سوسیالیسم: تصویری از جامعۀ آتی
پال داماتو / برگردان: آرام نوبخت
صفحۀ مباحثات مارکسیستی
«می دانیم با چه مخالفید. بگویید با چه موافقید»، پرسشی است که زیاد در مقابل ما سوسیالیست ها قرار می گیرد. «یوجین دبز»، جمعبندی خوبی از سوسیالیسم دارد وقتی می گوید:
«مالکیت و کنترل جمعی بر صنعت، و مدیریت دمکراتیک آن به نفع همۀ مردم. این خواستۀ ما است. حذف رانت، بهره و سود، و تولید ثروت برای رفع نیازهای تمام مردم! این خواستۀ ما است. پایان دادن به … حاکمیت طبقاتی، ارباب و برده، جهل و فساد، فقر و شرم، ظلم و جرم … این است خواستۀ ما»
اما همان طور که مارکس عادت داشت بگوید، سوسیالیسم نمی تواند با نقشه های فنی یا «آرمانشهرهای حاضر و آماده» ساخته شود. سوسیالیسم باید از پایین به بالا، به دست مردم عادی خلق شود. اما این به آن معنا نیست که هیچ ایده ای دربارۀ جامعۀ سوسیالیستی آتی و این که به چه شکل خواهد بود، نداریم.
نقطۀ شروع برای بنا گذاشتن یک جامعۀ سوسیالیستی، همبستگی جمعی، به عنوان پیش شرط یک انقلاب توده ای موفق در وهلۀ نخست است. بدون درجۀ بالایی از وحدت، که به واسطه اش بر شکاف های نژادی، جنسیتی و ملی در مسیر مبارزه به تدریج غلبه شود، هیچ نقطۀ آغازی در کار نخواهد بود.
اما این که یک انقلاب ضروری است، دال بر این نیست که می توانیم از گذشته فرار کنیم. سوسیالیسم باید به دست مردمی ساخته شد که در همین جامعه رشد کرده اند، جامعه ای که به انحاء مختلف مانع شخصیت شان بوده و پتانسیل شان را سرکوب کرده است.
مارکس نوشت: «آن چه باید در این جا به آن بپردازیم، یک جامعۀ کمونیستی است، نه به آن صورت که بر بنیان های خود تکامل یافته، بلکه برعکس، درست همان طور که از بطن جامعۀ سرمایه داری پدیدار می شود، جامعه ای از هر نظر، اقتصادی، اخلاقی، و فکری، هنوز داغ جامعۀ کهنه ای را از زهدان آن متولد شده، بر پیشانی دارد».
در نتیجه ما نمی توایم از «قلمرو جبر» به «قلمرو اختیار» جهش کنیم. باید یک «دورۀ گذار» وجود داشته باشد که طی آن مناسبات جدید انسانی ظاهر شود؛ عناصر کهنه که کسر شأن بشریت بود و عناصر جدید، به نحوی ادغام شوند که نظم کهنه به تدریج منکوب شود (انقلاب، منکوب کردن کهنه است)، و سپس به تدریج محو شود و بمیرد.
مارکس نوشت «بین جامعۀ سرمایه داری و کمونیستی، دورۀ دگرگونی های انقلابی یکی به دیگری است؛ مطابق با این، یک دورۀ گذار سیاسی نیز وجود دارد که طی آن دولت نمی تواند هیچ چیز باشد جز دیکتاتوری انقلابی {یعنی حاکمیت} پرولتاریا». در این دورۀ گذار، طبقۀ کارگر از قدرت سیاسی خود برای اجرای یک رشته اصلاحات استفاده می کند، اصلاحاتی که کلّ نظم و ترتیب اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جامعه را متحول و زمینه را برای یک جامعۀ عاری از طبقه، ستم و استثمار مهیا می کند.
نمی توانیم به دقت پیشبینی کنیم که یک چنین جامعه ای چگونه نشو و نما خواهد یافت. اما در این مورد که چه طور آغاز خواهد شد، می توانیم ایده ای داشته باشیم. شهری را تصور کنید که تحت کنترل کارگری است، و از سوی یک حکومت متشکل از نمایندگان منتخب و دائماً قابل عزل و نصب کارگران، اداره می شود.
کارگران در ابتدای امر سعی می کنند معضلات حادّ شهر را حل کنند. مثل مشکل بی خانمانی. برای این منظور احتمالاً کمیته ای را برای مصادرۀ هزاران دفترکار، عمارت و خانۀ بلااستفاده، و اتاق های اضافی ثروتمندان انتخاب می کنند. سپس برای بی خانمانان شهر محلی برای اسکان درنظر گرفته می شود.
در این اثنا، کارگران بیکار ساختمانی- با استفاده از بودجه های شهر که سابقاً به فلان پروژۀ میلیاردی استادیوم فوتبال تخصیص یافته بودند- بلافاصله می توانند آغاز به ساخت واحدهای مسکونی کم بها با اجاره های کنترل شده کنند.
بازار و پول را نمی توان به یک اشاره از صحنه محو کرد. اما دولت کارگری می تواند بانک ها را ملی و منابع مالی را به سمت پروژه های دولتی مبرم نظیر بهداشت و درمان، حمل و نقل و مهدکودک و غیره، تغییر جهت دهد. پول به جای وسیلۀ سودآوری، به وسیلۀ حسابداری آن چه تولید می شود و نحوۀ توزیع آن تبدیل می شود.
به این ترتیب، ما می توانیم آغاز به ساخت جامعه ای کنیم که در آن منابع و ذخایر، منطبق با یک برنامۀ آگاهانه که پیش از هر چیز نیازهای همه را در اولویت خود قرار می دهد، به طور دمکراتیک تولید و توزیع می شوند.