ماکسیم گورکی: نویسندۀ تلخی‌های جامعه

زمان تقریبی مطالعه متن ۳ دقیقه

برگردان: آرام نوبخت

سال ۱۹۰۷، وقتی ماکسیم گورکی نمایشنامۀ «دشمنان» را به ادارۀ ممیزی روسیه ارسال کرد، این اثر توقیف شد. سانسورچی‌ها گفتند که این اثر «هیچ‌چیز نیست جز یک پرخاش گزنده به طبقات مالک».

این تصمیم، شهرت گورکی را به‌عنوان یکی از نویسندگان رادیکال بزرگ اوایل قرن بیستم تثبیت کرد و البته او را واداشت که تا سال ۱۹۱۳ از ترس بازداشت در تبعید باقی بماند.

گورکی به تحولاتی در روسیه کشانده شد که به انقلاب ۱۹۱۷ انجامید و همین نیز به او کمک کرد که در سطح جهانی هواداران عظیمی برای خود بیابد.

اما نهایتاً با انحطاط انقلاب او نیز فروکش کرد. گورکی در سال ۱۹۳۶ مُرد؛ مرگ مشکوکی که چه بسا او را به یکی دیگر از قربانیان بی‌شمار استالین بدل کند.

«گورکی» نام مستعار او بود؛ در روسی به معنی «تلخ». او این نام برگزید تا رنج‌های کودکی و نقدهای برنده‌اش به جامعۀ روس را منعکس کند.

گورکی برخلاف اکثر نویسندگان روس در شرایط فقر و فلاکت غیرقابل‌تصور به دنیا آمد. زمانی که پسربچه‌ای بیش نبود در صنعت پیشه‌وریِ روبه‌اضمحلال روسیه کار می‌کرد، تا آن‌که گریخت. گورکی در حاشیه‌های جامعه می‌زیست و به‌عنوان یک کارگر مهاجر ارتزاق می‌کرد. شرایط دشوار زندگی، او را به خودکشی ناموفق واداشت.

اما سوادِ ابتدایی‌اش این امکان را به او داد که با ولع سیری‌ناپذیری غرق در خواندن شود و بعدتر دست به قلم ببرد. رستگاری گورکی در این‌جا بود. با روزنامه‌نگاری، داستان‌های کوتاه و رمان‌ و نمایش‌نامه‌هایی که از قلم او تراوش شدند، آوازه‌اش به سرعت رشد کرد.

اما گورگی نخواست سگ دست‌آموز حکومت باشد. برخی نوشته‌هایش «اعماق» روسیه را می‌کاویدند. برخی دیگر به تغییرات طبقات بالایی روسیه می‌پرداختند و برخی دیگر متمرکز بر عروج طبقۀ کارگر و مبارزاتش بودند.

گورگی به لحاظ سیاسی یک نویسندۀ متعهد بود. او به قطع از حاکمان روسیه نفرت داشت. نمایش‌نامۀ «دشمنان» در این‌باره است که چه‌طور سیر رویدادها خانواده‌های مرفه روسیه را هر یک به سویی می‌کشد.

اقلیت کوچکی از افراد مترقی هم‌چنان از مبارزۀ رادیکال پشتیبانی کردند، اما در عوض اکثریت داشت به نیروهای مدافع وضع موجود رو می‌کرد، حتی اگر این نیروها تحت کنترل تزار می‌بودند.

با این همه گورگی نیز نسبت به کارگران روس تردیدهایی داشت. او بر این اعتقاد بود که کارگران قادر به نمایش نه فقط بالاترین درجۀ ایثار و فداکاری و قهرمانی، که همین‌طور بیش‌ترین سنگدلی نسبت به هم هستند.

سیاه‌مستی و دشنام‌گویی و یهودی‌ستیزی و کتک زدن همسر که در کودکی‌اش دیده و او را شورانده بود، در خلق و خوی او هم وجود داشت. این تناقضی بود که وی هرگز نتونست حل کند.

در نوشته‌های او نیز ردّ تناقضات را می‌توان گرفت. قهرمانان کارگری گورکی همیشه قدری بیش از حد قهرمان و جدا از تودۀ کارگرانی هستند که او تا حدودی از آن‌ها بیزاری داشت.

او در سیاست نیز نمی‌توانست این مشکل را حل کند. گورکی ملهم از انقلاب ۱۹۰۵ بود و دل‌زده از شکست‌های بعد آن.

او دوباره جذب عناصر انقلاب ۱۹۱۷ شد، اما آن‌چه که او «حاکمیت عوام» در خیابان‌ها و بی‌مسئولیتی بلشویک‌ها از مهارش می‌دید، او را بازهم دلزده کرد و از خود راند.

این تنش‌ها تا واپسین روزهای زندگی او باقی بود و شاید تا قدری رابطۀ مبهم و دوپهلوی او را با استالین توضیح دهد. گورگی بخش اعظم دهۀ ۱۹۲۰ را در اروپا گذراند، اما سال ۱۹۲۸ برای مدتی به روسیه بازگشت.

گورکی که توانسته بود با آزادی نسبی به روسیه آمد و شد کند، تحت تأثیر این باور قرار گرفت که در روسیه یک جامعۀ نو و نوع جدیدی از انسان در حال زایش است.

حال آن‌که در آن مقطع یک فرایندِ بالا به پایین آغاز شده بود: استالین، زمام‌دار جدید روسیه، دستاوردهای انقلاب را نابود کرد تا بتواند به لحاظ اقتصادی با غرب برابری کند.

گورکی این را نمی‌دید که فقرِ تحمیلیِ رژیم استالین به مردم روسیه، هرگونه امکان واقعی تغییر را مسدود کرده است. سال ۱۹۳۲ استالین او را دوباره دعوت به بازگشت کرد. گورکی برای آخرین بار به روسیه بازگشت.

اینک رژیم استالین می‌توانست از او به‌عنوان یک سلاح تبلیغاتی بهره‌برداری کند. تردیدهای گورکی در خلوتِ او شروع به رشد کرد، اما دیگر دیر شده بود. او دیگر به لحاظ سیاسی و معنوی به دام افتاده بود.

کارگر سوسیالیست، شمارۀ ۲۰۰۲، ۲۳ مه ۲۰۰۶

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

− 3 = 5