سوسیالیسم، دولت و ملی‌سازی

زمان تقریبی مطالعه متن ۳ دقیقه

پال داماتو / برگردان: آرام نوبخت

در نظر خیلی از مردم، سوسیالیسم بر حسب میزان مداخلۀ دولت در اقتصاد تعریف می‌شود؛ یعنی جوامعی که برنامه‌های رفاهی اجتماعی گسترده و صنایع دولتی داشته باشند (مثل سوئد) عموماً «سوسیالیستی» تصور می‌شوند و جوامعی با کنترلِ دولتیِ تمام و کمال بر اقتصاد (مثل روسیۀ قبل از ۱۹۸۹)، «کاملاً سوسیالیستی» یا «کمونیستی».

در صورتی که وجود برنامه‌های تأمین اجتماعیِ کم‌وبیش مبسوط و گسترده صرفاً نشان می‌دهد که پشت این امتیازات یک تاریخ قوی مبارزۀ طبقاتی وجود داشته؛ وگرنه امتیازاتی که از دولت سرمایه‌داری گرفته شده‌اند جامعه را «سوسیالیستی» نمی‌کنند.

تاریخ نشان می‌دهد که سوسیالیست‌های رفرمیستی که دنیال مناصب دولتی بوده‌اند دست آخر نه فقط جامعه را متحول نکرده‌اند، بلکه در عوض خودشان بوده‌اند که به جناح چپ مدافعین وضع موجود سرمایه‌داری استحاله پیدا کرده‌اند.

نمونه‌اش فرانسوا میترانِ «سوسیالیست» در دهۀ ۱۹۸۰ و لیونل ژوسپن در دهۀ ۱۹۹۰ که با سیاست‌هایشان به اضمحلال و تکه‌پاره شدن برنامه‌های اجتماعی و نجات و حفظ سودآوری نظام سرمایه‌‎داری فرانسه کمک کردند.

به این ترتیب درجه و میزان مالکیت دولتی معیار خوبی برای تشخیص سوسیالیسم نیست. صنایعِ تحت ادارۀ دولت در نظام سرمایه‌داری نقش جزیره‌های سوسیالیستی را ندارند، بلکه بر مبنای همان اصول سود و زیان بخش خصوصی می‌گردند.

همان‌طور که فردریش انگلس بیش از ۱۰۰ سال پیش نوشت: «نوعی سوسیالیسم جعلی به منصۀ ظهور رسیده که … هر نوع مالکیت دولتی را… سوسیالیستی خطاب می‌کند»

انگلس ادامه می‌دهد: «اگر مصادره و قبضه کردن صنعت تنباکو از سوی دولت امری سوسیالیستی است، پس با این حساب … باید ناپلئون را در زمرۀ بنیان‌گذاران سوسیالیسم برشمرد!»

حتی مالکیت دولتی کامل هم به گفتۀ انگلس معادل با سوسیالیسم نیست: «تبدیل به … مالکیت دولتی، منجر به نابودی ماهیت سرمایه‌دارانۀ نیروی مولد نمی‌شود» و «دولتِ مدرن، فارغ از شکل خود، اساساً یک ماشینِ سرمایه‌سالار است، یعنی دولتِ سرمایه‌داران…. هرچه بیش‌تر نیروهای مولد را قبضه کند، عملاً بیش‌تر نیز به سرمایه‌دارِ ملی مبدل می‌شود و شهروندان بیش‌تری را استثمار می‌کند».

در این حالت کارگران هم‌چون قبل استثمار می‌شوند، منتها صرفاً کارفرمایشان به جای جنرال موتورز یا فورد، دولت شده است: «مناسبات سرمایه‌داری از میان نمی‌روند، بلکه به اوج رسانده می‌شوند».

مسألۀ ملی‌سازی، مسأله‌ای غیرمهم نیست. مادامی که ملی‌سازی بر تولید و رقابت در یک بازار جهانی متکی باشد، ملی‌سازی از نوع سرمایه‌دارانه است.

با همۀ این توضیحات می‌بینیم که روسیۀ استالینی هم ربطی به سوسیالیسم نداشت؛ چون کارگران دیگر کنترلی بر جامعه نداشتند؛ دولت، نیرومندتر و سرکوبگرتر شده بود و هدف دولت ایجاد یک ماشین نظامی رقابتی بود.

ملی‌سازی برای مارکس تنها می‌توانست یک سلاح در جهت دگرگونی و تحول جامعه در مسیر سوسیالیستی باشد، چون ملی‌سازی نشان‌دهندۀ خلع ید از نیروهای مولد جامعه به دست طبقۀ کارگر بود. سوسیالیسم در دیدگاه مارکس به معنی تسخیر جمعی قدرت سیاسی به دست تولیدکنندگان آزاد و مستقیم یا به عبارتی «خودرهایی طبقۀ کارگر» بود.

بنابراین مسألۀ وجود یا عدم وجود سوسیالیسم بستگی به این یا آن شکل مالکیت (مالکیت خصوصی یا ملی‌سازی) ندارد، بلکه بستگی به این دارد که آیا جامعه در دستان تولیدکنندگان هم‌بسته یا همان طبقۀ کارگر قرار دارد یا خیر.

در واقع هدف قدرت کارگران این است که با دست زدن به یک رشته از تحولات اقتصادی و اجتماعی، کلیۀ تمایزات طبقاتی را ریشه‌کن کند و جامعه‌ای بیافریند که در آن دولت- به عنوان ابزار سلطۀ طبقاتی- به تدریج محو شود. نتیجۀ نهایی این فرایند سوسیالیسم است.

همان‌طور که انگلس نوشت: «پرولتاریا قدرت عمومی را تسخیر می‌کند و به واسطۀ این قدرت، ابزار تولید را با گرفتن از دست بورژوازی و انتقالش به حوزۀ مالکیت عمومی، اجتماعی می‌کند».

اکنون اقتصاد تحت کنترل مردم ابزار تولید را اجتماعی می‌کند، به طوری که تولید و توزیع بتواند مطابق با یک برنامۀ عقلانی برای رفع نیازهای بشر پیش برود. انگلس ادامه می‌دهد: «به همان نسبت که هرج و مرج و آنارشیِ تولید اجتماعی محو می‌شود، اتوریتۀ سیاسی دولت هم رو به مرگ می‌رود».

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

57 − = 53