دلایل کودک آزاری چیست؟
تا این اواخر پروندههای وحشتناکی از کودک آزاری افشا شده اند؛ از قربانیان جیمی ساویل گرفته تا رسواییهای روچدیل و روترهام.
کودک آزاری ریشههای مادّی خودش را در جامعۀ ما دارد. به همین خاطر است که در سرتاسر نهادهای مهم جامعه رخ می دهد؛ از خانواده تا دستگاه قضایی و کلیسا.
جوامع طبقاتی مثل سرمایه داری، روی ستم و نابرابری و سلسله مراتب بنا شده اند. کودک آزاری انعکاسی است از فقدان قدرت و جایگاه کودک در این سلسله مراتب. با وجود همۀ شعارهای آنچنانی، حاکمان ما به شکلی با کودکان برخورد می کند که گویی کمترین اهمیت و اولویت را دارند.
این سلسله مراتب در خانواده قوام می گیرد. فارغ از این که مردم عملاً چه طور زندگی می کنند، حاکمیت تصویر ایده آل خودش را از خانواده رواج می دهد. در این تصویر، مرد مهمترین و قدرتمندترین فرد است؛ زنان جایگاهی فرعی و ثانویه دارند و کودکان کمترین حرف را برای گفتن.
در جوامع طبقاتی خانواده نقشی حیاتی ایفا می کند. خانواده است که به نگهداری نیروی کار، ضمن تولید کارگران آینده کمک می کند. به همین دلیل است که حاکمیت مردم را تشویق می کند که خانواده را به چشم سرپناه و مأمنی برای فرار از فشارهای زندگی روزمره نگاه کنند.
اما وقتی واقعیت با این تصویر خوش آب و رنگ همخوانی پیدا نمی کند، سرخوردگی سرریز می کند. کم توانترین ها، آسانترین هدف هستند.
به همین خاطر است که اکثر کودک آزاریها به دست فردی در خانوادۀ خودِ کودک رخ می دهند. بسیاری از زنانی که مورد تجاوز یا خشونت خانگی قرار می گیرند، کسانی هستند که از طرف شریک زندگی فعلی یا سابقشان مورد حمله قرار می گیرند.
کانون دولتی اصلاح و تربیت و خانههای مراقبت از نوجوانان بزهکار، همین سلسه مراتب خانواده را تکرار می کنند. گزارش از پس گزارش دربارۀ آزار نهادینه شده در این مراکز منتشر می شود. در ایرلند خانه هایی که کلیسای کاتولیک اداره می کند، شاهد کودک آزاری سیستماتیک بوده اند، آن هم با همدستی دولت.
این مسائل را نمی شود صرفاً بر این مبنا درک کرد که: بسیار خوب، همیشه افرادی مریض و مشکل دار هستند. این مسائل بازتاب ارزشهای جامعۀ ما و نهادهایش هستند. لئون تروتسکی، انقلابی روس، زمانی گفته بود «زندگی ضعیفان را می کوبد. از کودک ضعیف تر کیست؟».
خشونت
برخی مردم چه بسا می بینند و می فهمند که چه طور سیستم افراد را به پرخاش علیه ضعیف تر از خودشان وامی دارد. اما چرا این خشونت باید «جنسی» باشد؟
نحوۀ برقراری رابطۀ مردم با هم در سراسر تاریخ دستخوش تغییر شده است. خشونت جنسی امری طبیعی نیست. جوامعی بوده اند که چنین پدیدهای هرگز در آنها وجود نداشته است.
اما سرمایه داری روابط و تمایلات جنسی ما را از شکل طبیعی می اندازد. همه چیز به کالایی برای خرید و فروش و گاهی حتی سرقت تبدیل می شود. حتی سکس و سایر مردم.
این نوع تمایل جنسی بیگانه شده، برداشتهای کج و معوجی را دربارۀ روابط و رفتار جنسی به وجود می آورد که همه را، از غنی گرفته تا فقیر، متأثر می کند.
کودک آزاری در برخی موارد می تواند مجرای خروجی باشد برای افرادی که روابط جنسی را تنش زا می بینند. برخی کسانی که قربانی آزارجنسی می شوند، غلبه بر دیدگاه تحریف شده از سکس را دشوار می یابند و در نتیجه خود به سمت آزار دیگران می روند.
در مورد اخیر تعرّض در بی.بی.سی، خیلی از افراد گفته بودند که همه می دانستند چه دارد می گذرد. اما به زعم آنها یکی از دلایل استمرار این موضوع این بوده که چنین رفتاری اساساً پذیرفتی محسوب می شده است.
این برداشت که مردان می توانند به هر شکلی که راضیشان می کند با زنان و دختران رفتار کنند، از جامعه گرفته شده است و نه صرفاً از ذهن چند نفر.
آزار، مسألهای مرتبط با قدرت است. اِعمال قدرت بر مردم، در قلب جامعۀ ماست و همۀ جوانب زندگی را عفونی می کند. با وجود این که سیستم متکی به کارِ کارگران است، اما کارگران اغلب احساس ناتوانی می کنند.
کارگران اغلب کنترل کمی بر کار خودشان دارند و از خود بیگانه می شوند. سیستمی که می سازند به نظر مستقل از آنها می رسد. مردمی که احساس ناتوانی می کنند، می توانند به آن هایی که توان کمتری دارند آسیب بزنند و از این طریق احساس کنند قدری کنترل پیدا کرده اند.
اکثر مردان، متجاوز یا متعرض نیستند و از این که آزاری اتفاق بیفتد چندششان می شود. اما این واقعیت که آزار رخ می دهد، نشان می دهد که چه طور سرمایه داری به طور سیستماتیک آسیب پذیرترین افراد را به شکلهای ترسناک به گوشهای پرتاب کرده است. ما باید از شرّ این سیستم خلاص شویم.
۱۶ اکتبر ۲۰۱۲