از موج خودکشیها چه نتیجهای باید گرفت؟
«خودسوزی کارگر شهرداری شادگان در استان خوزستان»
اینها تنها دو نمونه از عناوینی هستند که این روزها در سایتهای رسمی جمهوری اسلامی ایران زیاد به چشم می خورند. در مورد اول، با کارگر پیرمرد مسافرخانهای در حوالی شوش رو به رو هستیم که به دلیل بیماری آب سیاه چشم و ناتوانی از پرداخت هزینههای درمان، دست به خودکشی می زند؛ و در مورد دوم، با کارگری که شش ماه حقوق نگرفته است. بدون این که نیاز باشد خودکشی را به مشتی آمار و ارقام بیروح تقلیل بدهیم، بررسی دلایل خودکشی نشان می دهد که این پدیده با انواع معضلاتی که خود سرمایه داری به ارمغان آورده، ارتباط تنگاتنگی دارد؛ از جمله بیکاری.
پژوهش جدید و معتبر یک بیمارستان روانپزشکی وابسته به دانشگاه زوریخ که ماه فوریه در وب سایت «لنست» منتشر شد، با بررسی دادههای ۶۳ کشور در چهار منطقۀ جهان در فاصلۀ سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۱۱، نشان می دهد که یک پنجم خودکشی ها، به علت بیکاری هستند. به عبارت دیگر هر ساله نزدیک به ۴۵ هزار نفر به دلیل بیکار شدن دست به خودکشی می زنند و همچنین نشان می دهد که در سال ۲۰۰۸، یعنی آغاز بحران اقتصادی جهانی، خودکشیهای مرتبط با بیکاری نُه برابر بیش از تصور سابق بوده اند.
سرمایه داری ایران نیز چیزی جدای از باقی جهان نیست. فروردین ماه امسال مرکز آمار ایران اعلام کرد که بیکاری در سال ۹۴ به ۱۱ درصد افزایش یافته و این که نرخ بیکاری در میان جوانان ۱۵ تا ۲۴ ساله، بیش از ۲۶ درصد است، یعنی ۲.۳ برابرِ نرخ بیکاری کلی در ایران.
سرمایه داری به بیکاری نیاز دارد. وجود مازاد عرضۀ نیروی کار، یعنی بیکارانی که در تقلا برای یافتن شغل به هر شرایطی تن می دهند، به سرمایه داران اجازه می دهد که سطح عمومی دستمزدها را پایین بیاورند. هر بار با افزایش درخواست دستمزد، سرمایه دار با انگشت اشاره خیل عظیم بیکارانی را نشان می دهد که حاضرند با پایینترین دستمزدها و بدترین وضعیت کاری، کار کنند. سرمایه داران بارها برای شکستن اعتصاب، از کارگران مهاجر یا بیکار استفاده می کنند. به این ترتیب بیکاری به ابزاری برای ایجاد رقابت در بین خود کارگران و درهم شکستن اتحاد طبقاتی کارگران تبدیل می شود.
درست به همین دلیل است که حلّ نهایی معضل بیکاری هم مانند انبوه مسائل دیگر در چهارچوب سرمایه داری ناممکن است. فردی که چنان تحت فشار قرار گرفته و دیگری چیزی برای از دست دادن ندارد که مجبور می شود برای همیشه به زندگی خود پایان دهد، در واقع چنان خشم فروخوردهای در خود دارد که تنها مجرای صحیحی برای خروج می خواهد. کافی است چنین افرادی در یک تشکل مبارز قرار بگیرند تا ببینیم چگونه تا به آخر خط و تا خود انقلاب در صفوف مبارزه خواهند بود و چه بسا هر یک از رهبران جنبش شوند. در خلأ یک تشکل انقلابی و سوسیالیستی است که چنین نیروهایی تباه می شوند. به علاوه فرد بیکار، به تدریج از که از پروسۀ تولید جدا و به حاشیه رانده می شود، آگاهی طبقاتیاش را از دست می دهد. انواع مسائل مانند افسردگی، اعتیاد، تن دادن به مشاغلی که بسیار پایین تر از سطح توانایی و استعداد او است، نهایتاً او را رفته رفته تباه می کند. تشکل بیکاران، از این جهت اهمیت پیدا می کند که بتواند با تأمین حداقل خواستههای بیکاران (مانند بیمه و تسهیلات بیکاری و غیره) مانع این سقوط شود. در نتیجه اهمیت تشکل بیکاران، کمتر از اهمیت تشکلهای مستقل کارگری نیست و یکی از مطالباتی است که می توان در بین پیشروان جنبش کارگری مطرح کرد و به بحث گذاشت.