جنگ و نابودی زیرساخت های اجتماعی در امریکا

زمان تقریبی مطالعه متن ۴ دقیقه

اندره دیمن / برگردان: آرام نوبختدر همان حال که مسألۀ بحران آب شهر «فلینت» (ایالت «میشیگان») به تیتر خبری رسانه های کشور تبدیل شده است، دانشمندان و مقامات زیست محیطی پرده از حقیقت کثیفی در زندگی امریکا برداشته اند: آلودگی آب آشامیدنی به مواد شیمیایی سمّی، تنها مختص به «فلینت» نیست، بلکه در سرتاسر کشور رخ می دهد.

شهرستان هایی در «لوئیزیانا» و «تگزاس» و همین طور شهرهای «بالتیمور» (مریلند)، «پیتسبورگ» (پنسیلوانیا)، «واشنگتن دی.سی»، و «بوستون» (ماساچوست) همگی گزارش دادند که شمار قابل توجهی از کودکان اساساً به خاطر آب آشامیدنی شهرداری در معرض سطوح بالایی از آلودگی سرب بوده اند.

همین هفته، سرپرست بخش تنظیم مقررات آژانس محافظت محیط زیست ایالت اوهایو، مقررات ناظر بر کیفیت آب ملی را «درهم شکسته» خطاب کرد و گفت که آن ها مقیاس حقیقی مسمومیت به سرب در شهرهای امریکا را به مراتب کم­تر از آن چه هست عنوان می کنند. همان طور که «مارک ادواردز»، پژوهشگر «دانشگاه پلی تکنیک ویرجینیا» گفت: «با تردستی در آزمایش ها و اعزام سربازان گارد ملی به خیابان ها، اعلام می کنند مه فلینت دارد به وضعیت استاندارد می رسد».

اکثر لوله های آب در ایالات متحده بیش از ۱۰۰ سال عمر کرده اند؛ بسیاری از شهرها هنوز از لوله کشی ۱۰۰ درصد سربی برخوردارند.

یافتن دلایل این موضوع دشوار نیست. به گفتۀ «ادارۀ بودجۀ کنگره»، سرمایه گذاری عمومی در حمل و نقل و زیرساخت های آب، که پیش­تر تا چندین دهه با کمبود بودجه رو به رو بوده است، از نقطۀ اوج خود در سال ۲۰۰۳ به این سو ۲۳ درصد کاسته شده است.

سال ۲۰۰۳ از این جهت اهمیت دارد که مصادف است با آغاز تهاجم حکومت بوش به عراق. «مبارزه با تروریسم» مستلزم توسعۀ گستردۀ نیروی نظامی بوده، و درست در این میان هر آن چه که مستقیماً ارتباطی به انباشت ثروت الیگارشی مالی نداشته، با کاهش های مدام رو به رو شده است.

ویژگی واکنش دستگاه سیاسی حاکم به مسمومیت ده ها هزار نفر در شهر «فلینت» و احتمالاً میلیون ها تن دیگر در سرتاسر کشور، بی اعتنایی بوده است. سیاستمداران مسئول، از «ریک اسنایدر» فرماندار ایالت میشگان گرفته تا مقامات محلی حزب دمکرات و حکومت اوباما، با لب و لوچه هایی آویزان، یا تظاهر می کنند که مسئولیت بحران را به عهده می گیرند یا تقصیر را به گردن دیگری می اندازند، بدون آن که عملاً برخوردی با مسأله بکنند.

حتی یک سیاستمدار هم در جایی یافت نمی شود که در واکنش به این بحران، چیزی را درخواست کند که به روشنی نیاز است: اختصاص فوری یک مبلع نسبتاً کم به ارزش ۲۷۳ میلیارد دلار برای جایگزینی تمامی لوله های سربی شهرداری در امریکا (بنا به تخمین آژانس محافظت محیط زیست). این رقم معادل است با هزینۀ سالانۀ نیروی زمینی امریکا، که تنها یکی از چهار شاخۀ نیروی نظامی ایالات متحده است. در نتیجه این که برای چنین طرح هایی «پول نیست»، چندان قابل پذیرش به نظر نمی رسد.

سیاستمداران برای اختصاص هرگونه منبع به هزینه های اجتماعی مو را از ماست می کشند، اما وقتی نوبت به نیروهای نظامی می رسد چنان مبالغی بدون لحظه ای تردید در اختیارشان گذاشته می شود که در مخیله هم نمی گنجد. چند نفر می دانند که نیروی نظامی امریکا بالغ بر یک تریلون دلار به پیمانکار دفاعی خود، «لاکهید مارتین»، بذل و بخشش می کند تا برنامۀ جنگنده های F-۳۵ خود را تأمین مالی کند؟ یا چند نفر می دانند که هزینه کردن یک تریلیون دلار دیگر برای «مدرنیزه کردن» زرادخانۀ اتمی با ساختن بمب های اتمی کوچک تر با قابلیت مانور بالا هزینه می شود؟

همان طور که اوباما در جدیدترین سخنرانی اش دربارۀ وضعیت کشور گفت، هزینه های نظامی امریکا از مجموع هشت کشور بعدی در فهرست بالاتر است. با این حال باز هم مبالغ بیش­تری درخواست می شود.

«مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی» (CSIS)، ارزش طرح موسوم به «محور آسیا»ی وزارات دفاع را تخمین زد. در چهارچوب این سیاست، سخت افزارهای نظامی در غرب اقیانوس آرام برای مقابله با عروج اقتصادی و نظامی چین خریداری یا منتقل شده است. در کمال تعجب می بینیم که گزارش CSIS به نیروی نظامی امریکا نمرۀ رد داد و اعلام کرد که برای حفظ برتری در صورت وقوع جنگ علنی با چین، به گسترش و توسعۀ تمامی جوانب ظرفیت نظامی امریکا در اقیانوس آرام نیاز است.

از اوایل دهۀ ۹۹۰، نیروی نظامی امریکا بر مبنای آموزۀ استراتژیکی عمل کرده است که به هیچ قدرت دیگری اجازه نمی دهد برتری نظامی آن را حتی در سطح منطقه ای به چالش بکشد. این بدان معنا است که ایالات متحده باید بتواند چنان نیروی نظامی عظیمی را گرد بیاورد که آن را قادر به شکست یک قدرت مهم دیگر مانند چین در یک جنگ کلاسیک در آن سوی مرزهای امریکا بکند.

این دستورالعملی است برای کشیدن شیرۀ وجود جامعۀ امریکا در تلاشی دیوانه وار برای حفظ سلطۀ نظامی، که تنها می تواند به فاجعه برای مردم امریکا و کلّ دنیا ختم شود.

البته این ساده لوحانه خواهد بود که بگوییم جنگ تنها علت مشکلات اجتماعی امریکا است. چشم گیرترین مؤلفۀ زندگی در امریکا، هم­چنان شکاف عمیق میان فقر و غنا است. با این حال عروج جنگ و میلیتاریسم، رابطه ای متقابل و ریشه ای واحد دارند.

در واکنش به انحطاط بلندمدت جایگاه جهانی سرمایه داری امریکا، طبقۀ حاکم امریکا از یک سو با دامن زدن به موجی از سوداگری مالی، معاملات ادغام و تصاحب شرکت ها، کاهش دستمزدها و انتقال ثروت اجتماعی از اکثریت عظیم جمیعت به جیب های خود پاسخ داد؛ و از سوی دیگر، در جستجوی استفاده از قدرت نظامی مسلط خود برای خنثی کردن پیامدهای انحطاط اقتصادی اش با ابزار زور برآمده است.

در اولویت های احمقانه و اجتماعاً مخرب طبقۀ حاکم امریکا، می توان به طور فشرده رابطۀ ناگسستنی میان جنگ و سرمایه داری را دید، و در عین حال پیوند ناگسستنی میان مبارزه برای تمامی حقوق اجتماعی طبقۀ کارگر و مبارزه علیه امپریالیسم را.

۲۸ ژانویۀ ۲۰۱۶

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

81 − = 76