ناسیونالیسم اقتصادی، جنگ و مبارزه برای سوسیالیسم بین المللی

زمان تقریبی مطالعه متن ۵ دقیقه

نیک بیمز / برگردان: آرام نوبخت

رواج ناسیونالیسم اقتصادی که در شرایط تعمیق بحران اقتصادی، بیکاری گسترده و وخامت وضعیت اجتماعی دارد در حیات سیاسی یک کشور از پس دیگری نقش به مراتب برجسته تری به خود می گیرد، مسائلی اساسی نظیر چشم انداز و جهت­گیری طبقۀ کارگر بین المللی را طرح می کند.

در کارزار موسوم به «Brexit»- رفراندوم ۲۳ ژوئن حول خروج یا عدم خروج بریتانیا از اتحادیۀ اروپا- هم طیف مدافعین «خارج شدن» و هم طیف مدافعین «باقی ماندن»، منافع بخش های مختلف بورژوازی بریتانیا را بازتاب می دهند. در ایالات متحدۀ امریکا نیز کارزارهای انتخابات ریاست جمهوری رقیب برجستۀ جمهوری خواه، «دونالد ترامپ» و همین طور «برنی ساندرز»، کاندیدای دمکرات «سوسیالیست» خودخوانده، بر مبنای یک دستورکار اقتصادی ناسیونالیستی مشغول جلب حمایت هستند.

ترامپ در جستجوی بهره برداری از خشم و خصومتِ به­حق کارگران نسبت به نابودی مشاغل و وضعیت معاش با تعطیلی کارخانه ها و بُرون سپاری مشاغل به مناطقی با نیروی کار ارزان، وعدۀ «بازگردان دوبارۀ شکوه به امریکا» را می دهد و معاهدات تجاری «ناعادلانه» را تقبیح می کند، در حالی که ساندرز توافقات تجاری با چین و مکزیک را به عنوان «دزدیدن مشاغل امریکایی» آماج حملات خود قرار می دهد.

هر دو جبهه با وجود اختلافات خود، یک پلاتفرم مشترک دارند. هر دو در تلاش اند که مسألۀ «صدور مشاغل» را از بنیان آن، یعنی خودِ نظام سرمایه داری و انگیزه اش برای سود جدا کنند.

آن ها نه فقط سخنگوی کارگران امریکا نیستند، بلکه منافع بخش هایی از طبقۀ حاکم را انعکاس می دهند که خود را از قائلۀ شرکت های بزرگ فراملی عقب می بینند؛ هدف آن ها هم استثمار طبقۀ کارگر است، استثماری که کم­تر از رقبایشان بی رحمانه نیست.

تردیدی نیست که هدف از توافقات متعدد به­اصطلاح «تجارت آزاد»، پیشرفت شرایط اقتصادی و اجتماعی نیست، بلکه برای منتفع کردن شرکت های غول پیکر طراحی شده اند، به طوری که برای تضمین حدّاکثر سود به بهای طبقۀ کارگر جایی برای عملیات خود پیدا کنند.

اما از این گفته نمی توان نتیجه گرفت که کارگران در تقابل با این توافقات و تدارکات ارتجاعی آن و رأی مثبت بخش های مسلط نخبگان مالی و شرکت ها، باید از زاویۀ ناسیونالیستی رأی منفی بدهند. کارگران باید چشم انداز مستقل خود را متکی بر یک تحلیل علمی و حساب شده تکامل دهند.

چنین تحلیلی با طرح این پرسش آغاز می شود: کارزار ناسیونالیسم اقتصادی به کدام سو می رود؟ پیامدهای بازگشت به اقتصادهای ملی منزوی چه خواهد بود؟ تاریخ خونین و سرشار از شکنجۀ قرن بیستم پاسخ را می دهد.

توسل به ناسیونالیسم اقتصادی از بطن فروپاشی نظام سرمایه داری جهانی که علائم آن از بحران مالی سال ۲۰۰۸ دیده شد، بیرون می آید. آخرین تلاشی بزرگ نظام سرمایه داری که با آغاز جنگ جهانی اول شروع شد و به «بحران بزرگ» انجامید، نشان می دهد که این روند به کدام سو می رود. ظهور ناسیونالیسم اقتصادی در دهۀ ۱۹۳۰، به طوری که هر کشور در تلاش بود با برپایی موانع گمرکی و تعرفه خود را در برابر سقوط بازار جهانی محافظت کند، به فاجعه ختم شد.

تخمین زده می شود که از زمان معرفی قانون حمایت­گرای موسوم به «اسموت-هاولی» در امریکا در ژوئن ۱۹۳۰ تا اواخر ۱۹۳۲، تجارت جهانی بین نیم تا دو سوم کاهش یافت که منجر به ازهم پاشیدگی و نه پیشرفت تمام اقتصادها شد. پیامد اجتناب ناپذیر آن جنگ جهانی دوم و بازگشت به بربریت بود.

منطق ارتجاعی ناسیونالیسم اقتصادی به وضوح هرچه تمام در مورد آلمان مشاهده شد. آدولف هیتلر بر مبنای یک برنامۀ خودکفایی اقتصادی به قدرت رسید. اما طی دورۀ بسیار کوتاهی بحران اقتصادی شروع به نشو و نما کرد، چرا که این سیاست با تنگناهای حصار دولت-ملت آلمان به مشکل برخورد کرده بود. بنابراین توسعۀ اقتصاد ملی، بسط قلمرو را می طلبید (سیاست «لبنسراوم»). از ۱۹۳۶ به بعد کل سیاست اقتصادی رژیم هیتلر متکی بر فتح نظامی بود، برنامه ای که مستقیماً به جنگ جهانی دوم و تمام رعب و وحشت های متعاقب آن انجامید.

طبقۀ کارگر برای تعیین موضع خود می بایست نقش سرمایه داری را در توسعۀ تاریخی بشریت درک کند.

همان طور که مارکس و به دنبال او تروتسکی همواره تأکید کردند، صعود و ترقی بشریت متکی بر توسعۀ بهره وری اجتماعی کار است که این نیز خود مبنای تمام پیشرفت اجتماعی و اقتصادی به شمار می رود. سرمایه داری با درهم شکستن تنگناهای «پارتیکولاریسم» فئودالی و استقرار دولت-ملت ها، سکوی پرتاب نیرومندی را برای توسعۀ نیروهای مولد و تمدن مدرن فراهم آورد.

اما رشد نیروهای مولد در مرزهای دولت ملی متوقف نشد. طی ۱۷۵ سال گذشته این رشد به واسطۀ بسط تجارت بین المللی و توسعۀ سرمایه گذاری به هر گوشۀ جهان، و همین طور به واسطۀ تکامل تولید جهانی شده بر اساس توسعۀ بیش­تر تقسیم کار بین المللی در سه دهۀ اخیر، بیش از پیش خصلتی جهانی به خود گرفته است.

جهانی شدن حیات اقتصادی فی نفسه یک پیشرفت مترقی عظیم است؛ چرا که بهره وری اجتماعی کار را افزایش می دهد و از این رو بنیان های مادی لازم را برای تکامل جامعه ای که در آن برای نخستین بار در تاریخ منافع اقتصادی و فرهنگی کلّ مردم جهان و نه یک اقلیت ممتاز می تواند محقق و پیش برده شود، فراهم می آورد.

با این حال این پتانسیل عظیم نمی تواند در چهارچوب خفه کنندۀ سود سرمایه داری و نظام دولت-ملت تحقق پیدا می کند. در عوض این تنگناها ناگزیر و به طور مهارناپذیری به جنگ و سقوط به بربریت می انجامند.

در نتیجۀ وظیفۀ تاریخی سترگ پیشِ روی ما، نه بازگرداندن نیروهای مولد به چهارچوب ارتجاعی و کهنۀ نظام دولت-ملت (آن طور که مخالفین ناسیونالیسم اقتصادی چه از چپ و چه راست پیشنهاد می کنند)، بلکه رها ساختن نیروهای مولد با الغای چهارچوب ارتجاعی اجتماعی و سیاسی مانع رشد آن است.

این یک ایده آل تخیلی نیست. بنیان مادی برای این رهایی با جهانی شدن خودِ تولید ایجاد شده است. جهانی سازی یک نیروی اجتماعی بی­کران، یعنی طبقۀ کارگر بین المللی را آفریده؛ طبقه ای که به طور عینی بنا به فرایند تولید سرمایه داری، یکپارچه شده و وضعیت معیشت اش در هر کشور، آن را در مقابل غارت های نظام سود قرار داده است.

بنابراین پاره کردن دیوارها و موانعِ نظام دولت-ملت، واژگون کردن نظام سود و به دست گرفتن قدرت سیاسی برای استقرار یک نظام اقتصادی-اجتماعی جدید و عالی­تر، متکی بر توسعۀ هارمونیک نیروهای مولد در مقیاس جهانی از طریق اقتصاد برنامه ریزی شدۀ آگاهانه و تحت کنترل دمکراتیک، وظیفۀ طبقۀ کارگر است.

افراد شکاک و پورش­خواهان و حامیان سرمایه داری چنین چشم اندازی را به تمسخر می گیرند و اعلام می کنند که چنین چیزی به­اصطلاح «طبیعت بشر» را- که به زعم آنان بالاترین تجلی اش بازار و نظام سود سرمایه داری است- نقض می کند. چنین گفته ای یک توهین واقعی به نژاد بشر است.

اما درست همان طور که سرمایه داری گورکنان خود را در قالب یک طبقۀ کارگر بین المللی ساخته، بنابراین بنیان های مادی برای یک اقتصادی سوسیالیستی برنامه ریزی شده را هم خلق کرده است. حتی یک ابرشرکت فراملی یا مؤسسۀ مالی بین المللی در دنیای امروز وجود ندارد که عملیات جهانی خود را دقیقه به دقیقه یا حتی ثانیه به ثانیه برنامه ریزی نکند. نظام سرمایه داری در جستجوی سود، یک نظام گستردۀ اطلاعات و تکنولوژی را در سراسر گیتی ایجاد کرده است.

این نظام تولیدی پیچیده و ادغام شدۀ جهانی، و اطلاعات و سایر تکنولوژی های همراه آن، نه به دست مشتی افراد ماموفق ثروتمند که فعلاً ثمراتش را درو می کنند، بلکه با کار فیزیکی و فکری جمعی میلیاردها کارگر، از کارگر خطّ تولید گرفته تا آن هایی که تکنولوژی های تنظیم آن را نگهداری و طراحی می کنند، ساخته و حفظ شده اند.

طبقۀ کارگر بین المللی که پیش­تر این نیروی مولد عظیم را ایجاد کرده، اکنون باید کنترل آن را به چنگ آورد و از آن برای توسعۀ جامعه در کلیت آن بهره ببرد.

چشم انداز ناسیونالیسم اقتصادی که ترامپ ها و ساندرزها پیش می کشند، بیانگر تقلایی برای عقب کشیدن بشریت به یک عصر تاریک جدید است.

چشم انداز سوسیالیسم بین المللی، مرحلۀ بعدی پیشرفت بشریت است. اما چنین چیزی تنها با نبرد آگاهانه محقق می شود و این نیازماند تصمیم به پیوستن و ساختن کمیتۀ بین المللی انترناسیونال چهارم، به عنوان رهبری انقلابی طبقۀ کارگر جهانی است.

۱۵ مارس ۲۰۱۶
l

 

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

7 + 3 =