درس‌های سیاسی انتخابات فرانسه

زمان تقریبی مطالعه متن ۴ دقیقه

الکس لانتیه / برگردان: آرام نوبخت

دور انتخابات ریاست جمهوری و مجلس فرانسه در بهار امسال، با سقوط حزب سوسیالیست و پیروزی امانوئل ماکرون و اکثریت مطلق حامی حکومت او در مجمع ملی به اوج رسیده‌است.

ماکرون که وزیر اقتصاد حکومت حزب سوسیالیست فرانسوا اولاند بود، در حال پشتیبانی از تلاش برلین برای ساختن اتحادیۀ اروپا به‌عنوان رقیب استراتژیک و نظامی امپریالیسم امریکا است. بنیان داخلی جاه‌طلبی‌های خارجی امپریالیسم اروپا در آن سوی آب‌ها، جنگ بی‌رحمانه با طبقۀ کارگر خواهد بود. حکومت ماکرون که از دل حزب سوسیالیست و راست بورژوایی بیرون آمده، مشغول برنامه‌ریزی یک رشته دستورات یک‌جانبه است که به اصلاحات ارتجاعی حزب سوسیالیست در قانون کار شدت می‌بخشد و وضعیت فوق‌العاده را دائمی می‌کند.

همۀ این پیامدها در حکم افشای ویرانگر ورشکستگی کلیۀ سازمان‌های به‌اصطلاح «چپ» فرانسه است که از تروتسکیسم گسست کردند. مسئولیت اصلی این‌که ماکرون توانست از بی‌اعتباری سیاست‌های ریاضتی و جنگی اولاند و حزب سوسیالیست بهره‌برداری کند، بر گردن همین سازمان‌ها است. کارگران فرانسه بارها بار در طور یک ربع قرن اخیر علیه این حملات به تندی واکنش‌ نشان دادند: اعتصاب‌های فراگیر سال‌های ۱۹۹۵ و ۲۰۰۳ و ۲۰۱۰ و ۲۰۱۶. طبقۀ کارگر چه در سال ۲۰۰۲ و چه امسال میلیون‌ها رأی به صندوق این سازمان‌ها ریخت، اما همگی هم‌چنان ناتوانی خود را از طرح هرگونه آلترناتیو به نمایش گذاشتند.

این سازمان‌ها قدمی به سوی ایجاد یک حزب انقلابی در درون طبقۀ کارگر به عنوان آلترناتیوی در برابر حزب سوسیالیست برنداشتند، بلکه در عوض گاه و بی‌گاه کارگران را به پشت آن کشاندند. سال ۲۰۰۲ جریان «نبرد کارگر» (Lutte ouvrière یا LO) و «لیگ کمونیست انقلابی» (Ligue communiste révolutionnaire یا LCR) مجموعاً ۳ میلیون رأی آوردند. این انتخابات به حذف لیونل ژوسپن، کاندیدای حزب سوسیالیست و رقابت تند میان ژاک شیراکِ محافظه‌کار و ژان ماری لوپنِ نئوفاشیست انجامید. سپس LO و LCR در صفوف کمپین حزب سوسیالیست برای رأی به شیراک قرار گرفتند.

LCR پس از مذاکرات پشت پرده با حزب سوسیالیست، شیراک را تأیید کرد؛ در حالی‌که LO خواهان رأی ممتنع شد، هرچند روشن کرد که رأی به شیراک را «درک می‌کند»، چرا که درواقع همسویی و تمایلش هم در همین‌جا نهفته بود.

آن‌ها در مواجهه با تمامی این فرصت‌ها مطلقاً از دستاوردهای خود برای ایجاد یک نیروی سیاسی مستقل در درون طبقۀ کارگر بهره نبردند. در عوض قرارگیری‌شان در صف حزب سوسیالیست و شیراک، به جبهۀ ملی لوپن فرصت داد تا ژست تنها اپوزیسیون موجود را در برابر ریاضت اقتصادی در فرانسه بگیرد. سپس از همین رشد جبهۀ ملی استفاده کردند تا این‌بار در سال ۲۰۱۷ تسلیم در برابر ماکرون را درست منطبق با همان خطوط سال ۲۰۰۲ توجیه کنند.

برای این کار آن‌ها پشت کمپین ژان لوک ملانشون، وزیر سابق حزب سوسیالیست، رفتند. در آخرین هفته‌های انتخابات ریاست‌جمهوی میزان حمایت از ملانشون در نظرسنجی‌ها دو برابر شد و پس از انتقادهای او به حملات هوایی امریکا به سوریه و سیاست‌های اتحادیۀ اروپا که مرگ پناهجویان را در مدیترانه رقم می‌زند، نهایتاً به ۷ میلیون رأی‌دهنده رسید. در رقابت میان ماکرون و مارین اوپن، کاندیدای جبهۀ ملی، ملانشون از موضع‌گیری امتناع کرد و فراموش کرد که رأی مشورتی هواداران حزب «فرانسۀ سرکشِ» او نشان می‌دهد که دو سوم در اعتراض به سیاست‌های دست‌راستی ماکرون حامی رأی سفید یا رأی باطله هستند. در عوض او نیز کسانی را که در برابر لوپن به ماکرون رأی دادند «درک می‌کرد».

ریشه‌های خط مشی سیاسی هر یک از این گرایش‌ها- از LO تا LCR (حزب ضدّ سرمایه‌داری نوین یا NPA کنونی) و شخص ملانشون که حرفۀ خود را در «سازمان کمونیست انترناسیونالیست» (OCI) به رهبری پیر لامبه آغاز کرد- به گسست از تروتسکیسم می‌رسد. نمود این روند در فرصت‌طلبی بی‌حدوحصر خرده‌بورژوایی و تسلیم در برابر دولت بورژوازی بود.

سازمان OCI در سال ۱۹۷۱ از کمیتۀ بین‌المللی انترناسیونال چهارم (ICIF) و تروتسکیسم گسست کرد تا بعداً همان سال به جریان تدارکات برای پی‌ریزی حزب سوسیالیست بپیوندد. این سازمان با طرد مبارزه برای استقلال سیاسی طبقۀ کارگر به دنبال این بود که کارگران را به سوی ایجاد یک «اتحادیۀ چپ» حول حزب سوسیالیست، این حزب ارتجاعی سرمایۀ مالی، سوق دهد. OCI اعضایش را به درون حزب سوسیالیست فرستاد- یکی از آن‌ها لینول ژوسپن بود که نخست وزیر شد.

و اما گرایش LCR و LO که اصول بنیادی تروتسکیسم را در جریان انشعاب ۱۹۵۳ از کمیتۀ بین‌المللی انترناسیونال چهارم زیر پا گذارد، سال ۲۰۹ رسماً وابستگی نمادین و زبانی‌اش را به تروتسکی کنار گذاشت و ضمن بنیان‌گذاری حزب ضدّ سرمایه‌داری نوین بر مبنایی غیرتروتسکیستی، پیشنهاد داد که این حزب یک حزب ائتلافی «فراگیر چپ» بوده و درهایش به روی اعضای حزب سوسیالیست باز باشد.

ملانشون شاید به زمخت‌ترین شکل مفاهیم ضدّ مارکسیستی غالب در این محافل را نمایش داد. او در کتابش با عنوان «عصر مردم» مدعی شد که بی‌اعتباری حزب سوسیالیست به معنی پایان سوسیالیسم و چپ است و طبقۀ کارگر دیگر هیچ نقش سیاسی مستقلی ایفا نخواهد کرد و انقلاب سوسیالیستی جای خود را به «انقلاب شهروندان» خواهد داد. همان‌طور که بعداً مشخص شد، نخستین گام این «انقلاب شهروندان» عبارت بود از همکاری با طرح‌های ماکرون برای ضدّانقلاب اجتماعی.

این سیاست که به طور عینی به تلاش‌های طبقۀ حاکم برای مسدود کردن اپوزیسیون طبقۀ کارگر خدمت می‌کرد، به لحاظ تئوریک ریشه در اشکال متعدد شبه‌مارکسیسمی داشت که لایه‌ای از خرده‌بورژوازی آکادمیک و صاحب‌نفوذ در این احزاب سیاسی فرانسه ترویج کرده بود. فرانسه میدان مشقی برای این گرایش‌ها و تئوری‌های ضدّمارکسیستی‌شان بود.

هریک از گرایش‌های تئوریکِ چپ‌نمایان- از تئوریسین‌های «سرمایه‌داری دولتی» نظیر کورنیلوس کاستوریادیس و کلود لوفور تا میشل فوکوی پساساختارگر و الن بدیو و ژاک رانسیرِ پست‌مدرنیستِ سابقاً مائوئیست- در تزریق قطره قطرۀ سمّ کارزار ضدّ مارکسیستی سهم داشتند. از جمله نوشداروهای ۱۹۷۹ ژاک فرانسوا لیوتار برای پایان تاریخ و «مرگ ابرروایت‌ها» و بیانیۀ ۱۹۹۳ ژاک دریدا در کتاب «اشباح مارکس» مبنی بر این‌که که مارکسیسم مجبور است راه را به روی «شبه مارکسیسم» بازکند.

چکیدۀ این تئوری‌ها را شاید به بهترین شکل الن بدیو ارزیابی کرد، هرچند ناآگاهانه. او در رسالۀ «اختگی معاصر ما» به سال ۲۰۱۳ دربارۀ سیاست‌های ریاضتی اتحادیۀ اروپا برای مردم یونان نوشت:

«من نه ظرفیت حل هیچ یک از مشکلاتی را که در حال حاضر گریبان مردم یونان را گرفته‌اند دارم و نه تمایلش را. بنابراین ذهنیت من در این‌جا بسیار با سیر رویدادهای مورد بحث بیگانه است. من محدودیت‌های این موضع را می‌پذیرم و با احساسی آغاز می‌کنم که چه‌بسا شخصی و ناموجه است، اما به هر رو بنا به اطلاعاتی که در دست دارم حس می‌کنم: احساس اختگی سیاسی عمومی».
در صدمین سالگرد انقلاب ۱۹۱۷ روسیه، در همان حال که شاهد سقوط حزب سوسیالیست و مبارزات نوی طبقۀ کارگر علیه ماکرون در افق دید هستیم، درس‌های این تجربه را باید آموخت. این نیروها که اختگی‌شان ریشه در منافع طبقاتی متخاصم و طرد مارکسیسم دارد، فقط شکست را سازما‌ندهی خواهند کرد. تنها راه پیشروی، مسیر انقلابی است و بازگشت به سنن مارکسیسم کلاسیک و تروتسکیسم و غول‌های بزرگ مارکسیسم انقلابی: مارکس و انگلس و لنین و تروتسکی.

۲۳ ژوئن ۲۰۱۷

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

7 + 1 =