به مناسبت ۲۳ اکتبر، شصتمین سالگرد انقلاب سیاسی مجارستان
کلر دویل / برگردان: آرام نوبخت / ویراستار: امید علیزاده
قیام ۱۹۵۶ مجارستان، دراماتیک ترین خیزش علیه دیکتاتوری استالینیستی بود. هفته ها زدوخورد خیابانی شجاعانه و اعتصاب عمومی سراسری، موقتاً دستگاه حاکمیت استبدادی را درهم شکست. قهرمانی، مبارزه جویی، پُرمایگی و انسان دوستی دانشجویان و کارگران، برابری می کرد با کمونادرهای پاریس در سال ۱۸۷۱ که به قول مارکس «به آسمان تاختند» و همین طور با کارگران و سربازان بلشویک که انقلاب سوسیالیستی اکتبر ۱۹۱۷ را به سرانجام رساندند.
تمام اجزای عینی یک انقلاب سوسیالیستی در برابر رژیم استبدادی و انگلی، نُضج پیدا کرده بود. اگر این انقلاب به نتیجه ای موفقیت آمیز دست می یافت، دنیای امروز جایی کاملاً متفاوت و به راستی سوسیالیستی بود.
مؤلفۀ حیاتی حزب کارگری با یک رهبری انقلابی دورنگر غایب بود. حتی در کوران حوادث هم چنین حزبی شکل نگرفت. اقیانوس تاریخ از مد به جزر تغییر یافت و آمال و آرزوهای مدت ها فروخفتۀ طبقۀ کارگر را برای دورۀ تاریخ کامل دیگری در خود غرق کرد…
استالینیسم در عمل
زندگی در اوایل دهۀ ۱۹۵۰ غیرقابل تحمل شده بود. انبار باروت کارگران و روشنفکران یک انفجار بزرگ را انتظار می کشید. تصویر مشابهی در تمامی کشورهای مهمی که در درون «شورای همیاری اقتصادی دوجانبه» (COMECON) و «پیمان ورشو» قرار گرفته بودند به چشم می خورد. مادام که کرملین در ید ژوزف استالین بود، قدر ناچیزی از غلیان های اپوزیسیون به سطح می رسید و خود را هویدا می کرد.
اما مرگ استالین در مارس ۱۹۵۳، این امید را در دل صدها میلیون نفر زنده کرد که می توان دولت کارگری را حقیقتاً دمکراتیزه کرد. کارگران در بخش های مهم اتحاد شوروی و اروپای شرقی به سمت در دست گرفتن امور حرکت کردند. در آلمان شرقی، به عنوان صنعتی ترین کشور در مدار کرملین، قیامی که کارگران ساختمانی روز ۱۷ ژوئن در برلین آغاز کردند به اعتصابی عمومی انجامید که همچون شعله های آتش گسترش یافت. حاکمیت که نبض حرکت را گرفته بود و می دانست به کجا می رسد، به سربازان روسیه که در کشور استقرار یافته بودند فرمان داد که جنبش را خُرد کنند. تا ۲۷۰ نفر کشته شدند و صدها تن مجروح و زندانی.
رویدادهایی همچون این و فشارهایی که در بطن جامعۀ مجارستان تلنبار می شدند- همراه با آغاز جسته و گریختۀ اعتصاب های ۲۴ و ۴۸ ساعته- نهایتاً باعث شد «گئورگی مالنکوف» و همپالگی هایش در کرملین پیشدستی کنند. آن ها «ایمره ناگی» را جایگزین شخصیت تندرویی مانند «راکوشی» کردند و اصلاحاتی با هدف جلوگیری از خطر انقلاب صورت گرفت.
اوایل ۱۹۵۵، در اتحاد شورویِ پسا استالین، «نیکیتا خروشچف» جای «مالنکوف» را گرفت. خروشچف از ترس این که امتیازات اعطایی «ناگی» شاید مردم را خوش اشتها کند، بر بازگشت دوبارۀ «راکوشی» پافشاری کرد. با این وجود سخنرانی دراماتیک او علیه «اشتباهات» استالین در کنگرۀ بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی در فوریۀ ۱۹۵۶، به مثابۀ چراغ سبزی برای شورش در سراسر اروپای شرقی عمل کرد. جدی ترینِ این شورش ها در «پوزنانِ» لهستان بود که ۲۸ ژوئن فوران کرد. سه روز اعتصاب عمومی که با چهار روز رویارویی مسلحانه دنبال شد.
آتش مجارستان شعله ور می شود
آوریل ۱۹۵۶ در مجارستان، «حلقۀ پتوفی» برای بحث دربارۀ آزادی بیان و سایر حقوق دمکراتیک شکل گرفت. «انجمن نویسندگان مجارستان» در ماه ژوئن برگزار شد. «جورج مایکز» در کتاب خود با عنوان «انقلاب مجارستان»، می نویسد: «همۀ نویسندگانی که در نخستین شورش شرکت داشتند، کمونیست های خوبی بودند، فرزندان معتمد و نازپرودۀ رژیم».
در مواجهه با بحران رو به رشد، لایۀ حاکم از هم پاشید، یعنی نخستین شرط هر انقلاب. «گِرو» از دیگر شخصیت های تندرو به جای «ناگی» جایگزین «راکوشی» شد. اما حتی «گرو» هم مجبور شد امتیازاتی بدهد. ماه ژوئیه از «لاشلو رایک»، کمونیست برجسته ای که سال ۱۹۴۹ تصفیه شده بود، اعادۀ حیثیت شد. اوایل اکتبر در مراسم تدفین دوبارۀ او بیش از ۲۰۰ هزار نفر در خیابان های بوداپست به نشانۀ اعتراض به رژیم راهپیمایی کردند. کارگران در داخل کارخانه های مجارستان اکنون برای پیگیری مطالبات خود، برای اتحادیه های کارگری حقیقی و کنترل کارگری، مشغول سازماندهی بودند.
کرملین در لهستان عاجز از ممانعت از انتصاب دوبارۀ «ولادیسلاو گومولکا»، «کمونیست اصلاح طلب» در ۱۹ اکتبر به سمت سرپرستی حزب حاکم بود. همین امر به همراه افشاگری ها در محکمۀ کارگران پوزان، «محفل پتروفی» را ترغیب کرد تا فراخوان به تظاهراتی برای همبستگی بین المللی در روز ۲۳ اکتبر در بوداپست غربی بدهد. صدها هزار نفر به اعتراض پیوستند. درخواست یک مجارستان سوسیالیستی مستقل از سوی سخنرانان دانشجویان و نویسندگان و حمایت شان از خودمدیریتی کارگران در کارخانه ها به صدا درآمد.
با گسترش تظاهرات در سراسر دانوب، گروه های بیش تر و بیشتری از کارگران کارخانه به صفوف تظاهرات سرازیر شدند، تا جایی که ۳۰۰ هزار نفر از مردم خیابان های حوالی پارلمان کشور را پُر کردند. برخی به «پارک شهر» رفتند و مجسمۀ فلزی غول پیکر استالین را سرنگون کردند و سر مجسمه را در خیابان روی زمین کشیدند.
ترس جمعیت ریخته بود. انقلاب آغاز شده بود. اقشار میانی جامعه پیش تر نشان داده بودند که در جبهۀ چه کسی هستند. کارگران کارخانه ها شروع به برگزاری انتخابات شورای های کارخانه و کمیتۀ های انقلابی کردند. کمیته های دهقانان شکل گرفتند و طرح هایی را برای پیگیری مطالبات خود تدوین کردند. بسیاری وظیفۀ تأمین غذای کارگران آمادۀ نبرد را در شهرهای بزرگ به عهده گرفت.
کارگران
«پیتر فلایر» در کتاب خود با نام «تراژدی مجارستان» که شرحی است از مشاهدات عینی خود از رویدادها می نویسد «ظرف دو روز، نواحی کارگرنشین به مراکز شورش مبدل شدند». «فلایر» که از طرف «دیلی وُرکر»، روزنامۀ حزب کمونیست بریتانیا به کشور اعزام شده بود، خود مشاهده کرد که چگونه «کمیته های قیام» در شهر شمالی «گیور» عمل می کردند: دمکراسی کامل و عزم جدی برای این که مثل سابق زندگی نکنند. طبقۀ کارگر مجارستان داشت به شکلی فراموش ناپذیر به صحنۀ تاریخ قدم می گذاشت.
نخستین واکنش رژیم طبیعتاً این بود که راه سرکوب را دنبال کند. «گرو» به ایستگاه رادویی دولت رفت تا تظاهرات ۲۳ اکتبر را محکوم و وضعیت فوق العاده اعلام کند. همین امر آتش وضعیت را شعله ور ساخت. یک هیئت نمایندگی از طرف دانشجویان بلافاصله برای اعتراض به ایستگاه رادیویی فرستاده شد. وقتی این هیئت برنگشت، یکی از تانک های مجار در میدان به جلو حرکت کرد. به محض این که مشخص شد فرماندۀ آن تانک در جبهۀ تظاهرکنندگان است، فرایندی مهارناپذیر آغاز شد. ماشین دولتی مجارستان- پلیس و ارتش- شروع به خُرد شدن کرد. تمام بخش ها به انقلاب پیوستند و سایرین بی طرف باقی ماندند.
همسنگ بودن نیروی کارگران و برادرانشان در ارتش، نبرد را در «سربازخانه های کیلیان» به بُن بست رسانده بود. پس از این بود «پال مالِتِر»، فرماندۀ مشهور تانک اجازه داد سربازان به جانب انقلاب بروند. دیگران هم پیروی کردند. در ارتش کمیته های انقلاب مشابه با کمیته های کارخانه ها و محلات انتخاب شدند. فرماندهی شورای نظامی انقلابی ارتش فهرستی از خواسته هایش را منتشر کرد، از جمله عقب نشینی کلیۀ سربازان شوروی از خاک مجارستان. سربازان سلاح و مهمّات خود را با «مبارزان راه آزادی» قسمت کردند.
سربازان روس تغییر جبهه دادند
فرماندهان تانک های روسی با دیدن شلیک تک تیراندازان پلیس مخفی مجارستان (ÁVO) از پشت بام ها به سوی تظاهرکنندگان غیرمسلح و کشتار مردان و زندان و کودکان به خشم آمدند و سلاح خود را به طرف ÁVO نشانه رفتند. همین اقدام آن ها را به قهرمان مبدل کرد. سربازان روس بسیاری با شادمانی به درخواست هایی که کارگران که از «دریچه های» تانک به داخل می انداختند پاسخ دادند. بسیاری از افسران و مردان روس بعداً بابت قرار دادن در کنار طبقۀ کارگر با جوخه های مرگ رو به رو شدند. دیگرانی که می دیدند راهی برای بازگشت نیست، در خانه های مجارها پناه گرفتند.
تانک های روسی را «گِرو» درخواست کرده بود، اما آن ها نشان داده بودند که از مهار موج انقلابی ناتوان اند. پس از نخستین روز قیام، مسکو به امید راضی کردن جنبش اقدام به جایگزینی او با «یانوش کادار» کرد. اما توده ها تصمیمات خودشان را می گرفتند و از «ناگی» خواستند که رهبری را به دست بگیرد.
وضعیت قدرت دوگانه به سرعت در حال تکامل بود. کارگران سراسر کشور در حال تشکیل شوراهای انقلابی بودند. اما «ناگی» آمادۀ ایفای نقش لنین یا تروتسکی نبود. او که سابقاً بعد از تنزل مقام از حزب حاکم تصفیه شده بود، اکنون حزب خود را شکل داد. اما این حزب فرسنگ ها با یک حزب رزمنده برای انقلاب فاصله داشت.
در بحبوحۀ قیام، مسألۀ استقرار یک دولت کارگری دمکراتیک واقعی و فراخوان بین المللی به کارگران یا دوباره لغزیدن به زیر پوتین رژیم استالینیستی به سرراست ترین شکل مطرح شد. «ناگی» به هیچ کدام تمایلی نداشت. او محکوم به آن بود که نقش کرنسکیِ مجارستان را ایفا کند، اگرچه با یک پایۀ طبقاتی متفاوت.
جشن انقلاب
در روزهای سرمستی از آزادی واقعی، کل کشور از فضای جشن و شادی آکنده شده بود. درست مانند همۀ انقلاب ها، مرحله ای فرارسیده بود که مردم برای صرفاً گردش و چشیدن طعم آزادی به خیابان ها بریزند.
«شاندور کوپاچی»، رئیس پلیس سابق بوداپست، نوشته بود که ساختمان پارلمان «شبیه کاخ سمولنی در پتروگراد، مقرّ بلشویک ها در سال ۱۹۱۷ شده بود». در کمتر از ۴۸ ساعت از آغاز آن، او به جانب انقلاب آمد و با خود کلّ پلیس شهر را هم آورد. سه روز بعد او به عنوان فرماندۀ دوم «میلیشای انقلابی میهن پرست» انتخاب شد. «مالِتِر» وزیر دفاع حکومت جدیدی شد که ناگی ۲۷ اکتبر روی کار آورده بود.
«فرایر» کمیته های انقلابی را که در سراسر کشور به هم پیوند داشتند چنین توصیف کرد: «ارگان های قیام، که از به هم پیوستن نمایندگان منتخب کارخانه ها و دانشگاه ها و معادن و واحدهای ارتش شکل گرفته بودند و ارگان های خودحکومتی مردمی که مردم را مسلح کردند… تا زمان حملۀ ۴ نوامبر شوروی، قدرت واقعی کشور در دستان آنان بود».
حزب کمونیست «حاکم»، که شمار اعضایش به ۹۰۰ هزار می رسید، مضحمل شد. ساختن «حزب کارگران سوسیالیست مجارستان» برای گرفتن جای این حزب، از منظر طبقۀ کارگر دیگر اتوریته ای به «کادار» نمی داد. حکومت او بین زمین و هوا معلق شده بود.
به نوشتۀ «فرایر» احزاب و اتحادیه های جدید یا مدت ها ممنوع و «لااقل ۲۵ روزنامه به جای پنج ورقۀ غم انگیز و کلیشه ای و کسالت بارِ سال های اخیر» از اطراف و اکناف او سر بیرون آوردند. پرچم ها همه جا به اهتزاز درآمدند، منتها با حذف نشان قدرت شوروی از وسط آن. سربازان روس ترغیب شده بودند که آرم ستاره را از کلاه های خود بردارند.
ادامه دارد