آزار: یک امر خانوادگی
گزارشهای جدید دالّ بر آن هستند که اکثر موارد کودک آزاری در درون خانوادهها رخ می دهند. سِیدی رابینسن می گوید که این امر بازتابی است از جامعهای طبقاتی که کودکان در انتهای هرم آن جای دارند.
پژوهش جدید اشارهای دارد به مقیاس آزار جنسی کودک در درون خانوادههای انگلستان.
بنا به گزارش «کمیسیون کودک» که هفتۀ پیش منتشر شد، آزار جنسی اکثر کودکان «درون خانواده» به وقوع پیوسته است.
تخمین زده می شود که ۱۱ درصد بزرگسالان احتمالاً از این نوع آزار لطمه دیده باشند.
اما چرا کودکان درست جایی در معرض بیشترین خطر هستند که به ما می گویند یک «پناهگاه امن» است؟
واقعیتِ خانواده با ایدئولوژیای که حاکمین به ما حُقنه می کنند تفاوت دارد.
سیاستمداران مدام در باب فضایل خانواده موعظه می کنند و البته منظورشان از خانواده یک زوج متأهل دگرجنس گرا و صاحب فرزند است.
کسانی که خارج از این دایرۀ تعریف می افتند- مثلاً والدین مجرد یا دگرباشان جنسی- اغلب به عنوان سپر بلای بیماریهای جامعه هدف قرار می گیرند.
تمام ادعای آنها این است که شادی فردی و رفاه و سعادت جامعه از مسیر همین نسخهشان از خانواده می گذرد.
البته خیلی مردم از روابط فردی خودشان کلی لذت می برند. احساس می کنند اینها چیزهایی هستند که در این دنیای خشن مردم را روی پا نگه می دارند.
تنش
اما برای خیلی از مردم خانواده می تواند منشأ تنش و فشار و استرس باشد. برخی خانوادهها شبیه جهنمی هستند که فرد قادر نیست از آن بگریزد.
خانواده در نظام سرمایه داری بر پایۀ نابرابری و ستم و سلسله مراتبِ همان نظام طبقاتی استوار است که در آن رشد کرده.
درست همان طور که اینها بخش و جزئی از جامعه هستند، بنابراین بخشی از خانواده هم هستند.
خانواده از دل تغییراتی پدید آمد که حدود ۱۰ هزار سال پیش منجر به آغاز جوامع طبقاتی شد.
تغییرات مادی، چگونگی برقراری رابطۀ انسانها با هم را دستخوش تغییر کرد.
جوامع طبقاتی زمانی ظاهر شدند که تولید به چنان درجهای رسیده بود که مقداری مازاد بر نیاز مصرفی مردم برای بقا وجود داشته باشد.
به این اعتبار برخی می توانستند با تصاحب همین مازاد و ارتزاق از قِبَل دیگری، از کاری که اکثر مردم انجام می دادند طفره بروند.
ساختار خانواده بخشاً به عنوان شیوهای برای کنترل میراث نسلهای بعدی از ثروت رشد کرد.
توسعۀ کشاورزی نیز باعث شد که کار مردان نسبت به زنان اولویت پیدا کند و زن تشویق به داشتن فرزند بیشتر شود.
به این ترتیب زن به چشم مسئول ترتبیت فرزند دیده شد و مرد مسئول تولید.
این چرخش همراهِ تغییری در قدرت از راه رسید. زن در طی زمان از تصمیم گیریهای کلیدی کنار گذاشته شد. خانواده سلسله مراتب جدید جامعه را منعکس می کرد.
شیوۀ زندگی مردم در خانواده در طول زمان به شدت دگرگون شده است. ماا خانواده هنوز نقشی کلیدی در سرمایه داری ایفا می کند- به خصوص در تولید و پرورش نیروی کار آینده، ضمن حفظ نیروی کار فعلی. به همین خاطر است که حاکمیت این قدر انرژی صرف ترویج خانواده می کند.
اگرچه مردم در واقعیت زندگی می کنند، اما یک سلسله مراتب سفت و سخت در نسخۀ حاکمین ما از خانواده باقی است که کودکان در انتهای آن جای دارند.
جایگاه ضعیف کودک در خانواده، مثل آینه جامعۀ گسترده تر ما را منعکس می کند.
سیاستمداران شاید بگویند کودکان ارزشمند هستند، اما در واقعیت سرمایه داری بهایی به کودک نمی دهد.
بیش از یک چهارم کودکان بریتانیا- ۲۸ درصد- در فقر به سر می برند و از تسهیلات و خدمات مورد نیاز کودکان زده می شود.
با کودکان اغلب به عنوان یک مشکل یا حتی عاملی برای ترس برخورد می شود. کودکان کمترین قدرت را در جوامع سرمایه داری دارند و وقتی سرخوردگی از زندگی سرریز می کند، به سهل الوصولترین هدف تبدیل می شوند.
کارگران با استرسهای خاصی رو به رو هستند که ثروتمندان نیستند: فقر، جان کندن، مسکن نامناسب و غیره.
اما آزار، یک مشکل محدود به طبقۀ کارگر نیست.
سرمایه داری همه نوع تنش و فشاری را به مردمی تحمیل می کند که بسته به طبقۀ اجتماعیشان متفاوت است.
در رأس همۀ اینها ما در جامعهای زندگی می کنیم که نحوۀ رابطۀ مردم با هم و تمایلات جنسی مان را منحرف و مخدوش می کند.
میدان نبرد
سرمایه داری با سکس به مثابۀ کالایی برای خرید و فروش و حتی سرقت برخورد می کند. سکس به یک میدان نبرد تبدیل می شود.
زنان به طور اخص با انبوه پیام هایی دربارۀ بایدها و نبایدهای سر و وضع و ظاهرشان بمباران می شوند.
تعریفی کم عمق و سطحی از این که سکس چیست و باید چه طور باشد، کدام «قابل پذیرش» است و کدام نیست، به خورد مردان و زنان داده می شود.
همین می تواند سکس را به سرمنشأ گناه، شرم و استرس تبدیل کند.
چون روابط جنسی جدای از نابرابری و ستم در جامعه نیستند، بنابراین می توانند همین خصوصیات را منعکس کنند.
برداشتهای غالب، زن و کودک را کم ارزش تر از مرد می بینند، در نتیجه هرگونه آزار آنان هم دست کم گرفته می شود.
هر کسی، فارغ از طبقه اش، چیزی را تجربه می کند که کارل مارکسِ انقلابی، «بیگانگی» خوانده بود.
به این معنا که انسانها خالق جهانی هستند که در آن زندگی می کنیم، اما این جهان به نظر خارج از کنترلشان می رسد و مردم را وامی دارد تا احساس کنند ناتوان و فاقد قدرت هستند.
هدف گرفتن کسانی که ضعیف تر هستند می تواند به فرد احساس قدرت و کنترلی را بدهد که در غیر این صورت ندارد.
کودک آزاری ریشههای مادی در جامعه دارد.
به همین دلیل است که در سراسر جامعه رخ می دهد و نه فقط در «خانوادههای مشکل دار» که محافظه کاران موقع اشاره به فقرا از آن صحبت می کنند. کودک آزاری در تمام نهادهای مهم جامعه یافت می شود.
اما وجود برداشتهای غالب دربارۀ خانواده، اعتراض را برای کسانی که در خانواده آزار می بینند به مراتب دشوارترمی کند. خیلیها نگران اند که باور نشوند. فکر بیرون بودن از خانواده می تواند ترسناک به نظر برسد، حتی اگر زندگی در آن مصیبت باشد.
آمار و ارقام آزار وحشتناک هستند. اما اکثر کودکان مورد تعرض قرار نمی گیرند و اکثر مردم هم متعرض نیستند.
آزار امری طبیعی نیست، بلکه ریشه در ستم و نابرابری و بیگانگی جامعۀ طبقاتی دارد.
سرمایه داری ما را وامی دارد تا به جای به چالش کشیدن سیستم، سرخوردگی خودمان را سر کسانی خالی کنیم که به ظاهر بیاهمیت تر هستند.
ما نیازمند مبارزه برای دنیایی عاری از سلسله مراتب هایی هستند که کودک را در پایینترین جایگاه قرار می دهند.
گزارش کمیسیون کودک با عنوان «محافظت از کودکان در برابر آسیب» نگاهی دارد به آزار جنسی کودک در درون شبکۀ خانوادهها در انگلستان با توجه به شواهد موجود از آوریل ۲۰۱۲ تا مارس ۲۰۱۴.
این شواهد نشان می دهد که آزار در محیط خانواده، دو سوم کلّ موارد آزار جنسی کودکان را شکل می دهد.
گزارش پیشین نشان می دهد که «بسیار از قربانیان سوء استفادۀ جنسی از کودک، سابقاً خود در محیط خانواده مورد آزار جنسی قرار گرفته بودند».
این گزارش بر مبنای اطلاعات جمع آوری شده از پلیس، بخش خدمات اجتماعی و مددکاران داوطلب است و پژوهشگران با بازماندههای بزرگسال نیز مصاحبه کرده اند.
آزار
تخمین زده می شود که بین ۴۰۰ تا ۴۵۰ هزار کودک در این بازۀ زمانی و ۱۱ درصد بزرگسالان در دوران کودکی خود مورد آزار قرار گرفته اند.
بنا به گزارش تا ۱.۳ میلیون کودک در انگلستان از آزار جنسی آسیب خواهند دهند.
این گزارش می افزاید که «آزار به دست یک عضو خانواده یا فردی مرتبط با خانواده، خود مانعی در برابر دسترسی قربانیان به کمک است».
«ترس، اجبار، وفاداری و (یا) تمایل به محافظت از سایر اعضای خانواده، شاید مانع آن شود که قربانی با کس دیگری صحبتی کند».
به گفتۀ گزارش، پلیس موارد متعددی از گزارشهای آزار را به خاطر ناکافی بودن ادله، تحت عنوان «غیر مجرمانه» ثبت کرده است.
«احتمال این که موارد آزار جنسی کودک در محیط خانواده، “غیر مجرمانه” یا “سوانح مرتبط با جرم” ارزیابی شوند بیش از سایر اشکال آزار جنسی است».
با این وجود با توجه به دادههای ثبت شدۀ پلیس، در حدود ۶۹ درصد کلیۀ موراد آزار جنسی کودک در محیط خانواده رخ داده اند.
به علاوه کسانی که قربانی آزار جنسی در درون خانواده شده اند عموماً «دیرتر» از سایر قربانیان موضوع را به پلیس گزارش می دهند.
بسیاری از قربانیان «نه در دوران کودکی مورد محافظت قرار خواهند گرفت و نه از کمکهای درمانی برخوردار خواهند شد. بسیاری هرگز شاهد نخواهند بود که فرد متعرّض به دست عدالت سپرده شود».
گزارش مذکور چنین نتیجه می گیرد که نظام کنونی «قادر به حمایت مؤثر از حق کودک برای محافظت در برابر آزار جنسی نیست».
۱ دسامبر ۲۰۱۵