دربارۀ نشست اخیر جی۲۰: هژمونی رو به زوال امپریالیسم آمریکا در مصاف با دیگر امپریالیستهای جهان
آرام نوبخت و امید علیزاده
نشست دو روزۀ گروه ۲۰ در شهر هامبورگ آلمان در بحبوحۀ بحرانهای سیاسی و اقتصادی جهانی، مخاطرات تقابل نظامی، تنازعات چندجانبۀ ژئواستراتژیک و همینطور حضور خیرهکننده و هشداردهندۀ نیروهای امنیتی که صحنههایی از به خاک و خون کشیدن معترضین مصری به دست ژنرال دیکتاتوری به نام عبدالفتاح السیسی را به ذهن میآورد، آغاز شد و عملاً بدون نتیجۀ روشنی به پایان رسید. فضای حاکم بر نشست گروه ۲۰، گروهی از گانگسترهای ریز و درشت را به ذهن میآورد که هر یک دست به هفتتیر زیرچشمی یکدیگر را میپایند، بیآنکه بدانند نخستین شلیک از طرف کدامیک خواهد بود.
نشست گروه ۲۰ که نخستین بار سال ۲۰۰۹ در لندن برگزار شده بود، قرار بود یک فروم متشکل از قدرتهای اصلی جهان برای نجات سرمایهداری جهانی از بحران مالی وال استریت در سال ۲۰۰۸ و دفع خطر حمایتگرایی اقتصادی باشد. اما امروز با تعمیق و حدّت هرچه بیشتر بحران اقتصادی سرمایهداری، کشمکشهای میان این قدرتها وخیمتر و بهمراتب عریانتر شدهاست، به طوری که بعید نیست نشست اخیر آخرین مورد از چنین نشستهای جهانی باشد.
اینکه دونالد ترامپ پیش از رسیدن به آلمان سفری به لهستان داشت، در واقع اقدامی نمادین در به چالش کشیدن ظهور آلمان به عنوان قدرت هژمونیک جدید سرمایهداری اروپا بود. ترامپ که مهمان یکی از دستراستیترین رژیمهای قارۀ اروپا بود، طی یک سخنرانی شبهفاشیستی نسبت به سقوط «تمدن ما» هشدار داد و مدعوین را به مبارزه برای «خانواده و آزادی و میهن و خدا» فراخواند. او با یادآوری مقاومت لهستان در برابر اشغال آلمان در جریان جنگ جهانی دوم تردیدی باقی نگذاشت که قصد دارد برای پیگیری رقابت کنونی امپریالیسم امریکا با آلمان، در صف رژیم ضدّ اتحادیۀ اروپا در لهستان بایستد.
سخنرانی ترامپ در ورشو در «نشست ابتکار سه دریا» متشکل از دوازده کشور اروپای مرکزی و شرقی صورت گرفت؛ هیئتی که همان سنت تاریخی ائتلافی را دنبال میکند که در دهۀ ۱۹۲۰ میان رژیمهای ناسیونالیست و فاشیست وقت علیه اتحاد شوروی و آلمان و با حمایت امریکا شکل گرفت.
دستور برنامۀ کاخ سفید یادآور بیانیۀ دونالد رامسفلد، وزیر دفاع وقت امریکا است که در سال ۲۰۰۳ ، فرانسه و آلمان را به خاطر عدم حمایت از تحرک جنگی امریکا به عراق محکوم و با کنار گذاردن آنها بهعنوان «اروپای کهنه»، اعلام کرد که واشنگتن به سوی یک «اروپای جدید»- متشکل از دولتهای شرقی معاهدۀ پیشین ورشو- جهتگیری کردهاست.
با گذشت تقریباً یک دهه و نیم، تنازعات ژئواستراتژیکی که ن مقطع با شکافها بر سر جنگ امریکا علیه عراق عیان شده بودند، اکنون مثل تومورهای سرطانی به سایر قسمتها منتقل شده و هرجنبۀ روابط میان اروپا و امریکا و حتی جهان را در چنتۀ خود گرفتهاست.
ترامپ به عنوان تجسم عقبماندگی و جنایتکاری و طفیلیگری الیگارشی مالی امریکا به هیچ وجه در پیگیری یک برنامۀ تهاجمی امپریالیستی تنها نبودهاست. آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، در طول دورۀ تدارکات نشست گروه ۲۰ با شی جینپینگ، رئیسجمهور چین دیدار کرد و هر دو به مسألۀ تجارت آزاد و تغییرات جوّی و محکومیت حمایتگرایی و تلویحاً مخالفت با سیاستهای حکومت ترامپ پرداختند. مرکل از پروژۀ «جادۀ ابریشم جدید» (یا «یک کمربند، یک جاده») استقبال کرد؛ این پروژه که برای توسعۀ زیرساختهای حملونقل و شبکههای انرژی است، چین را به آسیای میانه و روسیه و کل اروپا و منابع انرژی خاورمیانه متصل میکند و از همین روست که امریکا آن را یک خطر جدی و واقعی میبیند.
حکومت شی که با رشد فشارهای نظامی امریکا در شبه جزیرۀ کره و دریای جنوب چین روبهروست، در تلاش است که پیوندهای نزدیکتری با امپریالیسم آلمان برقرار کند که بیش از قبل به لحاظ سیاسی و نظامی دارد مستقل عمل میکند. با همین هدف بود که شی پیش از سفر به آلمان بازدیدی از مسکو داشت و در اینجا همراه با پوتین در مقابل اصرارهای واشنگتن بر اعمال فشار چین بر کرۀ شمالی به دنبال آزمایش موشکی اخیر آن موضعگیری کردند.
روز جمعه ترامپ و ولادمیر پوتین طی یک نشست به توافق بیثبات و شکنندۀ دیگری بر سر آتشبس در جنوب سوریه دست یافتند، جایی که ناتو و نیروهای روسیه در چندین مورد در آستانۀ درگیری با یکدیگر قرار داشتهاند.
در این میان اتحادیۀ اروپا و ژاپن که روی هم یک سوم تولید ناخالص داخلی جهانی را تشکیل میدهند، از یک توافق تجاری آزاد پردهبرداری کردند. شینزو آبه، نخست وزیر ژاپن، اعلام کرد که این توافق نشاندهندۀ «ارادۀ سیاسی نیرومند ما برای به اهتزاز درآوردن پرچم تجارت آزاد در برابر هرگونه چرخش به سوی حمایتگرایی است».
دونالد توسک، رئیس شورای اروپا نیز افزود: «گرچه برخی میگویند که عصر انزواگرایی و انحلال بار دیگری فرارسیده، اما ما اعلام میداریم که چنین نیست».
این در حالی است که شینزو آبه، نخست وزیر ژاپن نیز با تمام توان در تلاش است با اعمال تغییراتی در قانون اساسی، منع مداخلۀ نظامی برون مرزی ارتش ژاپن را از میان بردارد و به این ترتیب خود مستقلاً در صحنۀ جهانی حرفی برای گفتن داشته باشد.
کشمکشهای بیوقفه میان قدرتهای اقتصادیای که هستۀ اصلی اقتصاد جهانی را شکل میدهند، شکافهای بیش از پیش علنی و تند در درون خودِ ائتلاف ناتو و شکلگیری معاهدات و توافقهای متعدد با هدف پیشبرد منافع این یا آن قدرت در برابر رقبایش، همه و همه یادآور توصیف لنین از وضعیت قدرتهای امپریالیستی جنگ جهانی اول است که «در توری از معادهات سرّی با یکدیگر، با متحدین و علیه متحدینشان» گیر افتاده بودند.
وجه اشتراک کشمکشها و درگیریهای کنونی، تلاشهای قدرتهای امپریالیست و سرمایهداری جهان برای استقلالعمل سیاسی و نظامی و افزایش سهم خود به بهای کاهش سهم امپریالیسم امریکا است. به این اعتبار مرحلۀ جدیدی از بحران فرارسیده که مشخصۀ آن افول جایگاه امریکا و به مصاف طلبیدن هژمونی جهانی امپریالیسم امریکا از سوی رقبایش است.
خطر روبهرشد جنگ تجاری و تجدید حیات جاهطلبیهای نظامیِ تمامی قدرتهای امپریالیستی، علائم و نشانههای وضعیت حاد سقوط نهادهای بینالمللیای هستند که پس از ظهور امریکا بهعنوان قدرت مسلط امپریالیستی از درون جنگ جهانی دوم ایجاد شده بودند.
این سقوط، محصول فرایندهایی است که طی دههها نُضج گرفته بود. سال ۱۹۹۱، زمانی که با انحلال شوروی استالینیستی، ناتو دشمن مشترک خود را از دست داده بود، نقداً تنشهای میان قدرتهای امپریالیستی در غلیان بود. استراتژیستهای امریکا با اعلام یک «فضای تک قطبی» که در آن محو اتحاد شوروی باعث حذف هرگونه رقیب نظامی فوری شده بود، در تلاش بودند که از این مزیت نظامی برای خنثیسازی و جبران تنزل جایگاه اقتصادی امریکا استفاده کنند.
یکی از اسناد استراتژیک امریکا در سال ۱۹۹۲ اظهار میداشت که واشنگن باید «رقبای بالقوۀ» خود را متقاعد کند که «نباید سودای نقش بزرگتری داشته باشد یا حالت تهاجمیتری به خود بگیرند» و ضمناً باید آنان را «از به چالش گرفتن رهبری ما یا تلاش برای واژگونی نظام اقتصادی و سیاسی موجود دلسرد کرد».
با سپری شدن یک ربع قرن، این سیاست شکست خوردهاست. این سیاست به رشتهای از جنگها و دخالتهای امپریالیستی قدرتهای ناتو به رهبری امریکا انجامید که عراق و یوگسلاوی و افغانستان و لیبی و سوریه و اوکراین و سایر کشورها را تکهپاره کردند. این اقدامات میلیتاریستی علاوه بر گرفتن جان میلیونها انسان و نابودی کامل جوامع و ایجاد بزرگترین بحران پناهندگی از زمان جنگ جهانی دوم، مدام به رسواییهای مفتضحانه انجامیده و ناتوان از معکوسسازی روند افول جایگاه امپریالیسم امریکا بودهاند. اکنون مرحلۀ جدید بحران فرارسیدهاست: رقبای امپریالیستی امریکا نیز به تکاپو افتادهاند تا برتری جهانی امپریالیسم امریکا را مستقیماً به چالش بگیرند.
حضور سنگین نیروهای امنیتی و بسیج ۲۰ هزار پلیس از اقصی نقاط آلمان برای سرکوب اعتراضات هامبورگ، به خوبی نشان میدهد که تمام درگیریها و تنشها و اختلافات میان حاکمان ۲۰ اقتصاد سرمایهداری برجستۀ دنیا درست در نقطهای که نیاز به سرکوب هرگونه اپوزیسیون مردمی از پایین باشد، رفع میشود.
طبقۀ حاکم با اقدامات هیستریک و تهاجمی خود مشغول واکنش به اپوزیسیون روبهرشد در برابر کاهش هزینههای اجتماعی و جنگ است که اینبار در خصومت و بیزاری گسترده نسبت به نشست گروه ۲۰ تجلی یافت. سیاستهای ریاضتی طی سالهای اخیر با مشارکت تمام احزاب سرمایهداری به فاجعهای در سراسر اروپا انجامیده و آلمان را به یکی از نابرابرترین کشورهای دنیا تبدیل کردهاست. «بنیاد هانس بوکلر» اخیراً مطالعهای را منتشر میکرد که نشان میداد کارگرانی که با وجود اشتغال دائم در دستۀ «فقیر» جای میگیرند، بین سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۱۴ به ۹.۶ درصد یا ۳.۷ میلیون نفر افزایش یافتهاست.
حال آنکه در سوی دیگر یک اقلیت نخبۀ صاحبامتیاز را شاهدیم که با بهرهبرداری از بحران مالی ۲۰۰۸ به شکل نفرتانگیزی خود را فربه کردهاست. طبق گزارش مؤسسۀ آکسفام هشت میلیاردر که شش نفرشان از امریکا هستند، ثروتی بیش از ثروت فقیرترین نیمۀ جمعیت جهان، یعنی ۳.۶ میلیارد انسان، دارند. ثروت سی و شش میلیاردر آلمانی (۲۷۶ میلیارد یورو) نیز به اندازۀ فقیرترین نیمۀ جمعیت آلمان است.
رویدادهای هامبورگ را باید یک هشدار درنظر گرفت که سمت و سوی فعلی دولتهای سرمایهداری «دمکراتیک» جهان را در وضعیت بحران کنونی نمایش میدهند: بازگشت میلیتاریسم، شکلگیری دولت پلیسی و سرکوب خشن حقوق دمکراتیک در داخل. اینکه آلیس وایدل، کاندیدای حزب راستافراطی «آلترناتیو برای آلمان» خواهان «استراتژی تسامح صفر» در قبال معترضین میشود و اعلام میکند که «با تظاهرکنندگان چپگرا دیگر نمیتوان با دستکش مخملین برخورد کرد، باید با آنان چنان که هستند برخورد کرد: تروریست»، به تنهایی نشاندهندۀ چرخش به راست شدید در محافل حاکم بورژوایی است.
در پس تحولات خطرناک فعلی، تضادهای بنیادین نظام سرمایهداری جهانی قرار دارد؛ از یک سو تضاد میان اقتصاد درهمتنیده و ادغامشدۀ جهانی و در عوض تقسیم آن به دولتملتهای رقیب و از سوی دیگر تضاد میان خصلت اجتماعیشدۀ تولید جهانی و تبعیت آن از انباشت سود خصوصی طبقۀ سرمایهدار حاکم به واسطۀ مالکیت خصوصی بر ابزار تولید.
نیرویی که بهعنوان بدیل فروپاشی سیاستهای بورژوازی جهانی قد علم خواهد کرد، طبقۀ کارگر بینالمللی است. شرایط غیرقابل تحمل زندگی و بیکاری تودهای و فلاکت اجتماعی پس از دههها ریاضت و جنگ، دارد طبقۀ کارگر بینالمللی را به حرکت وامیدارد. افزایش شتابان اعتصابات کارگری چین و اعتصاب عمومی ۱۸۰ میلیون نفرۀ سال گذشتۀ میلادی در هند (به عنوان دو کشوری که قریب به نیمی از پرولتاریای جهان را در دل خود جای دادهاند) و در شرایطی که ابرشرکتهایی نظیر آمازون و اپل با نیروی کار وسیعی در پهنۀ چندین و چند کشور بر یک اقتصادِ جهانیشده حکمفرمایی میکنند، کارگران جهان نیز بیش از پیش به یک طبقۀ بینالمللی واحد تبدیل میشوند. طبقهای که منانفعش اساساً مستقل، مخالف و مجزا از منافع اشرافیت مالی حاکم برکشورها است. این مصداق همان گفتۀ مارکس و انگلس است که سرمایهداری گورکنان خود را میزاید.
در عوض رفرمیسم چپ بهعنوان یک پدیدۀ بینالمللی (در قامت حزب چپ آلمان، سیریزا در یونان، پودموس در اسپانیا، حزب کارگر کوربین در انگلستان و ساندرز در امریکا) نشان داد که نه فقط بدیل و راه برونرفتی برای طبقۀ کارگر از بحران کنونی نیست، بلکه تنها فرجهای برای فرونشاندن مبارزۀ طبقاتی به نفع طبقات سرمایهدار حاکم است. حال آنکه اُلیگارشی مالی اصلاحپذیر نیست.
تجربهای مانند اعتراضات هامبورگ میتواند سکوی پرتابی برای طبقۀ کارگر سراسر اروپا و جهان به سوی انقلاب سوسیالیستی جهانی باشد، منتها مشروط به برخورداری از یک سیاست حقیقتاً انقلابی و بسیج طبقۀ کارگر در مبارزه برای یورش مستقیم به طبقۀ سرمایهدار با هدف مصادرۀ داراییهای شنیع آن و قبضه کردن کنترل بانکها و شرکتهای بزرگ و اِعمال کنترل دمکراتیک کارگران بر آنها. در غیر این صورت این اعتراضات نه کارکردی بیش از تخلیۀ خشم خواهد داشت و نه سرانجامی بهتر از جنبش اشغال وال استریت امریکا و جنبش شبزندهداری فرانسه. آن نفرت عظیم طبقاتی و روحیۀ بالای مبارزاتی که در اعتراضات اخیر هامبورگ به نمایش گذاشته شد، مجدداً موضوع محوری حزب انقلاب جهانی و غیاب تحملناپذیرش را در شرایط کنونی یادآوری و برجسته میکند.
۱۹ تیر ۱۳۹۶