چرا کارگران باید رهبری را به دست بگیرند؟

زمان تقریبی مطالعه متن ۳ دقیقه

پال داماتو / برگردان: آرام نوبخت

یکی از مهم­ترین دعاوی مارکسیسم این است که کارگران قدرت تغییر جامعه را دارند.

کارگران، خالق همۀ ثروت جامعه هستند، و درست از همین رو توانش را دارند که به قلب سیستم ضربه بزنند. همان طور که «پرسی بیش شلی»، شاعر بریتانیایی قرن هجدهم از کارگران انگلیسی می پرسد: «از چه رو بافی با محنت و غم، جامۀ زر تا حاکم کُند بر تن؟».

ترانۀ کارگری امریکایی مشهورِ «همبستگی تا همیشه»، به همین نکته اشاره می کند: «بدون مغز و عضلات ما، حتی یک چرخ هم نخواهد گشت». به قول همین ترانه، کارگران قدرتی «بزرگ­تر از پشته های طلای آنان» دارند؛ قدرت سازماندهی جمعی و اعتصاب.

کارل مارکس و فردریش انگلس همین بحث را به این شکل در «مانیفست کمونیست» مطرح می کنند: «با توسعۀ صنعت، پرولتاریا نه فقط به لحاظ کمّی افزون می شود، بلکه در توده هایی بزرگ­تر تمرکز می یابد، نیرویش رشد می کند و این نیرو را بیش­تر احساس می کند».

طبقۀ کارگر جهانیِ امروز- کسانی که در کارخانه ها، معادن، مدارس، بیمارستان ها، ادارات و غیره کار می کنند- بسیار بسیار وسیع تر از طبقۀ کارگر زمانۀ مارکس است. کارگران به دلیل افزایش بهره وری، قدرت به مراتب عظیم تری دارند. باید به یاد داشت که اعتصاب چند سال پیش «کارگران متحد خودروسازی» در یک مجتمع تولیدی در «فلینت» (ایالت میشیگان)، عملاً تمامی عملیات «جنرال موتورز» در امریکای شمالی را تعطیل کرد.

کارگران بارها توان و عزم خود به مبارزه برای مطالبات اقتصادی و سیاسی را نمایش داده اند.

قدرت شگرف کارگران سیاهپوست افریقای جنوبی، مهم­ترین عامل سقوط «آپارتاید»، یعنی نظام سیاسی تفکیک نژادی و برتری سفیدپوستان بود. اعتصاب کارگران نفت ایران، عامل کلیدی پایین کشیدن دستگاه سلطنت شاه ایران در سال ۱۹۷۹ بود. همین اواخر، معدنچیان یوگسلاوی در مرکز نبردی موفق برای سرنگونی «اسلوبودان میلوسُویچ» بودند. هرچند در تمامی این موارد کارگران زمین را شخم زدند، اما دیگران بودند که ثمرات پیروزی را چیدند.

در هر یک از این موارد، مبارزه طیفی از نیروهای مختلف را متحد ساخت که حول آن چه «نمی خواستند» (یعنی دیکتاتوری یا استبداد) توافق داشتند و نه آن چه که «می خواستند».

به عنوان مثال در یوگسلاوی اگرچه کارگران به خاطر شغل، دستمزد شایسته و هزینه های بیش­تر دولتی برای رفع نیازهای اجتماعی به مبارزه با میلوسویچ پرداختند، اما رهبران اپوزیسیون گسترده ای که پس از میلوسویچ روی کار آمدند، از همان سیاست های اقتصادی میلوسویچ پشتیبانی می کنند که در تضاد با اهداف کارگران است. آن ها خواهان خصوصی سازی و «محیط خوب کسب و کار» هستند که به رهبران ثروتمند شرکت ها و بروکرات های دولتی منفعت می رساند.

منافع کارگرانی که باید برای یک جامعۀ بهتر مبارزه را به پیش ببرند، و منافع نیروهای طبقۀ متوسط و حتی طبقۀ حاکم که خواهان مهار کردن مبارزه هستند، واگرا است. لنین، انقلابی روس، چند ماه پس از آغاز انقلاب ۱۹۰۵ در روسیه علیه تزار نوشت:

«نتیجۀ انقلاب وابسته به این است که آیا طبقۀ کارگر نقش زیردستِ بورژوازی را ایفا می کند (زیردستی که به لحاظ نیروی تهاجم به حکومت مطلقه، قوی؛ اما به لحاظ سیاسی، بی رمق است)، یا نقش رهبری انقلاب مردم را»

اگرچه حکومت مطلقۀ فئودالی مدت ها است که ناپدید شده، اما فرمول لنین هم­چنان امروز در مبارزه علیه استبداد کاربرد دارد. بنابراین وقتی سوسیالیست ها دربارۀ قدرت کارگری صحبت می کنند، مقصودشان صرفاً تأثیرات یک اعتصاب بجا و به موقع نیست.

ما دربارۀ نیاز طبقۀ کارگر به ایفای نقش مستقل و رهبری کننده در مبارزه حرف می زنیم، اگر قرار باشد که مبارزه علیه نظام را از ابتدا تا انتها پیش ببریم.

سوسیالیسم، نظامی که در آن کارگران عادی کنترل جامعه را به دست می گیرند و مطابق با نیاز انسان اداره می کنند، خود به خود از دل شورش های توده ای بیرون نمی آید. کارگران می توانند نقشی تعیین کننده و حساس در یک انقلاب داشته باشند، اما بدون تشکیلات سیاسی، خواهند دید که منافعشان به حاشیه رانده می شود.

کارگران زمانی می توانند مبارزه را به فرجام برسانند که خود را در قالب یک نیروی سیاسی مستقل که برای اهداف آنان مبارزه می کند، سازمان دهند. مارکس این را در مبارزه و در جریان انقلاب هایی آموخت که در سال ۱۸۴۸ اروپا را در نوردیدند.

مارکس ادعا کرد که کارگران می بایست در یک حزب سیاسی مستقل متشکل شوند که «با دمکرات های خرده بورژوا علیه بخشی که خواهان سرنگونی اش است، همراه خواهد شد»، اما باید «با آن ها در هر آن چه که به واسطه اش سعی می کنند موقعیت و منافع شان را تثبیت کنند، به ضدیت برخیزد».

این مطلب نخستین بار در نشریۀ «کارگر سوسیالیست»، ۸ دسامبر ۲۰۰۰ منتشر شد.

 

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

3 + 4 =