کاپیتالِ مارکس برای قرن بیست و یکم
سوزان ویلیامز / ترجمه و تلخیص: آرام نوبخت
امسال مصادف است با ۱۵۰مین سالگرد انتشار جلد نخست کاپیتالِ مارکس؛ کتابی که بیش از هر اثر سیاسی دیگری در تاریخ، تأثیری ژرف بر جامعه به جای گذاشت. تحلیل اقتصادی مارکسیستی الهامبخشِ مبارزاتِ ضدّسرمایهداریِ
با این حال تا دهۀ ۱۹۹۰ نظامِ سود در حال بازگشت به شوروی و چین بود، آنهم از یک سو به یُمن دههها فشار سرمایهداری غرب از بیرون و از سوی دیگر سرکوبِ بورُکراتیک و خیانتهای این رژیمهای استالینیستی و مائوئیستی از درون. سوسیالیسم، ورافتاده معرفی میشد و سرمایهداری قلۀ رفیق توسعۀ بشری. با تغییر سریع جهان- تبِ کامپیوتر و رُباتیک و صندوقهای پوشش ریسک مالی و غیره- کارل مارکس بهمراتب نابهنگامتر به نظر میرسید.
اما در این مسیر به سوی زبالهدانِ تاریخ، امر مضحکی رخ داد. ویرانی جهانی به دنبال «رکودِ بزرگِ» ۲۰۰۸، به سکوی فقر و نابرابری شتابان مبدل شد و نشان داد که هیولای سرمایهداری هرچند هم که خود را بزک کرده باشد، اما هنوز یک نظام ذاتاً درنده است. اینک آشکار میشود که کاپیتال برای شورشیان قرن ۲۱ همهچیز برای گفتن دارد.
نقد بیرحمانه به هر آنچه وجود دارد
اواسط دهۀ ۱۸۸۰، یعنی برههای که مارکس تئوریهای اقتصادی خود را میپروراند، دورهای بود با شباهتهای بسیار به عصر ما: خشم مردم از نابرابری و بیعدالتی و بیچیزی و خشونت دولتی و فقدان حقوق مدنی و مالیاتستانی سنگین به خاطر بدهیهای حکومتی و شرایطی که با ظهور سرمایهداری صنعتی و جانسختیِ پسماندههای فئودالیسم ایجاد شده بود.
سال ۱۸۴۸ یک موج انقلابی اروپا را درنوردید، هرچند پیامدش شکستهای متوالی برای کارگران و رادیکالهای درهمکوفته بود و آنچه ماند، باور به اینکه حاکمیت سرمایهداری شکستناپذیر و مغلوبناشدنی است. مارکس در تلاش برای فهم چراییِ درهمشکته شدنِ شورشها و یافتن لازمۀ پیروزی، مطالعات اقتصادیاش را آغاز کرد، مطالعاتی که باقی زندگیاش را به خود مشغول کردند.
تا پیش از مارکس، اندیشۀ سوسیالیستی زیر سلطۀ تخیلگرایی بود. یعنی رؤیای یک جامعۀ ایدهآل که به کلام انگلس، یار دیرین مارکس، تصور میشد «با نیروی خودش بر همۀ دنیا مستولی خواهد شد». مارکس و انگلس برعکس رویکردی علمی پیش گرفتند. مارکسیسم به جای آغاز از امیدها و آمالِ بیاساس، آنچه را که عملاً در دنیای اجتماعی و مادی وجود دارد تحلیل میکند.
مارکس در مقدمهای بر جلد نخستِ اثرِ خلاقانه و پایهای خود میگوید: «هدف غایی این اثر آنست که قانون اقتصادیِ حرکتِ جامعۀ مدرن، یعنی جامعۀ سرمایهداری یا بورژوایی را آشکار کند». در واقع مارکس کارزارِ نهایی را برای شناساندن دشمن آغازیده بود.
کاپیتال از هستۀ منفرد ارگانیسمِ سرمایهداری آغاز میکند: کالا (چیزی که برای فروش ساخته شدهاست). مارکس گام به گام فرایندی را توضیح میدهد که به واسطهاش توانِ کار انسان بیش از هزینههایش به هر کالایی ارزشِ اقتصادی میافزاید. او نشان میدهد که چهطور این فرایند بنا به ذاتش از کارگر میدزدد. اگر شما قلباً حس میکنید که سر کار با وجود گرفتن فیش حقوقی دارید چاپیده میشوید، مارکس منطقاً و با استدلال نشان میدهد که چرا این حسّ شما کاملاً درست است.
مارکس نشان داد که چگونه اقتصاد سرمایهداری همراه با آهستگی نرخ سود عمومی، بهاجبار دچار بحرانهای ادواری میشود، بحرانهایی که هر بار در طول زمان وخیمتر از پیش میگردند. این عوامل طبقۀ حاکم را واخواهند داشت که سهمِ به مراتب بیشتری از ثروتِ آفریدۀ کارگران را از آنان غصب کنند. محیط زیست غارت میشود و نابرابری اقتصادی و فقر به سرعت رشد میکند. صاحبان حِرَف و مشاغل خُرد و کشاورزان خانوادگی زندگیشان را از کف میدهند.
مخلص کلام اینکه مارکس شرایطِ امروز را پیشبینی کرد، دنیایی که نیمی از جمعیتش روزانه با ۲.۵ دلار زندگی را میگذراند. تحلیل او نشان داد که هیچ امکانی وجود ندارد که نظامِ سود، به یک نظام دلسوزتر و لطیفتر مبدل شود، چرا که هر سرمایهدار مشمولِ قانون بیرحمانه و درندۀ رقابت است.
آگاهی طبقاتی به نجات میآید
مارکس تحلیل خود را زمانی نگاشت که انقلاب صنعتی داشت سرمایهداری را روی پاهایش بلند میکرد. او جهانی شدنِ نظام سود را پیشبینی میکرد و چنین نتیجه گرفت که در همین حالت است که طبیعتِ این نظام تماماً ابراز خواهد شد. با طلوع کامپیوترها و پیامرسانهای دائمی و تقسیم بینالمللی تولید و توزیع، «بازار آزاد» حقیقتاً یک پدیدۀ بینالمللی شد.
سرمایهداری از همان آغاز در مسیری قرار داشت که به رشد انحصارات، سلطۀ سرمایۀ مالی (بانکها و بازارهای سهام و غیره) و تمرکز افراطی ثروت میانجامید. به عنوان مثال: طی چند دهۀ گذشته تمام ثروتِ مازادی که افزایش بهرهوری کارگران ایجاد کرده بودهاست، به جیبهای طبقۀ سرمایهدار سرازیر شده، حال آنکه سهم کارگران تنزل یافتهاست. کاپیتال بیشتر کتابِ عصر ما است تا کتابی متعلق به زمان نگارشش، چرا که سرمایهداری به یک نظامِ کاملاً بالغ و مسلط بر سیارۀ زمین مبدل شدهاست.
این برهه، برهۀ خشم و شورش است، اما مقاومت درهمشکسته است. ردّپای «سیاستهای هویتی» را که این روزها در بوق و کرنا میشوند نهایتاً در راسیسم و سکسیسم و دیگر «ایسم»هایی میتوان یافت که طبقۀ حاکم برای تفرقهاندازی و حکمرانی تغذیه کردهاست. فعال سیاهپوست مشغول مبارزه با خشونت پلیسی است؛ فلان حامیِ ترامپ، خسته و کلافه از وضعیت کار در دولتی است که شعار «حقّ کار» میداد؛ نوجوانی که روز همبرگر را اینور و آنور میکند، اما شب جنگجوی محیط زیست میشود: اگر همۀ اینان برای بقا وابسته به یک فیش حقوقیاند، پس وجه اشتراکی بیش از آنچه که تصور میکنند دارند. زیبایی کاپیتال این است که با درک ایدههایش میتوانیم استثمار مشترک خودمان و قدرتی را که در مبارزۀ جمعی در کنار هم داریم درک کنیم.
یکبار دیگر آنانی که اعتقاد دارند دنیایی بهتر ممکن است به مارکس نیاز دارند. سوسیالیسمِ علمی یک درکِ واقعیتمحور از چگونگی کارکرد سرمایهداری و مناسبات میان انسانهای به دام افتاده در آن به دست میدهد. از همین جاست که تکوین یک برنامۀ کارا برای تهاجم ممکن میشود، مثلاً نیاز به حزب انقلابی.
برای نسلهای امروز کاپیتال کتابِ سادهخوانی نیست. اما دل به دریا بزنید. مارکس این اثر را برای کارگری با تحصیلات متوسط در دورۀ خودش نوشت و نه برای نخبگان برجعاجنشین. بخشهای اولیۀ کتاب چالشبرانگیزند.
بهترین راهِ گلاویز شدن با کاپیتال، در یک جمع است. یک حلقۀ مطالعاتی باید راه انداخت و دست به کار شد! اما پیش از اینکه سالگردهای خیلی زیادِ دیگری سپری شوند، بیایید پتانسیل این کتاب حیرتآور را بهعنوان ابزاری برای تحقق یک آیندۀ رهاییبخش درک کنیم.
اوت ۲۰۱۷