مارکسیسم، طبقه و ستم

زمان تقریبی مطالعه متن ۳ دقیقه

پال داماتو / برگردان: آرام نوبخت

اغلب عنوان می شود که تمام همّ و غم مارکسیسم صرفاً موضوعات اقتصادی است.

مثلاً مایکل البرت، از نویسندگان سایت Znet در یک بحث اینترنتی حرفش را این طور خلاصه کرد: «مارکسیسم… تمایل دارد که دربارۀ محوریت اقتصاد مبالغه کند و توجهی کافی به جنسیت، نژاد، {سیاست} و محیط زیست ندارد».

اما تأکید روی روابط اقتصادی، مانع از آن نمی شود که مارکسیست ها به مسائل نژاد و جنسیت بپردازند. اساس هر جامعه ای، روابط و مناسبات تولیدی، و روابط طبقاتی متناظر با آن است. منتها جامعه را نمی توان به این روابط تقلیل داد.

بر مبنای این روابط به عنوان زیربنا، یک روبنای حقوقی و سیاسی، و متعاقباً اشکال مختلف عقاید، اخلاقیات و آگاهی مرتبط با آن، و همین طور روابط خانوادگی، شکل می گیرد. مارکسیسم همۀ این عناصر را تحلیل می کند، آن ها را در پیوندهای واقعی شان نشان می دهد، اما در این بین نقشی که تولید اجتماعی به عنوان یک مؤلفۀ محوری ایفا می کند فراموش نمی کند.

مارکسیسم نه به دنبالِ تفکیک استثمار از موضوعات ستم، بلکه نشان دادن چگونگی ارتباط آن ها است و این که چه طور راه حلِ یکی نمی تواند جدا از راه حل دیگری باشد. این نه مارکسیسم، بلکه منتقدینش هستند که مایل اند طبقۀ کارگر را در یک سو و اقشار تحت ستم را در سوی دیگر قرار دهند.

اما کارگران می توانند مرد باشند یا زن؛ هم­جنسگرا یا غیر آن؛ سیاه یا سفید؛ به زبان های مختلفی حرف بزنند و از ملیت های مختلف بیایند. اگر طبقۀ کارگر بخواهد به طور موفقیت آمیزی سرمایه داری را به چالش بکشد، باید بر این شکاف ها غلبه کند. اگر قرار باشد یک استراتژی برای غلیه بر این شکاف ها تعبیه شود، آن وقت شناخت منشأ شکاف و نابرابری در درون طبقۀ کارگر حیاتی می شود.

سوسیالیسم تنها تئوری رهایی طبقۀ کارگر نیست. بلکه تئوری رهایی طبقۀ کارگر، به عنوان بنیان رهایی کلّ بشریت است- رهایی از نه فقط استثمار، که تمامی اشکال ستم.

همان طور که لنین در کتاب «چه باید کرد؟» نوشت، «آگاهی طبقۀ کارگر نمی تواند آگاهی سیاسی حقیقی باشد، مگر این که کارگران برای واکنش به تمامی موارد استبداد، ستم، خشونت، و سوء رفتار، فارغ از این که بر کدام طبقه تأثیر بگذارد، تعلیم دیده باشند».

طبقۀ کارگر تنها زمانی می تواند یک انقلاب مردمی را هدایت کند که بتواند نه فقط حول مطالبات اقتصادی، که همین طور برای منافع تمامی اقشار تحت ستم مبارزه کند. اگر این طور نبود، عجیب به نظر می رسید.

نمی توان انقلابی کرد که استثمار اقتصادی را نابود کند، اما ناتوان از نابودی شکل های ستمی باشد که همان استثمار را تقویت می کند. و به علاوه، در سرتاسر تاریخ، تمامی جنبش های انقلابی دربرگیرندۀ بیش از صرفاً کارگرانی هستند که کنترل تولید را به دست می گیرند. انقلاب ها به بیان لنین «جشن توده های تحت ستم» هستند.

ستم مغلوب نمی شود، مگر نظامی که از آن تغذیه می کند، یعنی سرمایه داری، سرنگون شود. تنها منفعت طبقۀ کارگر است که ایجاب می کند مبارزه را تا به آخر جلو ببرد.

سکسیسم، ستم ملی و نژادپرستی، بر همۀ افراد از تمامی طبقات در گروه تحت ستم تأثیر می گذارد. اما این تأثیر به شکل هایی کاملاً متفاوت ظاهر می شود. ثروتمندان این ستم را به مراتب ملایم تر از فقرا و طبقۀ کارگر تجربه می کنند.

زنان ثروتمند می توانند سقط جنین کنند، حتی اگر غیرقانونی باشد، در حالی که زنان فقیر نمی توانند. مردان سیاهپوست فقیر با مجازات مرگ رو به رو شوند؛ در حالی که امریکایی-افریقایی های ثروتمد می توانند از وکلای خوب برخوردار باشند.

مضاف بر این، سرمایه داران سیاه و زن، عملاً از انشقاقی که نژادپرستی و سکسیسم در درون طبقۀ کارگر ایجاد می کند منتفع می شوند؛ هرچند شاید از یک نابرابری آسیب ببینند، اما از نظامی که در وهلۀ نخست وابسته به ستم است، دفاع می کنند و بنابراین تنها مایل به پذیرش تغییرات محدودی هستند که روابط اجتماعی سرمایه داری را دگرگون نمی کنند.

تنها طبقۀ کارگر این منفعت را دارد که مبارزه تا به آخر پیش ببرد، یعنی فراتر از محدودیت هایی که رهبران طبقۀ متوسط آن مایل اند به طبقۀ کارگر تحمیل کنند.

جیمز کانولی، سوسیالیست ایرلندی نوشت: «برای شکستن زنجیرها، هیچ کس مناسب تر از آن که زنجیر به پا دارد نیست؛ هیچ کس این قدر آمادۀ باز کردن غل و زنجیر نیست». او ادامه می دهد: «اما هر کسی هم که کار استحکامات دژ ستم را انجام دهد، طبقۀ کارگر به تنهایی می تواند آن را با خاک یکسان کند».

۵/۵ - (۱ امتیاز)

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

+ 7 = 13