انتخاب ترامپ از منظر اروپا

زمان تقریبی مطالعه متن ۴ دقیقه
الکس لانتیه / برگردان: آرام نوبخت

سال ۱۹۲۸، یک سال پیش از سقوط بازار بورس که سرآغاز «بحران بزرگ» بود و ۱۱ سال پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، لئون تروتسکی، انقلابی بزرگ روس نوشت:

«در دورۀ بحران، هژمونی ایالات متحده به مراتب کامل تر، صریح تر و بی‌رحمانه تر از دورۀ رونق عمل خواهد کرد. ایالات متحده تلاش خواهد کرد که خلاصی از و غلبه بر مشکلات و امراض خود را اساساً به بهای اروپا به چنگ آورد؛ فارغ از این که چنین چیزی در آسیا و کانادا و امریکای جنوبی و استرالیا رخ دهد یا در خودِ اروپا و فارغ از این که به شیوه‌ای مسالمت آمیز باشد یا به واسطۀ جنگ».

این عبارات ارزش به خاطر سپردن را دارند، وقتی اهمیت سیاسی انتخاب دونالد ترامپ و واکنش عصبی محافل حاکم اروپا را در نظر داشته باشیم. محافل حاکم اروپا عصبی هستند، چون دارد روشن می شود که رئیس جمهور منتخب امریکا مصر است یک برنامۀ ناسیونالیستی رادیکال را به بهای اروپا دنبال کند.

اوباما که آخرین روزهای زمامداری‌اش را می گذراند، طی هفتۀ گذشته مشغول سفر در اروپا بوده تا وضعیت دمکراسی را در این دو سوی اقیانوس اطلس ستایش کند و به مقامات اروپایی تضمین دهد که آسیب‌های ناشی از پیروزی ترامپ به روابط ترانس آتلانیک، مدیریت خواهد شد. با این حال رویدادها منطق خودشان را دارند.

در آتن و برلین، اوباما با نمایندگان طبقۀ حاکم اروپا که اکثراً با ترس و وحشت به پیروزی ترامپ واکنش نشان داده اند، دیدار داشت. ظهور ترامپ- با تهدید به تضعیف ائتلاف ناتو که سال ۱۹۴۹ بین امریکا و اروپای غربی منعقد شد، بحث دربارۀ استفاده از سلاح‌های هسته‌ای در اروپا و شفاهاً تأیید شکنجه- اروپا را تا مغز استخوان به لرزه درآورده است.

روزنامۀ فرانسوی «لو موند» نوشت که انتخاب ترامپ به معنی «پایان عصر نقش “هژمونیک سخاوتمندانه”ای است که امریکا از جنگ جهانی دوم به ارث برد. واشنگتن نخست در جنگ سرد در برابر اتحاد جماهیر شوروی و سپس بعد از فروپاشی کمونیسم و اضمحلال اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱، طلایه دارِ “غرب” برای رهبری جهانِ آزاد بود».

مجلۀ بریتانیایی «اکونومیست» در سرمقاله‌ای مضطرب نوشت که با فروریختن دیوار برلین، «گفته شد که تاریخ پایان گرفته» و همراه حود پیروزی نهایی «دمکراسی لیبرال» را به ارمغان خواهد آورد. با این حال با پیروزی ترامپ «این توهم تکه پاره شد. تاریخ برای انتقام بازگشته است». انتخاب ترامپ «ضربه‌ای کوبنده است، هم به هنجاری هایی که اُسّ و اساس سیاست امریکا هستند و هم به نقش امریکا به عنوان قدرت بلامنازغ جهانی».

اوباما در طول دیدار خود تلاش کرد مجدداً به نخبگان حاکم اروپا تضمین دهد که هرچه قدر هم تنازعات درونی ناتو بزرگ باشد، اما چهارچوب سیاسی تعیین شدۀ هژمونی جهانی امریکا در دورۀ پسا شوروی و ائتلاف امریکا با اتحادیۀ اروپا به قوت خود باقی خواهند ماند.

در آتن که با حضور و حملۀ ۵ هزار پلیس ضدّ شورش به اعتراضات ضدّ ریاضیتی قُرُق شده بود، اوباما اتحادیۀ اروپا را به عنوان یک دستاورد تاریخی ستود و برای کاهش هزینه‌های اجتماعی تحمیلی اتحادیۀ اروپا به دست حکومت سیریزا و حمایت لجستیکی سیریزا از جنگ‌های واشنگتن در خاورمیانه کف زد. اوباما که پیش تر با ترامپ صحبت کرده بود گفت «یکی از پیام هایی که می توانم منتقل کنم، تعهد او به ناتو و اتحاد ترانس آتلانتیک است».

در برلین نیز که بخش اعظم آن قرق شده بود، اوباما همراه با آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان بیانیه‌ای را صادر کردند که در آن پیوندهای میان امریکا و آلمان به عنوان «هستۀ اصلی» ائتلاف اروپا و امریکا ستایش شده بود. این دو وعده دادند که همکاری میان واشنگتن و برلین «بر مبنای تعهد مشترک ما به آزادی و کرامت فردی، که تنها یک دمکراسی پویا تحت حاکمیت قانون قادر به تضمین آن است» ادامه خواهد یافت.

پیش بینی اوباما از این که ترامپ روابط صمیمی با اروپا را حفظ خواهد کرد و در عین حال برنامۀ ناسیونالیستیِ «اول امریکا» را پیش خواهد برد، تا حدود زیادی خوش خیالی است.

در حالی که دنیا در بحرانی اقتصادی که از سال ۲۰۰۸ آغاز شد تلوتلو می خورد، تلاش هایی جدی برای بازطراحی سیاست جهانی به نفع اشرافیت مالی امریکا (و همان طور که تروتسکی گفت به بهای «رقبای» امپریالیست اصلی آن در اروپا) از نو از راه خواهند رسید.

در همان حال که انتخاب ترامپ یک نقطۀ عطف قابل توجه به شمار می رود، اما محصول گرایش‌های ریشه دار نیز است. از زمان پایان جنگ جهانی دوم، امپریالیسم امریکا در تحلیل نهایی قدرت هژمون اروپا بود و تخاصمات درونی اروپا را که دو بار در قرن بیستم به جنگ جهانی منتهی شدند، باثبات می کرد. امریکا از سیاست‌های یکپارچگی اروپا در دورۀ جنگ سرد حمایت مالی و پشتیبانی کرد تا تصویری «دمکراتیک» از سرمایه داری اروپا در برابر رقبیب آن یعنی شوروی ارائه کند. انتخاب ترامپ نشان دهندۀ برهۀ جدیدی در فروپاشی این «نظم» سیاسی است.

انحلال اتحاد شوروی، نه فقط فرسنگ‌ها با «پایان تاریخ» فاصله داشت، بلکه در واقع صرفاً نمود اولیۀ بحران نظام دولت‌ملت سرمایه داری بود. کانون این بحران در انحطاط بلندمدت سرمایه داری امریکا نهفته است که با خشونت به مراتب بیش تری در تقلا برای حفظ جایگاه خود به عنوان هژمون جهانی به واسطۀ نیروی نظامی بوده است.

چرخش ایالات متحده به ناسیونالیسمِ «اول امریکا»، برای اروپا به معنی تجزیۀ تمامی نهادهای پساجنگی است که امضای قدرت امریکا را زیر خود داشتند. حتی پیش از انتخاب ترامپ نیز قدرت‌های اروپا و به خصوص آلمان، با ادعا کردن منافع خودشان در صحنۀ جهانی، به آغاز به واکنش مهاجمانه کردند.

شبح تصادم با واشنگتن، به شکل عظیمی شکاف‌های درونی اتحادیۀ اروپا و نهادهای مختلف بین المللی متعددی را که قدرت‌های امپریالیستی اروپایی به واسطه‌اش عرض اندام می کنند، وخیم تر می کند. سال ۲۰۱۰ با آغاز بحران یورو، «ژان کلود تریشه»، سرپرست وقت بانک مرکزی اروپا، هشدار داد که اوضاع اروپا همان قدر حاد است که پیش از جنگ جهانی اول یا دوم بود. سپس تابستان امسال بریتانیا رأی به خروج از اتحادیۀ اروپا داد و ضمناً تأکید کرد که باید بتواند مستقل از واشنگتن عملیات مهم نظامی را راه اندازی کند.

در عین حال بحران دمکراسی امریکایی که در انتخاب ترامپ متجلی شده، مشابه خود را در اروپا می یابد. روی کار آمدن حکومت راست افراطی ترامپ در واشنگتن منجر به تقویت گرایش‌های فاشیستی و ناسیونالیستی و راست افراطی در درون اروپا خواهد شد؛ از «جبهۀ ملی» فرانسه تا «آلترناتیو برای آلمان». به این ترتیب احتمال قدرت گیری حکومت‌های راست افراطی در اروپا، بی‌اندازه افزایش پیدا می کند.

برای طبقۀ کارگر امریکا، اروپا و جهان، انتخاب ترامپ یک هشدار است. طبقات حاکم با مراجعه به میراث فاشیسم در قرن بیستم، مشغول تدارک برای تشدید میلیتاریسم و جنگ و سرکوب پلیسی کارگران و جوانان هستند.

گرایش‌های خطرناک به سوی ناسیونالیسم و جنگ ریشه در بحران بلندمدت نظام سرمایه داری جهانی دارند. اما همین گرایش‌ها درست مانند قرن بیستم شرایط انقلاب سوسیالیستی را هم فراهم آورده اند. در مبارزات پیشِ رو، وظیفۀ طبقۀ کارگر عبارت است بسیج و تسلیح سیاسی خود به یک چشم اندازی مستقل، انقلابی و سوسیالیستی.

۱۹ نوامبر ۲۰۱۶

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

30 − 28 =