نگاهی به فیلم «کارل مارکس جوان»، ساختۀ رائول پِک (بخش اوّل)
دوره هایی هستند که شناخت از طبیعت و جامعه طی اندک زمانی دستخوش یک جهش چشمگیر می شوند. در حوزۀ علوم طبیعی نام های گالیله و داروین و آینشتاین با چنین انقلاب هایی تداعی می شوند و در حوزۀ علوم اجتماعی، نام های مارکس و انگلس.
این دو طی چند سال، انقلابی بی سابقه را در تاریخ عقاید به انجام رساندند. از ایده آلیسم آلمانی گسستند و درک جامعه را بر یک بنیان ماتریالیستی استوار ساختند. مبارزۀ طبقاتی را به مثابۀ نیروی محرک تاریخ، کشف و سوسیالیسم را از تخیل به علم متحول کردند.
اهمیت کامل این دستاورد شگرف تنها با گذر زمان روشن شد. مارکسیسم، بنیان تئوریک نخستین حزب توده ای طبقۀ کارگر («سوسیال دمکراسی آلمانی» به رهبری آگوست ببل) و نخستین انقلاب پرولتری پیروزمند یعنی انقلابِ یکصد سال پیش روسیه را فراهم آورد.
هرچند استالینیسم اتحاد شوروی را ویران کرد، اما مارکسیسم امروز بیش از هر زمان دیگری موضوعیت دارد. بحران مالی جهانی و سطوح تکان دهندۀ نابرابری اجتماعی و رشد میلیتاریسم و عروج چهره های راست افراطی نظیر ترامپ در امریکا، همه و همه بسیارانی را در جستجوی یافتن راه بُرونرفت از بُنبست سرمایه داری به مارکس بازگردانیده است. حتی مخالفین مارکس هم وادار شده اند بار دیگری تفکرات مارکس را جدی بگیرند.
رائول پِک، کارگردان زادۀ هائیتی، وظیفۀ معرفی سال های شکل دهندۀ مارکسیسم را در قالب یک فیلم به عهده گرفته است. او به خوبی از بهنگام بودن تِم خود اطلاع دارد؛ از همین رو در نوشته ای دربارۀ فیلم می نویسد: «در زمانه ای که جهان به دلیل بحران مالی در وضعیت فوق العاده قرار گرفته، کارل مارکس دارد توجه و علاقۀ بی سابقه ای را نسبت به خود تجربه می کند». بیش از ۲۵ سال پس از فروریختن دیوار برلین، اکنون «رجعت به سهم کارل مارکس در علم، بدون احساس گناه» امکان پذیر بوده است. بنا به توضیحات پک «کشف سهم واقعی این متفکرِ علم و سیاست» وظیفۀ فیلم بوده است.
همکاری میان مارکس و انگلس
تمرکز فیلم «کارل مارکس جوان» بر دوره ای بسیار محدود قرار دارد. فیلم با ممنوعیت روزنامۀ «راینیشه سایتونگ» به سردبیری مارکس در مارس ۱۸۴۳ آغاز می شود و با نگارش «مانیفست کمونیست» در اواخر سال ۱۸۴۷ پایان می گیرد. یعنی همان سال هایی که مارکس و انگلس از دمکرات های خرده بورژوا گسست کردند و پایه های تئوریک جنبش مدرن و سوسیالیستی کارگران را پی ریختند.
فیلم با تمرکز بر همکاری نزدیک میان مارکس و انگلس، رویدادهای این سال ها را دقیقاً به ترتیب تاریخ به تصویر می کشاند و به علاوه به سهم همسر مارکس، ینی فون وستفالن و مِری برنز، کارگر ایرلندیِ همسر انگلس، توجه دارد. این تمرکز بر مارکس و انگلس نقطۀ قوت فیلم را شکل می دهد. پک به روشنی نشان می دهد که چگونه این دو الهام بخش یک دیگرند و به یک دوستی شخصی نزدیک قوام می بخشند.
پک که به عنوان یک دانشجو در برلین غربیِ سال های دهۀ ۱۹۷۰ با مارکسیسم آشنا شد، برخلاف محافل «مارکسیسم غربی» آن دوره از هرگونه تلاش برای القای نوعی تقابل میان مارکسِ «رُمانتیک» و «باطناً ایده آلیست» و انگلسِ ماتریالیست خودداری می کند. فیلم به کرّات مارکس را به عنوان یک «ماتریالیست بزرگ» ارزیابی می کند و بنیان انقلابی دوستی مارکس و انگلس را شرح می دهد: آشتی ناپذیری مصممانۀ این دو با وضع موجود و استثمار و دودلی و تردیدهای دمکرات های خرده بورژوا.
صحنۀ نخست فیلم، کشتار بی رحمانۀ فقرایی را نشان می دهد که طبق قانون آن دوره به صِرف جمع آوری هیزم در جنگل چنین مجازات شدند. مارکس در مقاله ای مندرج در راینیشه سایتونگ می گوید: «این مردم مجازات را می بینند، اما جرم را نمی بینند؛ و از آن جا که در محل مجازات جرمی نمی یابند، پس باید از آن ها بهراسید؛ چرا که انتقام خود را خواهند گرفت».
ممنوعیت راینیشه سایتونگ به عنوان روزنامه ای که مداوماً ملزم به اعطای امتیازات به دستگاه سانسور پروس بود، به یک بحث شدید و تند میان مارکس و هگلی های جوانی می انجامد که پُلمیک های جنجالی او را مقصر ممنوعیت روزنامه می دانند.
مارکس در پاسخ می گوید: «همۀ دغدغۀ شما اینست که بر سر واژه ها مو را از ماست بکشید. بازنگری های گُنگ و خلاصه نویسی های گُنگ از عقاید سیاسی گُنگ. شما هگلی های جوان که خود را آزاداندیش خطاب می کنید به دنبال تأیید هستید و همچنان از خودتان راضی! از اینکه به جای شمشیر با سوزن بجنگم خسته شده ام؛ از ریاکاری خسته شده ام. ما ممنوع شدیم. بگذار چنین باشد!»
مارکس ۱۶ سال بعد دربارۀ این تحول خود در آن مقطع چنین نوشت: «در سال های ۱۸۴۲-۴۳ به عنوان سردبیر راینیشه سایتونگ، نخستین بار خود را در موقعیتِ شرم آورِ اجبار به بحث دربارۀ منافع مادی دیدم. بررسی های مجلس ایالتی راین دربارۀ دزدی از جنگل و تقسیم مالکیت اراضی در وهلۀ نخست مرا واداشت که به مسائل اقتصادی توجه کنم».
مارکس به «طنین سوسیالیسم و کمونیسم فرانسوی با اندکی رنگ و لعاب فلسفی» که «در راینیشه سایتونگ خودنمایی می کرد» اعتراض کرد و آن را «تفنن گرایی» خواند. با این حال مطالعات پیشین اش به او اجازه نمی داد که «نظری دربارۀ محتوای تئوری های فرانسوی بدهد». به همین دلیل «وقتی ناشرین راینیشه سایتونگ دچار این توهم شدند که روزنامه با اتخاذ یک سیاست سازشکارانه تر می تواند مجازات مرگی را که برایش صادر شده لغو کند، من مشتاقانه این فرصت را مغتنم شمردم تا از صحنۀ عمومی عقب بنشینم و به مطالعۀ خودم روی بیاورم».
یکی از نقاط کانونی اصلی فیلم، تجربیات انگلس به عنوان کارمند دفتری کارخانۀ نساجی پدرش در شهر منچستر انگلستان و مشاهدۀ وضعیت وحشتناک مسکن طبقۀ کارگر است. انگلس به یُمن دوست دخترش، مری برنز، توانست به مسکن های کارگری دستیابی پیدا کند، هرچند که این مسیر برای او بی تلاطم نبود. این جاست که او داده های کتاب خود را با عنوان «وضعیت طبقۀ کارگر در انگلستان» که سال ۱۸۴۵ منتشر شد گردآوری کرد.
این اثر به قول لنین صرفاً «یک اتهام سهمگین علیه سرمایه داری و بورژوازی» نبود. «انگلس نخستین کسی بود که اعلام کرد پرولتاریا صرفاً یک طبقۀ ستمدیده نیست؛ بلکه در واقع وضعیت اقتصادی خفت بار پرولتاریا است که او را وامی دارد تا سرسختانه به پیش رود و برای رهایی نهایی اش مبارزه کند. پرولتاریای مبارز به خود یاری خواهد رساند».
همان طور که فیلم کاملاً به درستی نشان می دهد، انگلس بود که اهمیت نوشته های اقتصاددانان کلاسیک انگلیسی را به مارکس گوشزد کرد. مقالۀ انگلس با عنوان «طرح اجمالی نقد اقتصاد ملی» که در آغاز همکاری آن ها با سالنامۀ آلمانی-فرانسوی منتشر شد، بسیاری از ایده هایی را که بعدها مارکس به تفصیل همه جانبه در «کاپیتال» پروراند پیش بینی می کرد.
در صحنۀ بعدی که یکی از سرگرم کننده ترین صحنه های فیلم است، انگلس و مارکس و مری برنز با یکی از دوستان کارفرمای پدر انگلس در کلوب لندن مواجه می شوند. او که در کارخانه اش از کار کودکان بهره می کشد محکم پافشاری می کند که شیفت های شب بر سلامت این کودکان اثری ندارد. مری برنز به این کارفرمای مبهوت پاسخ می دهد «پس منظورت اینست که آن ها روی سلامت تو اثر ندارند».
رائول پک در این فیلم که محصول مشترک فرانسه و آلمان و بلژیک است، بازیگران آلمانی را برای ایفای نقش های اصلی برگزیده. بازی آگوست دییل در نقشِ شخصیت بافراست و شوخ طبع و توأم با اتوریتۀ مارکس برای مخاطب قانع کننده است. اشتفان کونارسکه، شخصیت افسونگر انگلس را بازی می کند.
بازی ویکی کریپس در نقش ینی مارکس به عنوان زنی که به پیشینۀ اشرافی خود پشت کرد تا شریک سرنوشت یک مهاجر و بعدها همسر یک انقلابی شود و حتی لحظه ای از آن ابراز پشیمانی نکرد، بسیار قابل پذیرش است. هانا استیل نقش مری برنز را ایفا می کند، یک زن ایرلندی شورشی و مستقل. هرچند برخلاف روایت داستان، سندی وجود ندارد که او به عنوان یکی از سردسته های کارگران شورشی کارخانۀ پدر انگلس با او آشنا شد.
نقش های فرعی هم به خوبی در فیلم گنجانده شده اند. اولیویه گورمه در نقش پرودونِ فاضل مآب است و الکساندر شیر در نقش وایتلینگِ سر به هوا و بدقِلِق با سخنرانی های پرطمطراق اش.
۱۵ مارس ۲۰۱۷
ادامه دارد