معلولیت: محصول سود
تبعیض نسبت به معلولین، پدیده ای طبیعی نیست و می توانیم دنیایی عاری از آن داشته باشیم. این نتیجۀ کتاب جدید و بسیار گیرایی است به نام «یک بیماری سرمایه داری: تاریخ و سیاست معلولیت»، نوشتۀ «رادی اسلورِچ».
این کتاب از چندین قرن شواهد موجود اقصی نقاط جهان استفاده می کند تا نشان دهد که چگونه شیوۀ برخورد با مردمی که نقص دارند، در طول زمان دستخوش تغییر شده است.
این کتاب به ارزیابی جنبش هایی سیاسی می پردازد که برای حقوق معلولین مبارزه کرده اند اند و در عین حال نگاهی دارد به موضوعات مناقشه انگیزی نظیر مرگ ترحمی بیمار به دست پزشک.
مهمتر از همۀ این ها، نشان می دهد که چگونه معلولیت و رویکردها نسبت به آن، به عوامل مادی ارتباط دارند و توضیح می دهد که چرا تبعیض نسبت به معلولین با سرمایه داری آغاز شد.
اغلب به معلولیت و نقص به عنوان دو چیز یکسان نگاه می شود. اما «الگوی اجتماعی معلولیت» نشان می دهد که چگونه جوامع با اجتناب از رسیدگی به نیازهای افرادی که نقص دارند، آن ها را معلول می کنند.
«رادی» اشاره می کند که حکومت هایی که علاقه ای به بهبود زندگی معلولین ندارند، تلاش کرده اند تا از آن به شکل دیگری استفاده کنند. به این ترتیب طرح مسألۀ معلولین به یک «ابزار سیاسی» نیرومند در دست حکومت ها تبدیل شده است تا با آن نشان بدهند که مشغول تغییر جامعه هستند.
«رادی» استدلال می کند که «معلولیت» از درون «جامعۀ طبقاتی به طور اعم و جامعۀ سرمایه داری به طور اخص» برخاست.
و این که «پژوهش های رو به رشدی هستند که قویاً نشان می دهند» تبعیض نسبت به معلولین تا پیش از جامعۀ طبقاتی «وجود نداشتند».
بقایای انسان های اولیه مؤید آن هستند که مردمی با بیماری های جدّی توانسته بودند با مراقب و کمک دیگران به سنین بزرگسالی هم برسند.
به عنوان مثال بقایای یک زنِ «هومو اراگستر»- انسان کاروَرز، از نخستین گونه های شبیه انسان- که تقریباً به ۱.۵ میلیون سال پیش بازمی گردد، در کنیا به دست آمد. بقایای این زن نشان می دهد که او دچار اختلال «هیپرویتامینوز A» بوده است. بیماری ای که شدیداً فرد را مختل می کند.
«رادی» می نویسد «زندگی کردن او در دشت های آفریقا، به این معنی است که او به کمک دیگران تغذیه و در برابر درنگان محافظت می شده است».
«اسپیکینز»، «راثرفولد» و «نیدهام» به عنوان پژوهشگران باستان شناسی به این نتیجه رسیدند که «بقایای بسیاری از انسان های نئاندرتال نیز گواهی بر مراقبت های بلندمدت بوده است».
«رادی» توضیح می دهد که در جوامع انسانی اولیه، متشکل از تقریباً ۳۰ الی ۴۰ نفر که با اتکا به زمین زندگی می کردند، «تمامی اعضای گروه نقش داشتند». او اضافه می کند «افرادی که نقص داشتند، اخراج یا به حاشیه رانده نمی شدند».
برخی ادعا می کنند که ریشه های ستم بر معلولین در یونان و روم باستان نهفته است. نقص و عیب در این جوامع شایع بود. یکی از مطالعات صورت گرفته نشان می دهد که ده درصد کلیۀ اسکلت های به دست آمده از یونانی های باستان، دستکم یک مورد شکستگی استخوان داشته اند.
صرع
اما با این حال «هیچ برداشتی از معلولیت» وجود نداشت. «ژولیوس سراز» که مبتلا به صرع بود، به دیکتاتور روم بدل شد. «کلادیوس» با وجود نقص های شدید فیزیکی بعدها به امپراتور روم تبدیل شد.
در فرهنگ یونان باستان «توصیفاتی پراکنده از مردمی برجای هست که با وجود نقص های مختلف، در طیف وسیعی از فعالیت های اقتصادی درگیر بودند، بدون آن که چنین چیزی غیرمعمول به نظر برسد».
هیچ شواهدی دال بر «تبعیض سیستماتیک و خاص» نسبت به معلولین در جوامع فئودالی نیز وجود ندارد. در دورۀ فئودلیسم، «فرایند تولید روستایی و گسترش نهاد خانواده» بسیاری از مردم را با وجود نقص، قادر به کار کردن می کرد.
«رادی» می نویسد: «منشأ معلولیت به عنوان شکلی از تبعیض، در تغییرات اجتماعی و اقتصادی اواخر فئودالیسم نهفته است».
بحران اقتصادی قرن چهاردم، علامتی دال بر آغاز یک دگرگونی عظیم بود. رشد سرمایه داری، انقلاب صنعتی را درپی داشت.
«رادی» می گوید که این روند «تجلی ظهور یک نوع کاملاً جدید از کار بود، که منجر به ظهور معلولیت به عنوان نوعی خاص از ستم شد».
ایفای نقش اقتصادی در کارخانه های جدید برای افرادی که نقص داشتند دشوارتر می گشت. بیشتر به آن ها به عنوان بار اضافی و وبال گردن نگاه می شد.
سرمایه داری «منجر به اخراج انسان های معیوب از کار می شود»، چرا که سرمایه داران آن ها را یک «سرمایه گذاری بالقوه بیهوده» می بینند.
این کتاب همچنین بر اهمیت مفهوم «بیگانگی» تأکید می کند. مارکس نوشت که بیگانگی، از فقدان کنترل کارگر بر تولید ناشی می شود. کارگران از طبیعت انسانی و همین طور از یک دیگر بیگانه می شوند.
این یک «عامل کلیدی» در ظهور پریشانیِ روانی است. در نتیجه «چشم انداز تغییر اجتماعی و مبارزه برای آن، می تواند به بخش اعظم این پریشانی پایان دهد».
«رادی» گفته ای را از «فیلیپ پینل»، یک طبیب در دورۀ انقلاب فرانسه نقل می کند. «پینل» در سال ۱۷۹۰ نوشت که بسیاری از مردم می گویند «از زمان انقلاب، حالم بهتر است».
در جریان جنگ جهانی اول، اخبار انقلاب، آلمان را درنوردید. نویسنده ای به نام «بن شپرد»، توصیف کرد که چگونه «بسیاری از بیمارانی که دچار اختلال عصبی بودند، به ناگهان علائم بیماری را دور ریختند و به رهبران انقلابی بدل شدند».
این کتاب بر تأثیر فوق العاده بالای مشکلات اجتماعی بر سلامت تأکید می کند و هشدار می دهد که صنعت دارو «مشکلاتی را که اساساً اجتماعی هستند، به موضوعات صرفاً پزشکی تبدیل می کنند».
یکی از مطالعات «انجمن روانشناسی بریتانیا» (BPS) نشان می دهد که تا سه چهارم بیمارانِ تحت درمان روانپزشک در بیمارستان ها، از بدرفتاری های دوران کودکی آسیب دیده بودند.
این کتاب اشاره می کند که «دلایل رایج پریشانیِ روانی، شامل مواردی نظیر بیکاری، خشونت خانگی، مشکلات خانوادگی، بی خانمانی و تبعیض می شوند». فقرا در قیاس با ثروتمندان بیشتر در معرض مشکلات سلامتی هستند.
همان طور که «انجمن روانشناسی بریتانیا» مطرح کرد «مؤثرترین راه کاهش سطوح “روان پریشی”، احتمالاً کاهش نابرابری در جامعه است».
«افزایش فوق العادۀ» فروش داروهای روان درمانی، ارتبط ناچیزی با موفقیت آن دارد. برعکس در پس این داروها، تاریخ درازی از تلاش برای «کنترل» افرادی وجود دارد که بیمار محسوب می شده اند.
این کتاب با جزئیات نشان می دهد که چه طور معلولین با معالجات وحشتناکی- از حبس کردن گرفته تا عقیم کردن آن ها- رو به رو می شده اند.
معالجات
از قرن نوزدهم به این سو، از ایده های جامعۀ سرمایه داری جدید- مثل تکریم و ستایش علم- برای توجیه چنین معالجاتی استفاده شد. برداشت ها دربارۀ اصلاح نژادی و هوش، افرادی را که دچار نقص بودند به عنوان انسان هایی پست هدف گرفتند.
گاهی وحشت از «جنون» همزمان بود با وحشت از طبقۀ کارگر- هواداران اصلاح نژادی عموماً «ترس عمیقی از طبقات پایین تر داشتند».
تغییرات جامعه به کرّات رویکردها و دیدگاه ها را تغییر داد. به عنوان مثال، معلولینی که زمانی به خاطر نامناسب بودن برای کار کنار گذاشته می شدند، به سرعت در تدارکات جنگی سال ۱۹۱۴ به کار گرفته شدند.
صدمات و «موج گرفتگی» بسیاری از کسانی که در جنگ جهانی اول به جبهه ها رفتند، این برداشت را از بین برد که چنین مشکلاتی تنها بر یک اقلیت کوچک و دورافتاده تأثیر می گذارد.
کهنه سربازان معلول خود را در یک وضعیت متناقض می یافتند. آن ها «به عنوان قهرمانانی برای ستایش جنگ شیر می شدند، اما همچنان وجودشان به عنوان یادآور واقعیت جنگ از انظار پنهان می شد».
ستم بر معلولین، جرقه های جنبش های سیاسی بی شماری را روشن کرده است. «رادی» به تفصیل دستاوردهای این جنبش ها را شرح می دهد و بحث هایی را که دربارۀ چگونگی سازماندهی این جنبش ها رخ داد، توصیف می کند.
برخی فعالین استدلال می کردند که مشکل، «جامعۀ توانمند» است و این که معلولین منافع مجزایی دارند.
برخی ناشنوایان می گویند که معلول نیستند، بلکه به عنوان یک اقلیتِ زبانیِ تحت ستم، فرهنگ مجزایی دارند.
«رادی» نشان می دهد که این نوع تفکیک و جداسازی، «رویکرد یک قشر جدید از متخصصین ناشنوای طبقۀ متوسط را نشان می دهد که که به نفع یک “سبک زندگی” مختص ناشنوایان، دست رد به تغییر اجتماعی وسیع زده اند».
در عوض «رادی» خواهان وحدت می شود و می گوید که در بریتانیا فعالیت در زمینۀ معلولیت احیا شده، اما نیروهای آن همچنان «نحیف» هستند. معلولین نمی توانند «بدون این که جزئی از یک نیروی قدرتمندتر باشند» حملات را متوقف کنند.
معلولین با تناقضات بسیاری رو به رو می شوند. بسیاری از فعالین به درستی خواهان زندگی مستقل و حقّ انتخاب و کنترل بیشتر در زندگی خود هستند.
منتها سیاستمداران هم برای توجیه کاهش هزینه های عمومی و خصوصی سازی از شعارهای مشابهی استفاده می کنند.
برخی مردم نمی خواهند که فرزند معلول شان در مدارس استثنایی تفکیک شوند. اما اغلب فرزندان آن ها در مدارس غیراستثنایی از هیچ حمایتی برخوردار نمی شوند.
بحث های بسیاری دربارۀ حمایت یا عدم حمایت از خودکشی بیمار به کمک پزشک به راه افتاده است. «رادی» می گوید که تعداد کمی هستند که «از حقّ یک فرد برای خودکشی کمکی حمایت نکنند».
اما او سیستمی را محکوم می کند که حق مردم برای زندگی را «تضعیف می کند». دو نفر با نقص یکسان می توانند زندگی های کاملاً متفاوتی داشته باشند. همان طور که این کتاب نشان می دهد «انتخاب شخصی به یک اندازه در همۀ جامعه میسر نیست».
این کتاب، درک مارکسیستی از معلولیت را تکامل می دهد- آن هم نه به خاطر یک بحث انتزاعی، بلکه برای کمک به مبارزۀ مردم.
«رادی» به «کارگر سوسیالیست» گفت: «این کتاب تلاشی است برای رستن از گِتویی که معلولیت دهه ها در آن وجود داشته است.
پیام این کتاب این است که معلولیت چیزی مربوط به دیگری نیست. و معلولین اگر قرار باشد برای خودشان مبارزه کنند، خیلی چیزها را از دست می دهند.
ما باید تفکیک و شکاف بین معلولین و دیگران را از بین ببریم».