واکنش به سرکوب کاتالونیا: پیشگذاشتنِ یک استراتژی طبقاتی مستقل برای طبقۀ کارگر اسپانیا و کاتالونیا!
کیث جونز / ترجمه و تلخیص: آرام نوبخت
خشونت عریانی که دولت اسپانیا نسبت به کاتالانهای خواهان شرکت در رفراندوم استقلال به خرج داد، بهحق کارگران و هر آنکس را که دغدغۀ حقوق دمکراتیک را دارد، چه در اسپانیا و چه در سراسر جهان، با بُهت و ناباوری روبهرو کردهاست.
هشت دهه پس از آنکه بورژوازی اسپانیا انقلاب را زیر چکمۀ فاشیسم خُرد کرد و چهار دهه پس از پایان رژیم ژنرال فرانکو، طبقۀ حاکم اسپانیا بار دیگر به سرکوب وحشیانه متوسل شده و در این راه حمایت قاطع تمام قدرتهای اتحادیۀ اروپا و همینطور امریکا را با خود داشتهاست.
سرکوب اسپانیا جزئی از چرخش سریعی است که در سراسر اروپا به سوی اشکال استبدادیتر حکمرانی در حالِ وقوع است. در کشور فرانسه، این همسایۀ شمالی اسپانیا، حکومت جدید ماکرون طرح اصلاحات ضدّکارگری قانون کار را به اجرا گذشته و عملاً مشغول دائمی کردن تمام تمهیدات ضدّ دمکراتیکِ «وضعیت فوقالعاده» است. آن سوی دیگر در آلمان نیز فاشیستها برای نخستین بار از زمان سقوط رایش سوم وارد پارلمان شدهاند.
حکومت «حزب مردم» اسپانیا پس از این سرکوب وحشیانه آماده است که اکنون دست به دامن مادۀ ۱۵۵ قانون اساسی شود که پیش از این هرگز استفاده نشده بود. مادۀ ۱۵۵ که حتی در رسانههای حکومتی اسپانیا هم از آن بهعنوان «گزینۀ هستهای» یاد میشود، این قدرت را به مادرید میدهد که خودمختاری کاتالونیا را به تعلیق درآورد، حکومت منطقهای منتخب این بخش را برکنار و به جایش قدرت حکومت مرکزی را اعمال کند.
راستترین نیروهای اسپانیا و از جمله فاشیستها زیر پرچم «وحدت اسپانیا» مشغول بسیج کردن خود هستند. فیلیپ ششم، پادشاه اسپانیا، در سخنرانی معنادار و تهدیدآمیزی که داشت مقامات کاتالان را به «ناسپاسی غیرقابلتحمل نسبت به قدرت دولت» متهم کرد.
از سوی دیگر نباید از نظر دور داشت که بورژوازی کاتالان در تلاش برای دستوپا کردن یک دولتملت سرمایهداری مستقل برای خود است که بلافاصله هم به جستجوی عضویت در اتحادیۀ اروپا و ناتو برخواهد آمد. از این جهت مخالفت مارکسیستهای انقلابی با «استقلال»، از منظر چپ و از زاویۀ طبقۀ کارگر و مبارزه برای اتحاد کارگران اسپانیا و سراسر اروپا به حول یک چشمانداز انترناسیونالیست
دستگاه دولتی و عناصر راستگرایی که امروز علیه استقلال کاتالونیا بسیج میشوند، فردا علیه کلّ طبقۀ کارگر اسپانیا اعزام خواهند شد تا این طرحها را به جلو بیندازند: بازتسلیح اسپانیا و مشارکت در جنگهای امپریالیستی خاورمیانه و دیگر نقاط و همچنین طرحهای ریاضتی وحشیانهای را که کل بخشهای هیئت حاکم اسپانیا از سال ۲۰۰۸ اجرا کردهاند.
اینجاست که کارگران اسپانیا باید با مداخلۀ مستقل خود در این بحران، منافع طبقاتیشان را ابراز کنند؛ یعنی با مخالفت قاطعانه در برابر اقدامات مادرید، برادران و خواهران طبقاتیشان در کاتالونیا را تشویق کنند تا به صفوف آنان در مسیر مبارزۀ مشترک علیه ریاضت و جنگ و برای برقراری حکومت کارگری اسپانیا در چهارچوب یک «ایالات متحدۀ سوسیالیستی اروپا» بپیوندند.
جناح استقلالطلبِ بورژوازی کاتالونیا به رهبری کارلس پودجمون کمتر از رقبایش در مادرید با کارگران ضدیت ندارد. دلیل اصلی طرح دوبارۀ استقلال از سوی آنان نیز این است که نارضایتی اجتماعی انباشتۀ موجود را از نقش خودشان در اجرای سیاستهای ریاضتی منحرف کنند.
بورژوازی حامی استقلال به اسم «حق تعیین سرنوشت به دست خود»، اهداف طبقاتی خودخواهانهاش را دنبال میکند که مهمترینش معامله با اتحادیۀ اروپا و امریکا بدون نیاز به واسطهای به نام مادرید است. یکی از گِلههای اصلی آنان این است که چرا کاتالونیا باید برای حمایت از مناطق کمتر مرفه اسپانیا اینقدر مالیات بر درآمد بپردازد.
پودجمون در واکنش به قلع و قمع خونین اخیر، از اتحادیۀ اروپا درخواست مداخله کرده و اعلام کرده است که دوشنبۀ بعدی پارلمان محلی کاتالونیا رأی به اعلام استقلال خواهد داد. این هر دو گام بر ضدّ منافع طبقۀ کارگر کاتالونیا و اسپانیا هستند و ماهیتاً ضدّ دمکراتیکاند. ناسیونالیستهای
طبقۀ کارگر میبایست استراتژی مستقل خود را بپروراند؛ پایۀ این استراژتی، درک این واقعیت است که منافع طبقاتی آنان به طور آشتیناپذیری در تقابل با کلیۀ جناحهای بورژوازی اسپانیا و کاتالونیا قرار داد. طبقۀ کارگر میبایست با هرگونه تلاش برای باقی نگه داشتن اجباری کاتالونیا در حصار اسپانیای سرمایهداری مخالفت کند؛ از جمله باید از طرح مطالبۀ عقبنشینی فوری نیروهای امنیتی اسپانیا از کاتالونیا حمایت کند. کارگران کاتالان باید مانع آن شوند که بورژوازی کاتالونیا با استفاده سازوبرگ محلی دولت اسپانیا طرحهای جدایی خود را اجرا کند و در عوض باید همراه با کارگران سراسر اسپانیا برنامۀ جنگ و ریاضتِ تمامی جناحهای بورژوازی را به چالش بگیرند.
کارگران و جوانان در مبارزه برای این استراتژی طبقاتی مستقل میبایست نسبت به تلاشهای متعدد نیروهای چپنما برای تبدیل طبقۀ کارگر به زائدۀ این یا آن جناح بورژوازیِ رقیب هوشیار باشند. چپنمایان از یک سو وجههای مترقی به ناسیونالیستهای
بحران کنونی پرده از خصلت واقعی دولت اسپانیا برداشتهاست. دولتی که سال ۱۹۷۸ با همکاری استالینیستها و سوسیالدمکراته
اما بحران اخیر، صرفاً مربوط به اسپانیا نیست؛ بلکه محصول و جزئی از یک بحران ساختاری است که کلّ اتحادیۀ اروپا را در خود غرق کرده و ریشه در بزرگترین بحران سرمایهداری جهانی از زمان رکود بزرگ دهۀ ۱۹۳۰ و نتیجۀ نهاییاش یعنی جنگ دوم جهانی دارد. این ادعا که اتحادیۀ اروپا ابزاری برای یکپارچگی صلحآمیز یک اروپای دمکراتیک و «جامعهمحور» است، با بحران ۲۰۰۸ و پیامدهایش نقش بر آب شدهاست. در عوض اتحادیۀ اروپا ماهیت همیشگی خود را افشا کردهاست: ابزار سرمایۀ اروپایی برای کسب بیشترین سود، سرکوب طبقۀ کارگر، رقابت برای بازار و نفوذ ژئوپولتیک در سطح جهانی و همینطور عرصهای برای باندهای سرمایهدار رقیب ملی و منطقهای اروپا. سیاستهای ریاضتی پیاپی حکومتهای حزب سوسیالیست و حزب مردم در همدستی با اتحادیۀ اروپا، کشور اسپانیا را ازهم دریدهاند.
در سراسر اروپا طبقۀ کارگر مشغول مقاومت در برابر یورش به حقوق اجتماعی و دمکراتیک خود بودهاست؛ اما اتحادیههای کارگری و احزاب سوسیال دمکراتیک، احزابِ استالینیست یا استالینیستِ سابق و چپنما به طور سیستماتیک مبارزۀ طبقاتی را منکوب کردهاند. این «چپ» وقتی در قدرت است، پیشقراول زدودن آخرین بقایای دولت رفاه میشود؛ و وقتی در «اپوزیسیون» است و ناتوان از ساکت کردن نارضایتی کارگران، مبارزات را ایزوله و در لباسِ تنگِ چشمانداز ناسیونالیستی و سرمایهدارانه و حامی اتحادیۀ اروپا محصور میکند.
در این مورد تجربۀ حزب چپ رفرمیست سیریزا در یونان روشنگر و آموزنده است. حزبی که ژانویۀ ۲۰۱۵ سوار بر موج نارضایتی طبقۀ کارگر از ریاضت روی کار آمد. سیریزا بهعنوان یک حزب اقشار بالایی طبقۀ متوسط، در تقابل با هرگونه تلاش برای بسیج طبقۀ کارگر اروپا علیه ریاضت و ابزار سرمایۀ مالی یعنی اتحادیۀ اروپا بود. وقتی برلین و بروکسل التماسهای سیریزا را برای کمی تخفیف در سیاستهای ریاضتیشان رد کردند، سیریزا چنان بستۀ ریاضتیای را اجرا کرد که به مراتب فراتر از حکومتهای سوسیال دمکرات و راست افراطی پیشین یونان میرفت.
در شرایطی که طبقۀ کارگر به لحاظ سیاسی فلج شده و اروپا بیش از هر زمانی درگیر رقابت پرتب و تابِ باندهای بورژوای حاکم برای تقسیم سهم اقتصادی است، نیروهای ناسیونالیست که بسیاریشان صراحتاً خصلت نئوفاشیستی دارند دوباره عروج کرده و توانستهاند از نارضایتی اجتماعی بهرهبرداری کنند. سرمایهداری اروپا در حال گندیدن است. طبقۀ کارگر در برابر دارالمجانین قرن بیست و یکمِ اتحادیۀ اروپا باید استراتژی خود را پیش بکشد: تدارک یک ضدّ حمله با بسیج کارگران در مبارزۀ مشترک علیه اتحادیۀ اروپا و همۀ حکومتهای دستراستی این قاره، بانکهای اروپا و سرمایهداران بزرگ و برای یک ایالات متحدۀ سوسیالیستی اروپا. اروپای کارگری از ادغام اقتصادی و پیشرفتهای تکنیکی برای سازماندهی حیات اقتصادیاجتماعی
در اسپانیا مبارزه برای این استراتژی انترناسیونالیست
۵ اکتبر ۲۰۱۷