مباحثاتی پیرامون نقش «حزب کمونیست فیلیپین» و خیانت های استالینیسم

زمان تقریبی مطالعه متن ۴ دقیقه

پیتر سیمونز، مه ۱۹۹۸

برگردان: آرام نوبخت

***

پرسش:

لطفاً توضیح دهید که چه چیزی حزب کمونیست فیلیپین و جبهۀ دمکراتیک ملی را سازمان هایی استالینیست می کند؟

ثانیاً، شکل سوسیالیستی یک سازمان مردمی که هم اکنون در فیلیپین موجود است، چگونه خواهد بود؟

در آخر، نیروهای «سوسیالیست» حقیقی در دورۀ «جنبش قدرت خلق» کجا بودند؟ نهایتاً، این جنبش، فارغ از این که چه قدر معیوب بود، دیکتاتور را بیرون راند. درست است؟

بی صبرانه منتظر تحلیل شما هستم. با تشکر.

پاسخ:

دوست گرامی؛ ممنون از این که در ارتباط با «حزب کمونیست فیلیپین» و «جبهۀ دمکراتیک ملی»، وب سایت ما را جستجو کردید. و اما پاسخ به سؤالات شما.

۱. چه چیزی «حزب کمونیست فیلیپین» (CPP) و «جبهۀ دمکراتیک ملی» (NDF) را به سازمان هایی استالینیست تبدیل می کند؟

تنها راه قابل اتکا برای تعیین جهت­گیری و چشم انداز هر گرایش یا حزب سیاسی، تحلیل طبقاتی منشأ و برنامۀ آن است.

مبنای استالینیسم، چشم انداز ناسیونالیستی و ارتجاعی «سوسیالیسم در یک کشور» است که نخست در سال ۱۹۲۴ از سوی استالین و بوخارین، و در مبارزه علیه چشم انداز انقلابی انترناسیونالیسم سوسیالیستی، یعنی چشم انداز مورد دفاع لئون تروتسکی و «اپوزیسیون چپ»، فرموله شد.

«حزب کمونیست فیلیپین» در سال ۱۹۶۸ و بر مبنای ملغمۀ خاص مائو از استالینیسم، ناسیونالیسم چینی و رادیکالیسم دهقانی که به دنبال شکست انقلاب ۱۹۲۵-۱۹۲۷ چین تدوین شده بود، بنیان گذاشته شد. در دورۀ رهبری مائو، حزب کمونیست چین ریشه های خود در درون طبقۀ کارگر را قطع و به سمت چریکیسم دهقانی چرخش کرد.

ایدئولوگ اصلی و رهبر بنیان گذار «حزب کمونیست فیلیپین»، «خوزه ماریا سیسون»، در کتاب خود با نام «جامعۀ فیلیپین و انقلاب»، به این فرمول بندی از استالینیسم هیچ چیز اضافه نکرد به جز دوز معینی از ناسیونالیسم فیلیپینی. پیامدهای استالینیسم برای طبقۀ کارگر در فیلیپین همان قدر فاجعه بار بوده است که در دیگر جاها.

خصلت بنیادی استالینیسم، انطباق فرصت طلبانۀ آن با طبقۀ سرمایه دار ملی، آن هم بر مبنای «تئوری انقلاب دو مرحله ای» است. در کشورهایی نظیر فیلیپین، استالینیست ها ادعا می کنند که مطالبات سوسیالیستی قابل طرح نیستند، مگر این که وظایف استقلال ملی، دمکراسی و اصلاحات ارضی از سوی بورژوازی انجام گرفته باشند.

اما تجربیات این قرن، بارها و بارها، خصلت تماماً نوکرمآب بورژوازی ملی را در فیلیپین و دیگر کشورهای سرمایه داری عقب مانده آشکار کرده است. طبقۀ کارگر تنها نیروی قادر به حلّ وظایف دمکراتیک از طریق مبارزه برای تسخیر قدرت و استقرار یک حکومت کارگری و دهقانی در جهت سازماندهی دوبارۀ جامعه بر مبنای نیاز اجتماعی و نه سود است.

انقلاب «قدرت خلقی» کوری آکینو در سال ۱۹۸۶ و رویدادهای متعاقب آن در فیلیپین، باری دیگر عدم ظرفیت بورژوازی برای انجام اصلاحات دمکراتیک یا ارضی را نشان داد. «آکینو»، مانند «مارکوس»، از یک سو مقید به منافع ایالات متحده و سایر قدرت های اصلی بود، و از سوی دیگر پیوندی ناگسستنی با منافع زمین­داران بزرگ در روستاها داشت.

در سال ۱۹۸۶، «سیسون» و رهبری «حزب کمونیست فیلیپین» شدیداً بین محکوم کردن آکینو به عنوان یک «فاشیست» از یک سو و تلاش برای تشکیل یک ائتلاف با همین فرد از سوی دیگر، در نوسان بودند؛ آن هم به این بهانه که گرایشی «دمکراتیک» در حکومت جدید وجود دارد.

آن چه در این موضع گیری های مشخصاً ضدّ و نقیض رایج است، خصومت و ضدیت «حزب کمونیست فیلیپین» با مبارزۀ سیاسی صبورانه برای درهم شکستن این توهمات در بین کارگران فیلیپنی است که گویا حکومت «آکینو»، نیازها و خواسته های آنان برای حقوق دمکراتیک و بهبود استانداردهای زندگی را متحقق خواهد کرد.

«حزب کمونیست فیلیپین»، با تغذیه کردن آگاهانۀ چنین توهماتی، به خانم «آکینو» که مورد پشتیبانی امریکا و بخش هایی از ارتش به رهبری «راموس» بود، اجازه داد که از جنبش توده ای وسیع علیه «مارکوس»، برای اهداف طبقاتی خود بهره برداری کند.

۲. شما می پرسید «به هر حال، این جنبش، فارغ از این که چه قدر معیوب بود، دیکتاتور را بیرون راند. درست است؟»

این که رژیم «مارکوس» را صرفاً محصول یک فرد دیکتاتور ببینیم، تا حدودی کوته بینانه است. «مارکوس» همانند دیکتاتوری های نظامی کرۀ جنوبی، تایلند، اندونزی و دیگر جاها در منطقه، به منافع سرمایۀ بزرگ- هم در داخل و هم در خارج- برای سرکوب بی رحمانۀ هرگونه اپوزیسیون در برابر استثمار یک طبقۀ کارگرِ سریعاً رو به گسترش خدمت کرد.

روی کار آمدن «آکینو»، متناسب با نیازهای متغیر سرمایۀ مالی بین المللی بود، و به همین دلیل از پشتیبانی امریکا برخوردار شد. از آن جا که ادغام جهانی تولید طی دو دهۀ اخیر تکامل یافته است، بنابراین نیازهای سرمایه پیچیده تر شده است. سرمایه گذاران نه فقط کار ارزان، که دسترسی به بانکداری، مالیه، بیمه، مخابرات، حمل و نقل را طلب می کنند، یعنی بخش هایی از اقتصاد که سفت و سخت تحت کنترل «مارکوس» و باند او بود.

«مارکوس» در سال ۱۹۸۶ عزل شد، اما نظام سود که او را تکثیر می کرد، دست ناخورده باقی ماند. در دورۀ «آکینو» و سپس «راموس»، حکومت یک سلسله «اصلاحات» اقتصادی را با هدف باز کردن درهای بخش وسیعی از اقتصاد فیلیپین به سوی سرمایۀ مالی بین المللی انجام داد. در عین حال، استانداردهای زندگی توده های فیلیپین هم­چنان به وخامت خود ادامه داده است. اصلاحات محدود ارضی که مقدمتاً از سوی «آکینو» پیشنهاد شده بود، به سرعت دور زده شدند.

آخرین انتخابات ملی، همان گروه بندی ها و باندهای تجاری بزرگی را نشان می دهد که بر تمامی جنبه های حیات اقتصادی و سیاسی فیلیپین تسلط دارند. بحران عمیق اقتصادی در سرتاسر منطقه، دارد پیامد ویرانگری بر استانداردهای زندگی کارگران، دهقانان، بیکاران و فقرای شهری و روستایی بر جای می گذارد.

رئیس جمهور بعدی، «جوزف استرادا» متعهد به تداوم خواسته های سرمایۀ بزرگ برای «تجدیدساختار اقتصادی» بیش­تر است که قطعاً به تشدید بیکاری و فقر خواهد انجامید.

۳. نیروهای حقیقی «سوسیالیست» در این دورۀ جنبش قدرت خلق کجا بودند؟

جنبش تروتسکیستی بین المللی، درست مانند امروز، مشغول مبارزه برای استقلال سیاسی طبقۀ کارگر فیلیپین از تمامی جناح های بورژوازی و ایجاد پایه ای برای یک آلترناتیو سوسیالیستی بود.

«حزب برابری سوسیالیستی» در استرالیا (در آن مقطع «لیگ کارگران سوسیالیست») مقالاتی را به رشتۀ تحریر درآورد که به تفصیل نقش «سیسون» و «حزب کمونیست فیلیپین» را افشا می کرد، و ضمن هشدار نسبت به خطرهای رژیم «آکینو»، برنامه ای را برای تشکیل یک حزب سوسیالیستی طبقۀ کارگر در فیلیپین تشریح می کرد.

مقالات «نیک بیمز»، دبیر بخش ملی «حزب برابری سوسیالیستی»، در جزوه ای به نام «راه پیشروی انقلاب فیلیپین» منتشر شده است. چنان چه مایل به ارزیابی این موضوعات سیاسی و تئوریک باشید، توصیه می کنیم نسخه ای از آن را تهیه و به دقت مطالعه کنید.

با تشکر

پیتز سیموندز

۲۹ مه ۱۹۹۸

امتیازدهی

لينک کوتاه مطلب:

آرام نوبخت

از بنیان‌گذاران «گرایش بلشویک لنینیست‌های ایران» و ساکن انگلستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

+ 33 = 36