مبارزۀ کارگران، خود بهترین مدرسه است

زمان تقریبی مطالعه متن ۳ دقیقه
پال داماتو / برگردان: آرام نوبخت


سال ۱۸۶۷، مارکس مقدمه ای را بر مقررات «انجمن بین المللی کارگران» به رشتۀ تحریر درآورد که اعلان می داشت: «رهایی طبقۀ کارگر، می بایست به دست خودِ طبقۀ کارگر صورت پذیرد».

این مفهوم «خود رهایی»- یعنی کسانی که زنجیرهای استثمار و ستم را به پا دارند، خود باید آن را درهم بشکنند- به کل متفاوت از برداشت های مرسوم سایر سنت های سوسیالیستی و رادیکال بود.

از یک سو شما تئوری های طبقۀ متوسط برای تغییر اجتماعی را داشتید که به هیچ وجه توده های مردم را به حساب نمی آوردند، بلکه در عوض طرح های مختلفی برای مهندسی دوبارۀ جامعه مطابق با دیدگاه روشنگرانۀ خودشان از آینده را پیشنهاد می دادند. از سوی دیگر، شما با برداشتی رو به رو هستید که تودۀ مردم را صرفاً سیاهی لشگر به حساب می آورد.

اما همان طور که «هال دریپر» می نویسد «یک بخش از طبقات مالک که از بالا زیر ضرب رفته، چنان مستأصل می شود که به برانگیختن توده های وسیع تر در پایین هر دو رقیب متوسل می شود، و بنابراین با وعده ها و شعارهای مناسب، عوام را به حرکت در می آورد تا از این طریق خود را به کرسی های قدرت ارتقا دهد».

اما همان طور که دریپر خاطر نشان می کند، این گونه بسیج کردن مردم همیشه حد معینی از مخاطره را هم با خود دارد. اگر توده های برخاسته بخواهند فراتر بروند و از پذیرش هرگونه ارباب و بالاسری امتناع کنند چه؟ حتی در سنت رادیکال تر چپ هم، تاریخ درازی از چنین قیم مآبی وجود دارد که نیروهای رادیکال طبقۀ متوسط، به اسم استثمارشدگان یا به جای آن ها عمل می کنند.

«رائول کاسترو»، برادر «فیدل» و سرپرست نیروهای مسلح کوبا زمانی نوشته بود «طبقۀ کارگر در کلیتش… قادر نیست که دیکتاتوری خودش را داشته باشد». اما چرا؟ چون به زعم او طبقۀ کارگری که «نطفه هایش در جامعۀ بورژوایی بسته شده است… داغِ کاستی ها و نقص های گذشته را بر پیشانی دارد». منتها کاسترو قادر نیست توضیح بدهد که پس چه طور خود او، فدیل و سایر کسانی که «نطفه هایشان در جامعۀ بورژوایی بسته شده است»، به همین «کاستی ها و نقص ها» آلوده نشدند؟

مارکس و انگلس تمام زندگی خود را وقف مبارزه ای بی امان علیه برداشت های نخبه گرایانه و خیِّرانه از تغییر اجتماعی کردند.

به عنوان مثال در سال ۱۸۷۹ نوشتند که «در مقطع بنیان گذاری انترناسیونال، ما صراحتاً این شعار نبرد را فرمول بندی کردیم: رهایی طبقۀ کارگر، باید به دست خود طبقۀ کارگر تحقق یابد. از این رو ما نمی توانیم با کسانی همکاری کنیم که آشکارا می گویند کارگران تعلیم نیافته تر از آن هستند که خود را رها کنند، و باید نخست از بالا، از سوی خرده بورژوازی و بورژوازی انسان دوست رها شوند».

مقصود مارکس و انگلس از خودرهایی این نبود که تودۀ کارگران همیشه به طور آگاهانه در تلاش برای رهایی خود هستند. کارگران مسلماً به تعلیم و آموزش نیاز داشتند، منتها نه به آموزش از طرف نخبگان روشنفکر.

همان طور که مارکس نوشت، این آموزه که مردم محصول محیط خود هستند، و از این رو تغییر مردم، محصول تغییر محیط، «فراموش می کند که شرایط را انسان ها تغییر می دهند و آموزش دادن خودِ آموزگار نیز حیاتی است. بنابراین منطبق با این آموزه، جامعه را باید به دو بخش تقسیم کرد، که در آن یکی بر دیگر برتری دارد. انطباق تغییر شرایط و فعالیت انسان یا تغییرِ خود، می تواند تنها به عنوان پراتیک انقلابی تصور و به طور منطقی درک شود».

مردم عادی را عادت داده اند که فکر کنند ناتوان از ادارۀ جامعه هستند. تنها از خلال مبارزه (اعتصابات، اعتراضات و نظایر آن) است که آن ها تازه قدرت خود را لمس می کنند؛ و در این فرایند به آگاهی ای می رسند که با ایدئولوژی رسمی، ایدئولوژی ای که کارگران را در مقابل هم قرار می دهد، در تضاد قرار می گیرد.

حتی در نخستین مبارزات هیجان زده هم کارگران بلافاصله فکر نمی کنند که خود می توانند قدرت را از حاکمیت بگیرند. در ابتدا آن ها به دنبال حاکمین جدید و بهتر هست. از این رو، وقتی مبارزه رخ نشان می دهد، برای رادیکال ترین بخش های طبقه، سازماندهی و تلاش برای تأثیری گذاری بر باقی طبقه در یک جهت سوسیالیستی الزامی می شود.

همان طور که «پلخانف»، سوسیالیست روس نوشت: «آگاهی مردم به مناسبات موجود میان آن ها در فرایند اجتماعی تولید، از سیر تحول این مناسبات عقب می افتد. مضاف بر این، حتی در درون یک طبقۀ واحد نیز آگاهی با یک آهنگ یکسان تکامل نمی یباد؛ برخی از اعضای این طبقه جوهرۀ نظم مشخص امور را زودتر از دیگران درک می کنند، و این امر عناصر پیشرو را قادر می سازد تا به لحاظ ایدئولوژیک بر پرولترهایی که هنوز به جهان بینی سوسیالیستی دست نیافته اند، تأثیر بگذارند».

از این رو برای مارکسیست ها مسأله این نیست که کدام گروه بر فراز سر طبقۀ کارگر یا بیرون از آن، این طبقه را هدایت خواهد کرد؛ بلکه مسأله این است که چگونه آگاه ترین بخش طبقۀ کارگر را برای تأثیرگذاری بر کلّ این طبقه سازمان دهیم.

 

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

− 6 = 4