسیسم انقلابی در آلمان به طور کلی، عبارت است از فقدان یک تشکیلات غیرقانونی فشرده که قادر باشد به طور نظام‌مند خط خود را دنبال کند و توده‌ها را با روح وظایف جدید آشنا سازد. چنین تشکیلاتی می‌بایست موضعی مشخص در قبال فرصت‌طلبی و کائوتسکیسم بگیرد».

«یونیوس… تصویر مردِ تنهایی را به ذهن متبادر می‌کند که هیچ رفیقی ندارد… اما این یک شکست فردی نیست… بلکه نتیجۀ افتادن در تور کثیف ریاکاری و فاضل‌مآبی کائوتسکیستی و “دوستی” با فرصت‌طلبان است».

با این وجود «مدافعان یونیوس توانسته‌اند علی‌رغم انزوا موفق به انتشار جزوات غیرقانونی و آغاز جنگ علیه کائوتسکیسم شوند. آن‌ها موفق خواهند شد که در مسیر درست بروند».

متأسفانه در این مورد لنین بیش از حد خوش‌بین بود. رزا لوکزامبورگ خیلی دیر از کائوتسکی گسست کرد. او پیش‌تر کمک کرده بود که اتحادیۀ اسپارتاکوس به‌عنوان جناحی درون حزب سوسیال دمکرات شکل بگیرد. اما هم خودش و هم اتحادیۀ اسپارتاکوس تا زمان انشعاب کائوتسکی و سایرین از حزب سوسیال دمکرات و بنیانگذاری «حزب سوسیال دمکرات متحد» در آوریل ۱۹۱۷، با کائوتسکی بودند.

حال آن‌که «حزب سوسیال دمکرات متحد» صرفاً یک حزب پارلمانی بود، با رویکردی صلح‌جویانه نسبت به جنگ، اما مخالف اعتصابات و تظاهرات توده‌ای علیه جنگ. این وضعیت ناگزیر بسیاری از فراخوان‌های فصیح و پرحرارت رزا را برای اعتصاب علیه جنگ خنثی و کم‌رمق می‌کرد.

تنها با آغاز انقلاب آلمان و ظهور شوراهای کارگران و سربازان در اواخر جنگ بود که اتحادیۀ اسپارتاکوس نهایتاً  حزب کمونیست آلمان را بنیان گذاشت. اما دیگر برای این‌که تأثیری تعیین‌کننده داشته باشد خیلی دیر شده بود.

بنابراین فارغ از این‌که شرایط تاریخی شکل‌دهندۀ افکار رزا دربارۀ تشکیلات چه بوده‌اند، این افکار ضعف خودشان را در انقلاب ۱۹۱۸-۱۹۱۹ آلمان به نمایش گذاشتند.

۵/۵ - (۱ امتیاز)

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

− 1 = 2