ریشه های عقاید نژادپرستانه
«من به برده داری اعتقاد دارم». این نه نقل قولی از یک مزرعه دار قرن هجدهم، که از زبان وزیر راستگرایی در سال ۱۹۸۴ است که علاقۀ وافری داشت سایر نظرات کاملاً نژادپرستانۀ خود را هم ابرازکند.
اگرچه برده داری در دهۀ ۱۸۶۰ ملغا شد، اما میراث نژادپستی همچنان امروز باقی است.
نخستین محمولۀ برده شامل ۲۰ نفر در سال ۱۶۱۶ به ویرجینیا رسید. برده داری بیش از پیش به امری حیاتی برای اقتصاد مستعمرات جنوب تبدیل می شد. مزارع و دارایی های وسیعی از خون و عرق همین بردگان شکل گرفت. مزارع کوچکتری هم بودند که برای حفظ بقای خود وابسته به کار برده بودند.
برده داری، نه فقط سنتی وحشیانه و غیرانسانی، که سنتی بسیار سودآور برای صاحبان برده بود. صاحبان مزارع برای محافظت از سود خود، به هر آن چه که بود دست زدند.
به خاطر احتمال بالقوۀ ناآرامی و شورش در بین این مایملک انسانی، برده ها تا حدّ ممکن بی سواد نگاه داشته می شدند. برده ها حتی اجازۀ یاد گرفتن خواندن و نوشتن نداشتند. مجازات های سنگینی در صورت تلاش آن ها به فرار اعمال می شد.
مزرعه داران برای توجیه سنت برده داری نیز کوشش هایی کردند. مقالاتی نوشته شدند تا با استناد به استدلال های مذهبی، تاریخی، علمی و جامعه شناختی، نشان دهند که برده داری هم برای سیاهان و هم سفیدها خوب است.
مطالب زیادی دربارۀ مشکلاتی نوشته شد که برده دار بابت بردگان خود می بایست متحمل شود. برده ها همچون موجوداتی تنبل، خرفت، دغلباز و بی جربزه برای مراقبت از خود ترسیم شدند. در نتیجه مالک برده می توانست در همان حال که سودهای حاصل از کار برده را درو می کرد، خود را یک مسیحی انساندوست خوب بداند.
ایدئولوژی ای که برای توجیه مالکیت بر انسان ها تکامل یافت، به جزئی لاینفک از مناسبات اجتماعی بدل شد. حتی با معدودی سیاهپوست «آزاد» هم از سوی اکثر سفیدپوستان همچون موجوداتی مادونِ انسان رفتار می شد. در جنوب ایالات متحده، جایی که اقتصادِ اساساً فلاحتی متکی بر کار برده بود، وجود یک سیاهپوست آزاد به طور اخص تهدیدآمیز به شمار می رفت.
وقتی برده داری نهایتاً ملغا شد، عقاید نژادپرستانه به قوت خود باقی ماندند. هنوز مهم بود که نژاد سیاهان، پست در نظر گرفته شود، تا بدین ترتیب سیاهان منبع کار ارزان و به سادگی تحت کنترل باقی بمانند. گروه هایی نظیر «کو کلاکس کلان» در تلاش برای آن که سیاهان را از حتی بهبود شرایط شان باز دارند، به ارعاب مشغول شدند.
امروز، عقاید نژادپرستانه همچنان برای «مالکان» حائز اهمیت اند؛ منتها نه مالکین برده، که مالکان کارخانه ها، فروشگاه ها و هر آن چه که سود می سازد. نژادپرستی برای مالکین به سود ترجمه می شود، زیرا مادام که سیاهان نژاد پست محسوب شوند، دستمزد کمتر دریافت می کنند و در معرض شرایط کاری پایین تر هستند.
امروز این را می توان در وضعیت طبقۀ کارگر سیاه دید. نرخ های بیکاری، فقر و مرگ و میر اطفال در بین سیاهان در قیاس با سفیدها همگی به مراتب بالاترهستند
نژادپرستی برای مالکین، یعنی طبقۀ حاکم، یک هدف مهم دیگر هم دارد. نژادپرستی کارگران سفید و سیاه را از هم جدا می کند.
کارگران سفید می توانند سیاهان را مسئول انواع مشکلات بدانند. مقصر دانستن یک گروه خاص، مثلاً سیاهان، زنان و غیره، بابت مشکلات این سیستم، تمرکز را از منشأ واقعی آن- یعنی کسانی که کنترل ثروت این کشور را به دست دارند- دور می کند. طبقۀ حاکم می داند که در مواجهه با شورش متحدانۀ طبقۀ کارگر دیگر قادر به حفظ ثروت و قدرت نخواهد بود.
ما به عنوان سوسیالیست ها نیز این را می دانیم و باید علیه نژادپرستی، به عنوان جزء حساس مبارزه برای رهایی بشریت مبارزه کنیم.
نخستین انتشار در «کارگر سوسیالیست»، دسامبر ۱۹۸۴