کودکی، خانواده و زوال سرمایهداری
کودکی، دورهای شاد و بیآلایش پنداشته می شود؛ سالهای بالندگی زندگی انسان؛ دورهای که بنا به جهان بینی سنتی بورژوازی، فرصتهای آینده تماماً گشوده اند. والدینی که خود در رفاه نسبی دورۀ رونق پساجنگ زندگی کرده بودند، با اطمینان به کودکانشان تضمین می دادند که وقتی بزرگ شوند، می توانند هر چه خواستند بشوند.
این آرزوی قلبی برای آیندۀ بهتر کودکان تان، با بحران سرمایه داری نقش بر آب شده است. ما هم اکنون در برههای از انحطاط درازمدت به سر می بریم که استانداردهای زندگی نسل جدید برای نخستین بار از زمان «بحران بزرگ» دهۀ ۱۹۳۰ پایین تر از والدینشان خواهد بود.
یکی از اَشکال روشن تجلی بُن بست تاریخی این نظام، کمبود شغلهای باکیفیت و دستمزدهای پایین جوانانی است که قدم به بازار کار می گذارند. اما این بُن بست خود را در تجزیه و تلاشی گسترده تر مناسبات انسانی هم نمود می دهد؛ از جمله فروپاشی خودِ نهاد «خانوادۀ هسته ای» بورژوایی، به عنوان یک واحد اجتماعی ایزوله و مبتنی بر مالکیت خصوصی و پدرسالاری که جامعه بارِ کار خانگی و پرورش کودکان را به گُردهاش می اندازد.
این وظایف که برای بازتولید یک نسل جدید اساسی هستند و از این رو برای کل جامعه حیاتی، تا صدها هزار سال قبل از پیدایش جامعۀ طبقاتی به طور جمعی انجام می پذیرفتند. در نظام سرمایه داری، اضطرابها و فشارهای همه گیر روزمرگی زندگی یک کارگر مزدی- آن چه مارکس «فعالیت معیشتی» کارگر نامید- زمان و انرژی موجود را برای نگهداری بچه محدود می کند، که خود در عوض باعث محدودیت شدید توجه و رابطۀ متقابل لازم برای حداکثر رشد کودک در دوران طفولیتاش می شود.
بنابراین سرمایه داری علاوه بر استخراج ارزش اضافی از کارمان، ما را از چیزی اولیه تر بیبهره می کند: وقت، انرژی و منابع مادی لازم برای پرورش کامل نسل آتی.
روزنامۀ «واشنگتن پست» چندی پیش دو داستان «خواننده پسند» و مفصل دربارۀ دو کودک منتشر کرد که درک و دریافتی متفاوت از مسأله به دست می دهد.
داستان اول نگاهی دارد به تعلیم و تربیت یک دانشجوی ۱۲ سالۀ مهندسی به نام جرمی شولر، جوانترین فردی که تاکنون در «دانشگاه کورنل» پذیرفته شده است. زمانی که جرمی تنها ۱۸ ماه داشت، خواندن و نوشتن را به انگلیسی و کرهای آموخته بود و زمانی که ۴ سال داشت، مشغول یادگیری جبر مقدماتی بود. وقتی ۸ ساله شد، یک سال از مدرسه مرخصی گرفت تا همراه والدینش در اروپا گشت و گذار کند. در سن ۱۰ سالگی بهترین نتیجه را در آزمون «اس اِی تی» آورد، به طوری که امتیازش از ۹۹.۶ درصد دانش آموزانی که همان سال در این آزمون شرکت کرده بودند بالاتر بود. جرمی از روزی که دنیا آمد از مراقبت و توجه دائمی والدینش برخوردار شد و تربیت او به عنوان یک مهندس جوان، دنبالۀ مسیر روشنی است: مادر او دکترای مهندسی هوافضا دارد و پدرش نیز مدرک مهندسیاش را از دانشگاه کورنل اخذ کرد.
مقالۀ بعدی بر پسربچهای ۷ ساله و بینام تمرکز داشت که پلیس بیرون از داروخانۀ «سی وی اس» در فرانکلین (اهایو) یافته بود. این پسربچه چند روز غذا نخورده بود و سعی داشت خرس عروسکیاش را در ازای پول برای خرید غذا بفروشد. قهرمان مقاله، افسر پلیس دل شکستهای بود که پیش از دستگیری والدین او و خارج ساختن چهار کودک دیگری که حبس کرده بودند، او را یافته و برایش شام آورده بود. چند پاراگراف به توصیف جزء به جزء برهم ریختگی خانه اختصاص پیدا می کند: زباله و غذای گندیده و سوسک و بوی تعفن. بعد از هفت پاراگراف تصویرسازی زنده، مقاله شکل مضحکی به خود می گیرد. در این جا نقل قولی از رئیس پلیس آورده می شود که از افسرانش تعریف و تمجید می کند، چون «هر روز برای غذا دادن به بیخانمانها و کودکان سنگ تمام می گذارند … با مردم مثل اعضای خانوادۀ خودشان برخورد می کنند».
این اختلاف فاحش در شرایط دو خانواده، تصویری گویا از تناقض ژرف سرمایه داری است: پتانسیل عینی گسترده در یک سو و واقعیت شرایط غیرانسانی پیش روی میلیونها نفر در سوی دیگر. با وجود پتانسیل مادی برای وفور فوق العاده در جامعه، ۱۶.۲ میلیون کودک در امریکا از گرسنگی رنج می برند.
خیل کثیری از والدین سخت تر و بیش تر از قبل کار می کنند و حتی چند شغل دارند تا دقیقاً کودکانشان را تأمین کنند. با این حال میلیونها نفر قادر به رفع ابتداییترین نیازهایشان نیستند. در حادترین حالت ممکن، بیتوجهی مزمن به صورت ناتوانی سرپرست از تأمین نیازهای ابتدایی کودک نظیر سرپرستی، مسکن، تغذیه، بهداشت و پوشاک و همین طور سایر نیازهای جسمی و آموزشی و عاطفی و ایمنی تعریف می شود. سال ۲۰۱۲ قریب به ۲.۷ میلیون از چنین مواردی در امریکا گزارش شد.
همان طور که در «سند چشم اندازهای امریکا» توضیح دادیم: «افزایش فقر، بیکاری، کاستن از خدمات اجتماعی و حبس و بازداشت گستردۀ فقیرترین اقشار طبقۀ کارگر، همگی مرتبط با بحران کنونی سرمایه داری هستند و همۀ اینها تا حدّ زیادی مسبب اضمحلال نهاد بورژوایی خانواده. سال ۲۰۱۱ ادارۀ سرشماری امریکا گزارش داد که ۴۰ درصد کلیۀ موارد تولد نوزاد در امریکا مربوط به مادران مجرّد بوده است که این با فقر بالاتر، ترک تحصیل از دبیرستان و خشونت نوجوانان همبستگی دارد. ادارۀ آمار دادگستری امریکا در سال ۲۰۰۷ گزارش داد که والدینِ تقریباً ۱.۲ میلیون کودک صغیر در زندان هستند و نیمی از این والدین مسئولیت اصلی حمایت مالی از فرزاندانشان را بر عهده دارند».
در نظام سرمایه داری، بارِ بازتولید یک نسل جدید به دوش واحد منفرد خانواده می افتد و به خصوص به مسئولیت والدین تبدیل می شود. ناتوانی بخشِ رو به رشدی از جمعیت از تأمین نیازهای ابتدایی خانواده عموماً به مسألۀ اخلاقی «تربیت نادرست فرزند» تقلیل پیدا می کند. در واقع اما این بازتاب رک و راست ساختار منسوخ جامعۀ بورژوایی، مالکیت خصوصی و تولید برای سود در بازار است و ناتوانیاش از تأمین معاش اکثریت مطلق جمعیت.
مارکس و انگلس توضیح دادند که شکل خانواده و همراه آن مناسبات اجتماعی که کودکان در چهارچوباش بزرگ می شوند، در سراسر تاریخ متناسب با تغییرات ساختار جامعه دستخوش تغییر شده است. بر خلاف مناسبات خویشاوندی مادرتبار که بر بخش بزرگ تری از تاریخ بشر غالب بود، ظهور جامعۀ طبقاتی و مالکیت خصوصی همراه خود یک سلسله مراتب جدید را در ساختار خانواده به ارمغان آورد. به واحد خانوادۀ تک همسر نیاز بود تا با تعیین دودمان پدر، مالکین بتوانند مایملک خود را به کودکانشان منتقل کنند.
سلطۀ پدر- به عنوان چهرۀ همه جانبۀ اقتدار در خانوار- انعکاسی از مناسبات اجتماعی جدید در جامعهای بود که برای نخستین بار طبقۀ حاکم به واسطۀ سلطهاش بر «دستههای مسلح» دولت، ، باقی جامعه را فرمانبردارِ خود می کرد. در نظام سرمایه داری درخواست اطاعت و حرف شنوی در خانوادۀ سنتی- و در سراسر روند آموزش کودک- در حکم آمادگی اولیه است برای پذیرش اطاعت و حرف شنوی از کارفرما در محیط کار.
طبقۀ سرمایه دار برای توسعۀ صنعت مدرن نیازمند عرضۀ وافر کارگرانی فاقد مالکیت و منحصراً وابسته به دستمزد بود که البته از پس بازتولید خودشان به عنوان یک طبقه از طریق پرورش نسل بعدی کارگران بربیایند. بنابراین سرمایه داری به «خانوادۀ هسته ای» متکی شد: یعنی یک واحد خودکفای خانوار که برای انجام وظایف خانگی لازم برای پرورش نسل بعدی کارگران مزدی و همین طور رتق و فتق امور کارگر برای بازگشت هر روزه به کارخانه، وابسته به دستمزد کارگر است.
ماهیت زندگی در نظام سرمایه داری، بیانگر یک محدودیت دست و پاگیر عظیم در برابر عملکردهای اساسی تربیت فرزند است؛ به خصوص در ایالات متحدۀ امریکا که مرخصی همراه با دستمزد برای والدین، کمیاب به شمار می رود. در جامعهای که به قصد انباشت حداکثر سود طبقۀ سرمایه دار سازمان یافته، چیزهایی مثل پدری و مادری کردن، مراقبت از فرزند، بهداشت و درمان و آموزش دیگر یک حق نیستند، بلکه کالاهایی برای فروش اند. به همین دلیل است که ما برای حق مرخصی با دستمزد کامل برای مادران باردار پس از دورۀ سه ماهۀ نخست و مرخصی والدین با پرداخت کامل تا دو سال پس از تولد فرزند یا فرزندخواندگی مبارزه می کنیم.
برخلاف واحدهای منزوی و بیگانه شدۀ خانوادۀ هستهای بورژوایی- که هر خانواده با منافع مجزای خود از دیگری جدا می شود و مسئولیت تأمین و محافظت از منافع منحصر به فرد هر واحد خانواده به عهدۀ والدین قرار می گیرد- سوسیالیسم بیانگر بازگشت به مناسبات انسانی جمعی و طبیعی تر خواهد بود، اگرچه در سطحی که به شکل غیرقابل مقایسهای بالاتر است. در این جا اجتماع درک خواهد کرد که هر فرد بزرگسال از رشد و تکامل هر کودک نفع می برد.
توسعۀ بیسابقۀ تسهیلات باکیفیت مراقبت از کودکان و برنامههای فراغت از مدرسه، ضامن محیطی است که در آن کودک پرورش خواهد یافت و از منابع کامل لازم برای حداکثر رشد برخوردار خواهد شد. این نوع برنامه ها، همراه با خدمات کم هزینۀ رختشوی خانههای عمومی و رستوانهای برخوردار از سوبسید برای تأمین خوراک سالم و باکیفیت، کمک خواهد کرد که زنان کارگر از بردگی خانگی رها شوند و در عوض وظایف و مسئولیتهای مراقبت و پرورش نسل بعدی به کلّ جامعه تفویض شود. آموزش مادام العمر، بهداشت و درمان همگانی و کاهش قابل توجه هفتۀ کاری به همین ترتیب زمینه را برای نوعی زندگی که امروز تنها در اختیار یک اقلیت ناچیز است، مهیا خواهد کرد.
در جامعهای مبتنی بر برنامه ریزی دمکراتیک برای ارضای نیازهای انسانی، بیتوجهی به کودک دیگر به گوش کسی آشنا نخواهد بود. دیگر پیشرفت و رشد برای کودکان یا پذیرش یک کودک ۱۲ ساله در یک نهاد آموزشی عالی تر برای هیچ کسی امری غریب نخواهد بود. نهادهای آموزشی، برخلاف دانشگاههای امروز «آیوی لیگ»، عمومی خواهند شد، به شکل گستردهای بسط خواهند یافت و به رایگان در اختیار همه قرار خواهند گرفت.
داستان جرمی شولر نشان دهندۀ پتانسیل بیولوژیکی فوق العادهای است که وقتی کودک از همان زمان که نطفه می گیرد تغذیه شود و فضایی برای تحقق کامل این پتانسیل فراهم آید، وجود دارد. میلیونها کودک اگر از اسارت زنجیرهای جامعۀ طبقاتی رها شوند و با آهنگی خیره کننده دانش فرابگیرند، افقهای غیرقابل تصوری را به روی ظرفیت بالقوۀ بشر خواهند گشود.
۸ سپتامبر ۲۰۱۶